امام انسان مافوق است يا مافوق انسان است؟

http://sevencgallery.persiangig.com/image/ImamAli/big/imamali1.jpg

 امام انسان مافوق است يا مافوق انسان است؟ و به عبارت ديگر داراي عالي ترين مرتبه کمال انسانيت است يا داراي مقام مافوق انسانيت مي باشد؟

 

چنانکه بر حسب آيه (انما أنا بشر مثلکم يوحي اليّ) [1]  (اي رسول ما به مردم بگو) «همانا من مانند شما بشري هستم که به من وحي مي رسد». وآيات ديگر، پيغمبر بشري است که به او وحي مي شود و معجزه و خصائص ديگر دارد، امام نيز بشر است.

برخي گمان مي کنند اگر قبول کنند که بر پيغمبر يا امام، علم غيب [2]  و علوم لدنّي ديگر، و معجزه و کرامت و مقامات و خصائص، عطا شده و آنان واجد کمالاتي بوده اند که ديگران به آن کمالات نرسيده اند و ارواح و طينت و جوهر وجودشان را صاحب کمالات، و مورد عنايات بيشتر بدانند، با انسانيّت آنها منافي است، زيرا اين کمالات در مافوق انسان قابل قبول است نه در انسان و انسان ما فوق.

ولي اين گمان صحيح نيست، و منشأش جهل به کمالات انسان، و مراتب انسانيّت است. لذا بسا شخص نا آگاه فضيلتي را در کسي مي بيند و چون در انسانهاي متعارف يا آدمهائي که در محيط خود يديه، آن چنان فضيلت و کمال و شخصيت نديده و حدود کمالات انسان را هم بيشتر از آن تصوّر نمي کرده، او را مافوق انسان مي شمارد. مثلاً عيسي بن مريم، که بدون پدر و بطور خارق العاده متولد شده انسان است و انسان مافوق، ولي آدم جاهل او را مافوق انسان گمان مي کند، و پسر خدا مي شمارد.

همچنين اختصاص بعضي انسانها به وحي و به علوم لدنّي، و به معجزات و کرامات و کمالات و ملکات عالي انساني، مثل رسول اکرم (ص) و ائمه طاهرين: موجب غلو بعضي در حق آنها شده، که گمان مي کنند اين مراتب و مقامات، خارج از مرز انسانيّت است; ولي اگر مقام انسانيّت را بشناسند و امکان وسيعي را که انسان در ترقّي و تعالي مادّي و معنوي و تقرّب به درگاه الهي دارد مي شناختند، انديشه غلو در آنها پيدا نمي شد، و به جاي اين انديشه ها سعي مي کردند که خودشان نيز در اين آسمان آزاد انسانيّت به پرواز در آيند، و به حديث شريف مروي از حضرت صادق (ع) که در توصيف انسان مي فرمايد: «الصورة الانسانية هي أکبر حجة الله علي خلقه وهي الکتاب الذي کتبه الله بيده» [3]  توجه نمايند.

از سوي ديگر بعضي به عکس براي اينکه اين مقامات را ما فوق انسان تصور مي نمايند، و انبياء و اولياء را بشر مي دانند و از بيم اينکه مبادا قبول اين درجات براي آنها غلو باشد، حقايق مسلّم را انکار کرده و در فضايل و خصايصي که به موجب تواريخ و احاديث معتبر و ادعيه و زيارات ائمه: ثابت است، اظهار شک و ترديد مي نمايند.

انصاف اين است که اين دو گروه هر دو در اشتباه افتاده و از جهل به مقامات انسانيّت، که از آن جمله مقام امامت و ولايت و خليفة اللهي است، در دو طرف افراط و تفريط واقع شده اند.

گفته نشود: اختصاص بعضي افراد، به بعضي کمالات و مقامات و علوم لدني و تصرف در عالم تکوين بر چه معيار است و چرا بعضي مشرف به اين مقامات شده و بعضي از آن محروم هستند؟

زيرا گفته مي شود:

اولاً اين مسأله مربوط به قضا و قدر الهي است که بشر نمي تواند بطور همه جانبه و فراگير از آن مطلع شود، و وقتي فعلي به خدا نسبت داده شود، جاي چون و چرا نيست: (لا يسئل عما يفعل وهم يسئلون) [4]  «او (خدا) هر چه مي کند بازخواست نشود ولي خلق، از کردارشان بازخواست مي شوند». ما ايمان به قضا و قدر و اندازه داريم و همانطور که قرآن مي فرمايد: (ما تري في خلق الرحمن من تفاوت) [5]  «در نظم خلقت خداي رحمان هيچ بي نظمي و نقصان نخواهي يافت»، ولي از مقدار و تفصيلات و جزئيات اين امور آگاهي نداريم، که مثلاً چرا اين بهره اش از هوش و فهم اين مقدار است، و آن ديگري بيشتر است؟ چرا اين، چنين است و آن، چنان؟ چرا اين نبات ميوه اش تلخ است و آن شيرين؟ چرا و چرا؟ از اينگونه سؤالها ميليونها و ميلياردها هست که اگر چه بطور کلّي از همه مي توان پاسخ داد، امّا بالخصوص به بيتشر آنها جواب نمي توان داد، مگر اينکه انسان به تمام علوم و علل و معلولات آگاهي داشته باشد.

اجمالاً نمي شود گفت، و نبايد گفت که چرا کوه دريا نشده يا دريا صحرا نشده، يا اين بدينسان خلق نشده و آن بدانسان، که هر چيزي را اگر خدا چيزي ديگر مي آفريد، چيز ديگر بود و آن چيز نبود، و اگر همه را يک چيز آفريده بود يا به يک شکل و يک نوع خلق کرده بود همه را نيافريده بود و عالم بدون اين فرقها و «اين نه آني» ها، ناقص بود و اين کمالات و اين نظام به وجود نمي آمد.

و ثانياً خدا در جواب اين ايرادها، که از جهل به اوضاع عوالم و شرايط و مقتضيات و غرور آدمي به اندک مايه اي که در فهم و علم پيدا مي کند مي گيرد، مي فرمايد: (الله أعلم حيث يجعل رسالته) [6]  که بيانگر اين است که محل اين عنايات و سزاوار به اين الطاف، اين افراد هستند و خدا خود دانا است که رسالت خود را چگونه و در کجا و به چه کسي بسپارد هر چند ما ندانيم که چگونه آنها محل اين افاضات شده اند.

و ثالثاً ممکن است در مسيري که براي هر موجودي بين مبدأ و منتهي هست، اوضاع و شرايط فقط براي افراد خاصي مناسب شود که استعداد قبول اين مواهب را داشته باشند. مناسبات بسيار، از وراثت و پاکي و پاکدامني آباء و اجداد و اسباب و موجبات اختياري و قهري، باعث مي شود که يک فرد ظرفيت قبول افاضات بيشتر را داشته باشد که چون بخل در مبدأ فياض نيست، به او افاضه مي شود، مثل اينکه علل و اسباب طوري جور مي شود که يک درخت بيشتر ميوه بدهد.

در عين حال اين مسائل، اتفاقي محض نيست، بلکه عالم طبيعت و جهان مادّيت و تأثير و تأثر، اين اقتضا را دارد، و اين عالم با اين تأثير و تأثرها به ارده خدا، اين چنين منظم مي شود که يکي پيغمبر، ويکي امام، يکي مقتدي و ديگري مقتدا، يک عضو چشم، يک عضو ابرو و ديگري زبان و ديگري مغز مي شود. هر طور که باشد اعضاء و جوارح ديگر، حتي چشم و زبان و گوش، بايد به فرمان مغز و در واقع به فرمان روح و عقل باشند. هر چند مادّه اي که چشم و مغز از آن ساخته شده در اصل يکي باشد و ما نفهميم يا گمان کنيم که بدون هيچ امتياز و علّتي مغز و چشم از يک نوع سلول آفريده شده باشند، اما احتمال مي رود که در نظام اسباب و مسبباتي که به اراده خدا در اين عالم بر قرار است، اين سلول بايد مغز شود و آن، زبان يا پوست گردد.

همينطور افراد نيز چنين هستند، يک فرد قابليّت آن را دارد که امام باشد و از هنگام ولادت قابليت قبول فيوضات غيبي را دارد و يک فرد اين اقتضا و قابليّت را ندارد، که نمي شود پيغمبر و امام بشود. چنانکه کور نمي تواند اشياء را ببيند، ولي در عين حال همه در مسير حرکت بسوي نهايت کمالي که دارند مختارند و مي توانند به آن برسند، چنانکه همان پيغمبر و امام مي توانند مرتکب مخالفت خدا شوند، ولي نمي شوند و چنانکه افراد عادي مي توانند بعضي حرکات را در انظار مردم بنمايند، ولي يک حالي در آنها هست که آن حرکات را در ملا عام و در خيابان انجام نمي دهند، اگر چه در معرض گناه و ترک سير و کمال قرار گرفتن مردم عادي بيشتر باشد، که به حسب عادت، مبتلا به معصيت شوند، ولي دسته اول هم مسؤوليّت بيشتر و سنگين تر دارند و «حسنات الابرار سيئات المقربين» کار آنها را دشوارتر کرده است، لذا پيغمبر اکرم (ص) روايت است که فرمود:

«شيبتني هود وأخواتها الحاقة والواقعة وعمّ يتساءلون وهل آتيک حديث الغاشية [7]  مرا سوره هود و سوره هايي نظير آن مانند: الحاقّه، واقعه، عمّ يتساءلون و هل اتي پير ساخت».

وبه هر حال اين ايرادها وارد نيست که کسي بگويد امام و پيغمبر اشرف از ديگران نيستند، چون از کودکي مورد عناياتي بوده اند که ديگران مشمول آن نبوده اند. يا اينکه بگويد: «سلب اين مقامات و عنايات از آنها، اثر کوشش و تلاش خودشان را در کمالاتي که کسب کرده اند بيشتر نشان مي دهد» زيرا واقعيات و عينيات، اموري نيستند که به طرح و ترجيح ما از آنچه واقع شده تغيير نمايند، به هر حال در ميدان عرض وجود و پرسش و فرمانبري خدا، اختيار و غرائز مختلف از آنها سلب نمي شود، و آنان هم مثل ديگران مکلف و بلکه تکليفشان دشوارتر و مسؤوليتهايشان به مراتب بزرگتر است.

ورابعاً چنانکه اشاره شد بحث در اين مسائل بي نتيجه است و از اين تجاوز نمي کند که بگوئيم ما بالفطره شرافت و کامل تر بودن نبات را بر جماد و حيوان را بر نبات و انسان را بر حيوان و عالم را بر جاهل مي دانيم، چنانکه کامل تر بودن يک فرد نابغه را بر ديگران مي دانيم. اين حرف بي معني است که کسي بگويد نبات خود نبات نشده و جماد نمي توانسته است نبات شود، پس اين چه شرافت و فضيلتي است که نبات بر جماد و انسان کامل و خوش فکر بر انسان کوتاه فکر دارد. زيرا جوابش اين است که اين همين شرافتي است که درک مي کني; اگر مي تواني آن را نکار کن و بگو حيوان از انسان اشرف است، و شخص کم حافظه از آدمي که در حافظه نابغه است افضل است.

زيبائي اين عالم و کمال اين عالم به همين اوضاع است، ما نبايد کُميت انديشه را در اين پرسش ها بکار اندازيم و خود را با عدم صلاحيّت، معترض معرفي کنيم، بايد زيبائي مجموع اين عالم را، با اين اجزاء و نقش هر يک را بررسي نمائيم، بايد از اين مخلوقات متنوع استفاده کنيم، در اين مسائل هم همين روش را بايد داشته باشيم. قابل انکار نيست وجود افراد ممتازي که صلاحيت تلقي وحي و فوق العادگي هاي حيرت انگيز داشته که حتي در کودکي در گهواره سخن گفته، و حکمت يافته و به مقام نبوّت و امامت رسيده اند. وجود اين افراد نخبه و کانون نورانيّت و جمال، در سازمان هدايت بشري لازم است، ما بايد از نورانيّت آنها و از هدايت و نعمت رهبري آنها استفاده کنيم. از کارشان، از گفتارشان، از روششان سر مشق بگيريم و به صلاحيّت و اختصاص آنها به رهبري و اختصاص رهبري به آنها معتقد باشيم و به فضيلتشان بر ديگران معترف باشيم. چنانکه امير المؤمنين (ع) در شأن آل محمد: فرمود:

«هم أساس الدين وعماد اليقين اليهم يفيء الغالي، وبهم يلحق التالي، ولهم خصائص حق الولاية وفيهم الوصية والوراثة [8]  آنها اساس و پايه دين و ستون ايمان و يقين هستند دور افتادگان از راه حق به آنان رجوع کرده و واماندگان به ايشان ملحق مي شوند و خصائص امامت در آن جمع و حق ايشان است و بس، و در باره آنان وصيت وارث بردن ثابت است».

و در ضمن يکي از نامه هائي که براي معاويه فرستاده مرقوم فرموده است:

«فانا صنائع ربنا والناس بعد صنائع لنا [9]  ما تربيت يافته گان پروردگارمان هستيم و مردم بعد از آن تربيت يافته ما هستند».

وخامساً ممکن است تمام يا بعضي از اين عطيّات و افاضات به مناسبت عوالم قبل از اين عالم، و پذيرش هائي باشد که در آن عوالم غيب و ارواح، از فرمان خدا و قبول اين موهبتها و امانات الهي داشته اند. چنانکه در حديث است که از پيغمبر اکرم (ص) سؤال شد:

«بأي شيء سبقت الانبياء وأنت بعثت آخرهم وخاتمهم؟ فقال: اني کنت أول من آمن بربي، وأول من أجاب حيث أخذ الله ميثاق النبيين، وأشهدهم علي أنفسهم ألست بربکم فکنت أنا أول نبي قال بلي فسبقتهم بالاقرار بالله عزوجل [10]  بعضي از مردم قريش به رسول خدا (ص) عرض کردند به چه سبب رتبه شما از پيامبران ديگر پيش افتاد در صورتي که در آخر و پايان آنها مبعوث گشتي؟ فرمود: من نخستين کسي بودم که به پروردگارم ايمان آوردم و نخستين کسي بودم که پاسخ گفتم، زماني که خدا از پيغمبران پيمان گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت که مگر من پروردگار شما نيستم؟ در آنجا من نخستين پيغمبري بودم که گفتم: چرا پس در اقرار به خداي عز و جل بر آنها پيشي گرفتم».

 

پي نوشته ها :

[1]  سوره کهف، آيه110.

[2]  در موضوع علم غيب، به کتاب «فروغ ولايت» نوشته نگارنده و کتابهاي ديگر مراجعه شود.

[3]  تفسير صافي، سوره بقره، ذيل آيه «ذلک الکتاب...» صورت انساني بزرگترين حجت خاوند است بر مخلوقاتش و اين (صورت انسانيه) کتابي است که خداوند با دست خودش نوشته است.

[4]  سوره انبياء، آيه32.

[5]  سوره ملک، آيه3.

[6]  سوره انعام، آيه124.

[7]  مجمع البيان طبرسي / ابتداي تفسير سوره هود.

[8]  نهج البلاغه صبحي صالح / خطبه دوم.

[9]  نهج البلاغه / بخش نامه ها / رقم28.

[10]  اصول کافي / ج2 / ص8 / رقم1 ـ اصول کافي ترجمه مصطفوي / ج3 / ص16.



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،پرسش و پاسخ, امامت،امام،مافوق انسان،امام انسان،امام انسان مافوق است،انسانیت،کمال،بالاترین مرتبه کمال،بالاترین مرتبه انسانیت،مقام مافوق انسانیت ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
حکومت اسلامي دو دوره معتقد ؟

http://naseroon.ir/uploads/2013/10/Democracy-and-theocracy.jpg

چه مانعي دارد که براي حکومت اسلامي دو دوره معتقد باشيم، دوره نخست حکومت انقلابي و نظام امامت، و دوره دوم دموکراسي و شورايي، چنانکه بسا باشد که بتوانيم اين دو دوره اي بودن را از آيات و احاديث استفاده کنيم؟

 

اولاً لازمه اين گفتار اين است که نظام دوره نخست که مطمئن تر و رهبرانش از ديگران فاضل تر و کامل تر و به صفات امامت و پيشوائي آراسته اند جاي خود را به نظام دوره بعد که هيچ تضميني براي صلاحيت رهبران و شايسته تر بودن آنها از ديگران وجود ندارد بدهد و بنا بر اين بشريّت از عصر حکومت افضل (دوره نخست) به عصر حکومت غير افضل (دوره دوم) منتقل خواهد شد و به جاي ترقّي; تنزل خواهد کرد و در معرض آن قرار گيرد که فردي که از جهت فهم و شعور و بينش و لياقت و کفايت از ديگران کمتر باشد، بر همه و بر کساني که از او فهميده تر و کافي تر و داناتر باشند حکومت و رهبري يابد، و اين چيزي است که اسلام آن را نمي پذيرد و عقل سالم نيز آن را رد مي کند.

ثانياً، گفته مي شود اگر غرض از رژيم رهبري انقلابي، رسيدن به رژيم دموکراسي از قماش همين دموکراسي هاي ملّتهاي به اصطلاح پيشرفته باشد که رهبرش کندي ها و جرالد فوردها، و بانوي اولش ژاکلين کندي و اوناسيس و همسر فورد باشد، نيازي به رهبري انبياء و راهنمائي آنها و به سيستم حکومت و زمامداري نيست، همان گونه که در آنجاها اين گونه رژيمها بدون رهبري انبياء بر قرار شده و در جاهاي ديگر هم استقرار آن امکان پذير است و سير در عالم حيوانيّت محض، رهبري و راهنمائي انساني و معلم شديد القواي الهي لازم ندارد، و نيازي به حکومت انقلابي ديني نيست و لزومي ندارد که اين رژيم رهبري انقلابي پشنهادي کنفرانش باندونگ از جانب خدا باشد، و اگر غرض استقرار رژيم سالم و مطمئن و هدايت کننده و انساني از جهت وسيله و شرط و نتيجه باشد جز در سايه رهبري معرفي شده از جانب خدا و بر قراري رژيم مستمر امامت امکان پذير نيست.

وثالثاً، آيات و روايات و دلايلي که رژيم امامت را تثبيت و توجيه مي نمايند، همه دلالت بر يک دوره اي بودن اين رژيم و عدم انقراض آن دارند،: مانند حديث ثقلين و سخن صريح علي (ع) در نهج البلاغه:

«اللهم بلي لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً واما خائفاً مغموراً... [1]  بار خدايا آري، زمين از کسي که حجت را از سوي خدا بر پاي دارد خالي نمي ماند، ظاهر و مشهور باشد، يا خائف و پنهان».

و روايات بسيار ديگر، که طبق اين احاديث و ادّله ديگر، زمين و جامعه بشري خالي از اين نظام و وجود رهبر آن نخواهد ماند، بلکه در احاديث است که اگر در روي زمين باقي نماند مگر دو نفر، يکي از آنها بر ديگري از جانب خدا حجت و امام خواهد بود. [2] .

رابعاً، ادّله شور و مشاوره که عمده اش آيه (و شاورهم في الامر) [3]  «و با آنان در امر مشاوره کن». آيه (وأمرهم شوري بينهم) [4]  «و کارهايشان را با مشورت يکديگر انجام دهند». است، قابل تقييد به پس از دوران امامت نيست و به عبارت علمي، عموم مکاني و زماني بودن آن، تمام زمانها و مکانها را شامل است و به مناسبت حکم و موضوع نمي توان آن را به زمان خاص و عصر خاصي اختصاص داد، يا عصر و زماني را از آن خارج ساخت.

امّا آيه: «وشاورهم في الامر» که خطاب به پيغمبر (ص) است به هيچ وجه قابل اين تقييد نيست، بلکه به ملاحظه، آنکه خود آن حضرت وليّ امر و رهبر نظام امامت بوده، مورد مشورت، موضوعات ديگر مي باشد که يا به منظور گرم کردن نفوس و جذب قلوب است، و اينکه توهم استبداد به رأي از نظامي که در آن استبداد نيست، دفع شود، يا براي تربيت و تقويت رشد سياسي ديگران است، براي آماده شدن آنها جهت مداخله در امور و انجام مأموريتهاي مهمي که به آنها ارجاع مي شود، ويا از باب اينکه در بسياري از خطابهاي قرآن مجيد غرض شخص مخاطب، يعني پيغمبر (ص) نيست بلکه مقصود توجه دادن ساير حکّام و متصديان امور است، طبق برنامه عرفي إياک أعني واسمعي ياجارة» [5]  تا در مسائلي که مبهم است يا انجام کار بدون مشورت مورد تهمت و اعتراض است و مراجعه به مشورت، موجب روشن شدن اطراف موضوع يا دفع تهمت مي گردد، مشورت نمايند.

و آيه «وأمرهم شوري بينهم» نيز به ملاحظه اينکه مدح مؤمنين است قابل تقييد نيست، هم به ملاحظه حکم و موضوع که چنين صفت نيکي قابل انفکاک از مؤمنين نيست، و هم به اين جهت که در اينکه شامل مؤمنين عصر نزول آيه است، شکي نيست، در حالي که براي آنها چنين اختياري نبوده که در امر رهبري در عصر پيغمبر دخالت کنند. پس آيه، از اول شامل مسأله امامت و نظام رهبري امّت نبوده است; بلکه در کنار اين نظام، و با آن، و مکمّل اجراي آن است.

به هر حال اين تصرف که نظام امامت را يک دوره بدانيم و دلايل آن را با اينکه قابل تقييد نيست، مقيد به آن دوره بنمائيم، و ادلّه شوري و مشورت را به دوره بعد مقيد سازيم، يک تصرف دل بخواهي و مداخله غير قابل توجيه و بي مدرک دلا دلائل شرعي بوده و باطل است.

و اگر گفته شود که: اساساً آيات شورا دلالت بر چيزي دارد که از آن به حاکميّت ملي تعبير مي شود و بنا بر آن مردم مختارند هر نوع حکومت و هر کسي را که بخواهند با اکثريّت به رهبري انتخاب نمايند.

جواب داده مي شود که: چنانکه بيان کرديم تعيين نوع نظام، و رهبر امّت، مورد مشورت قرار نمي گيرد، چون مسأله اي است که از جانب خدا معين شده است، چنانکه ساير اصول و احکام اسلام نيز در مشورت گذارده نمي شود، و آنچه که مورد مشورت قرار مي گيرد موارد اجراي برنامه هاي اسلامي و رساندن رسالت اسلام، و تکاليف کفائي و اتخاذ تصميمات انتظامي و دفاعي و عمراني و اجتماعي و سياسي و تربيتي و اقتصادي و دفاعي و غيره است، که اگر چه موازين و معيارهاي کلي آن معلوم است، در چگونگي پياده کردن آن به شور و مشورت نياز مي افتد، و چنان نيست که کارگران و حکّام و عمّال نظام امامت، با احتمال وجود رأي ها و پيشنهادهاي بهتر در بين امّت بتوانند خودسرانه و مستبدانه تصميم بگيرند.

 

» مسأله اکثريت

» شوراها

» حاکميت ملي

 

مسأله اکثريت

و امّا مسأله اکثريّت نيز به نحوي که در زمان ما مطرح است، که اصولاً ملاک و معيار در اصل حکومت و تمام برنامه ها و قوانين، رأي اکثريت است، علاوه بر معايب بسياري که دارد، شرعي نيست. و اينگونه اکثريّت که در همه جا ملاک و معتبر باشد، بر حسب آيات متعدد قرآن بي اعتبار است.

اسلام برتري جوئي و گردنکشي و استبداد به رأي و خودسري را با شدت رد مي کند، و حکومت بر اين اساس را باطل مي داند، اگر چه مورد قبول اکثريّت باشد و لذا بسياري از مراسم و تشريفاتي که در نظامهاي دموکراسي براي رؤساي حکومت داده اند، با اينکه اکثريّت، بلکه همه، آن را قبول دارند، از نظر اسلام مردود است چون نظام اسلام، نظام: (تعالوا الي کلمة سوائ بيننا وبينکم أن لا نعبد الا الله ولا نشرک به شيئاً) [6]  «به سوي کلمه اي بياييد که ميان ما و شما يکسان است، که جز خداي را نپرستيم و براي او شريکي قرار ندهيم».

ونظام: «هون عليک فاني لست بملک انما أنا ابن امرأة تأکل القديد [7]  بر خود آسان گير (راحت باش) که من پادشاه نيستم جز اين نيست که من فرزند زني هستم که گوشت خشک مي خورد». و نظام (ان أکرمکم عند الله أتقاکم) [8]  «همانا گرامي ترين شما در پيشگاه خداوند پرهيز کارترين شما است مي باشد».

 

شوراها

اما شوراها، به گونه اي که در برابر رهبر نظام، حق اخذ تصميم داشته باشند، يا اکثريتشان معتبر باشد و رهبر ملزم به اجراي نظر آنها باشد، اگر چه خلاف آن بر او روشن باشد، در اسلام نيست. در مورد تخلف حکومت از برنامه هاي حکومتي و نظامي و وظايف اسلامي خود، هيچ کس نبايد از او اطاعت کند که: «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق [9]  براي هيچ مخلوقي در معصيت خالق، اطاعت و فرمانبرداري از مخلوق ديگر نيست». و همه حق اعتراض دارند و بايد اعتراض کنند و امر به معروف و نهي از منکر نمايند، و همه اطاعتها و فرمانبريها، در تمام ارگانها و سازمانها بايد بر اساس اطاعت از خدا و اجراي قوانين الهي باشد، و اطاعت شخص از شخص مطرح نيست. شور و مشاوره براي امر به معروف و نهي از منکر، و تضمين اجراي احکام و عدالت هم براي روشن شدن اطراف يک موضوع و مصلحت شناسي اسلامي است.

مثلاً براي تعيين يک فرمانده يا يک فرماندار، مقامي که بايد او را تعيين کند مي تواند از زير دستان او و از ديگران نظر بخواهد و آنان نيز مي توانند آن مقام را در جريان امور بگذارند و اطلاعاتي به او بدهند اما اين در اسلام سابقه ندارد که بدون اذن کسي که حق تصميم گيري دارد، ديگران و کارمندان، فرمانده و رئيس خود را انتخاب کنند يا پيشنهادهاي ديگر بدهند.

حق اظهار نظر و نصيحت براي هر کسي هست، اما پس از تصميم گيري کسي که شرعاً حق تصميم دارد، همه بايد از او اطاعت نمايند چنانکه حضرت امير المؤمنين (ع) به ابن عباس فرمود: «لک أن تشير عليّ وأري، وان عصيتک فاطعني [10]  بر تو است که مرا راهنمايي کني و من مصلحت و انديشه خود را در آن مي نگرم پس هر گاه تو را پيروزي نکردم تو مرا پيروي کن» و حاصل اين است که مسأله شوراها بايد بگونه اي مطرح شود که همه در مسير اجراي احکام اسلام و امر به معروف و تثبيت از حکومت «الله» و نظام امامت قرار داشته باشند، نه اينکه شوراها وسيله رد احکام خدا و الزامات بي مورد و تحميل رأي اکثريّت بر اقليّت، فقط به اعتبار اکثريّت، شود يا اينکه در داخل سازمانها موجب جبهه گيري ها و اختلافات شود.

بيشتر ايا گرايش هائي که اکنون بر رژيم هاي سوسياليستي يا دموکراسي غربي هست، از اين جهت است که در اثر تبليغات سوء و بي اطلاعي مردم در مباني اسلام و کارسازي برنامه هاي آن، طبقات محروم و مستضعف در نظامهاي طاغوتي، بر قرار شدن آن رژيمها را موجب نجات خود از محروميّت گمان مي کنند.

لذا در سازمان بخشي به دستگاههاي مختلف، مايلند آن نظامها پياده شود، اما اگر اين قشر محروم که اکثريّت جامعه را تشکيل مي دهند، از نظام اسلام آگاهي داشتند و مي دانستند که اگر اين نظام صحيح و دقيق پياده شود، هيچ نيازي به آن نظامها و شوراهاي آن، چنانکه گروههاي چپ گرا يا راست گرا عرضه مي دارند نيست، و کارگر و کشاورز و زحمتکش و همه طبقات، در صلح و صفا و شرافت و همبستگي، در رفاه و برادري زندگي، و از عدل اسلام بر خوردار مي شوند، همه به سوي اين نظام روي مي آورند.

چنانکه کارگران مسلمان و کشاورزان مسلمان ما که الحمد لله آگاهانه عمل مي کنند به اين نکات توجه دارند و لذا مي خواهند همه چيز و همه کارها طبق نظام اسلام و احکام حقوقي که اسلام براي کارگر و کشاورز و کارمند و زحمتکش و مرد و زن قرار داده، مرتب و منظم شود. بديهي است در اين مقاصد، شوراهاي اسلامي نقش مؤثر و حساس و سازنده خواهند داشت و همکاري همگان را در پيشرفت امور فراهم خواهند کرد.

 

حاکميت ملي

و امّا مسأله حاکميّت ملّي، اگر مقصود از آن، اين باشد که غير از خدا هيچ ملّتي به عنوان يک ملّت برتر يا پيشرفته تر و هيچ نظام و ابرقدرتي بر ملّت ديگر حاکميّت ندارد، بديهي است که اين يک اصل انساني و اسلامي است. هر چند در اين دنياي به اصطلاح متمدن، با اينکه همه از احترام به حاکميّت ملّتها گوشها را پر کرده اند، اصل حاکميّت ملّي مورد اعتنا نيست، و ابرقدرتهاي شرق و غرب دست ستم و تجاوزشان، هميشه به سوي ملّتهاي ضعيف دراز است، بهر صورت اين حاکميت اسلام است و نقض آن نقض قانون خدا و نقض کرامت انسان، و حقوق انسان، و سوء استفاده از قدرت است. در قرآن با شديدترين تهديد، اين گردنکشي ها و برتري جوئي ها ـ چه فردي و چه جمعي باشد ـ محکوم شده است.

و اگر حاکميت ملّي به اين معني باشد که هر ملّت و هر جمعيّت حق دارد هر نوع نظام و هر نوع قانون را براي خود انتخاب نمايد، چنانکه هر فردي مي تواند هر عملي را بخواهد نسبت به مال خود و جان خود و هر چه به او تعلق دارد انجام دهد، اين نيز اصالت ندارد و اسلامي نيست، و فرد و ملّت هيچ کدام اين حاکميّت مطلق را ندارند، علاوه بر آنکه اين قانون و حاکميت، عملي نيست، زيرا حدود آن مشخص نيست. جامعه و ملّت بر اهل يک زبان، يک نژاد، يک منطقه، يک شهر و يک روستا هم اطلاق مي شود در حالي که در هيچ کجاي دنيا، چنين حق حاکميّت را قائل نيستند و به عنوان تجزيه طلبي آن را مي کوبند.

و اگر از حاکميت ملّي، مقصود اين باشد که مردم در حدود اختيارات شرعي و قوانين امر به معروف و نهي از منکر و وجوب اعانت مظلوم و اينگونه برنامه ها، مي توانند و حق دارند امور را تحت نظر داشته باشند و تذکر بدهند و بخواهند که به قوانين عمل شود و حق دارند، بلکه بر آنها واجب است که تسليم خودسريهاي زمامداران و متصديان امور نشوند و دستورات خلاف قانون خارج از حدود و ظايف آنها را اطاعت ننمايند، اين حاکميّت براي ملّت مسلمان و براي هر فرد انساني در نظام اسلام ثابت است، و در اعمال آن، تشکيل شورا و هم پيمان شدن و همکاري در حدودي که اعمال اين حاکميّت به آن محتاج است لازم است و بقاء و ترقّي و سعادت و آزادي و حفظ حقوق هر جامعه اي بسته به إعمال اين حاکميت است.

 

پي نوشته ها :

[1]  نهج البلاغه صبحي صالح / بخش حکم / رقم147 (در ترجمه فيض الاسلام، رقم139).

[2]  رجوع شود به تعليقه «4».

[3]  سوره آل عمران، آيه159.

[4]  سوره شوري، آيه38.

[5]  معادل اين مثل در فارسي عبارت: «در به تو مي گويم، ديوار تو بشنو» است.

[6]  سوره آل عمران، آيه64.

[7]  حديث معروف نبوي، سنن ابن ماجه، ج2، ص313، باب القديد.

[8]  سوره حجرات، آيه13.

[9]  نهج البلاغه صبحي صالح / بخش حکم / رقم165.

[10]  نهج البلاغه صبحي صالح / بخش حکم / رقم321 (شرح ابن ميثم / ج5 / 402).



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،پرسش و پاسخ, امامت،حکومت،حکومت اسلامی،حکومت اسلامی در دو دوره معنقد،حکومت انقلابی،دموکراسی،شورایی، ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : جمعه 20 شهريور 1394
فرق امامت با رژيم انتصابي انقلابي ؟

http://www.beytoote.com/images/stories/fun/fu4198.jpg

فرق امامت با رژيم انتصابي انقلابي که در کنفرانس باندونگ نيز سفارش شده چيست؟

 

انقلابات بزرگ که براي متحوّل و دگرگون کردن يک وضع سياسي و اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي به وجود مي آيد، بايد به يک نظام غير استبدادي منتهي شود که حتي رهبران انقلاب هم نتوانند در شکل انقلاب، استبداد ديگري را بر مردم تحميل نمايند.

از سوي ديگر در بعضي موارد ديده مي شود که جامعه اي که انقلاب کرده استعداد انتقال فوري به حکومت دموکراسي را ندارد، يا به واسطه اينکه رشد جامعه در اين حد نيست، يا براي اينکه اعمال نفوذهاي خارجي مانع مي شود که انتخابات آزاد انجام بگيرد، و در نتيجه مشاهده مي شود که اگر بخواهند فوراً انقلاب را به حکومت به قول خودشان مردم بر مردم منتقل کنند، اصل هدفشان از انقلاب، مثل استقلال سياسي يا فرهنگي، از بين مي رود و وابستگي و استبداد سابق به صورت دموکراسي ادامه مي يابند. لذا اين انقلابيون آمدند و اين طرح را دادند که براي ادمه انقلاب و آماده شدن يک ملّت براي حکومت دموکراسي کامل، رهبر انقلاب يک فردي را که آشنائي کامل به انقلاب داشته باشد و بتواند انقلاب را در مسير خود راهنمائي کند و در اين دوره انتقال جامعه را آماده سازد به ملّت معرفي نمايد تا او را به رهبري انتخاب کنند.

حال اين نظر تا چه حد صحيح است و آيا با اين توضيحات، اين رژيم انتقالي، از ديکتاتوري خارج مي شود يا نه؟ و آيا در صورتي که انتخاب شخص معرفي شده الزامي باشد اين حرف که يک نسل جامعه از حق خود محروم شوند و به حکومتي که نمي خواهند تن در دهند، براي اينکه نسل آينده حکومت دموکراسي داشته باشند چگونه توجيه مي شود؟، و اگر الزامي نباشد، اين دوره انتقال نخواهد بود و خطر اينکه مردم تحت نفوذ عواملي، ديگري را که نا آشنا به انقلاب است انتخاب نمايند، و انقلاب از مسير خود منحرف شود، دفع نخواهد شد. فعلاً در مقام بر شمردن نواقص و معايب اين نظر نيستيم، اجمالاً مي خواهيم اين مطلب را بگوئيم که آن انقلاباتي که در کنفرانس باندونگ مطرح شده انقلابات رهائي بخش به منظور باز پس گرفتن اختيارات غير مشروع از زمامداران مستبد و بر قرار کردن حکومت ملي و به اصطلاح دموکراسي است که در ملّتهاي عقب مانده و استعمار زده آسيا و آفريقا و آمريکاي لاتين واقع شده و مي شود.

اما در انقلاب اسلامي که هميشه تداوم دارد و هميشه بوده است آن چيزي که محرک و الهام بخش انقلابيون اسلام خواه است، همان ايمان به حکومت «الله» و رهنمودهاي سياسي قرآن و سيره حضرت رسول (ص) است، که خواست واقعي توده هاي مسلمان باز گشت حکومت «الله» و نظام اسلام است.

پس اين انقلاب با معيارهاي اسلامي که دارد هدفش برقراري نظام شرعي و الهي خواهد بود. اين انقلاب که با الهام مستضعفان از آياتي مثل آيه: (ونريد أن نمن علي الذين استضعفوا في الارض...) = «و اراده داريم بر آنانکه در زمين به استضعاف کشيده شدند منت نهيم و...» [1]  و آيه: (ونري فرعون وهامان...) [2]  و صدها آيات حرکت بخش و انقلاب آفرين به وجود مي آيد، هدفش مشخص و عاليتر و سازنده تر از انقلابات عادي است.

نظام امامت، نظام انقلابي تداوم انقلاب اسلام و امتداد رسالت اسلام است، و براي انتقال قدرت و مقدمه انتقال به رژيم ديگر نيست; چون چنانکه گفتيم نظام، نظام اول و آخر و هميشه جاودان است چنانکه حکومت «الله» بر کل عالم هستي و بر اجزاي آن، حکومت دائم و غير قابل زوال است. نظام مختص به ملل عقب مانده نيست، نظام همه جوامع و رهبر همه انسانها است. ملل عقب مانده را به جلو مي راند و ملل پيشرو را رهبري مي نمايد و به آنها محتواي انساني و شرافتمندانه مي دهد. دنيا هر چه جلو مي رود با نظام امامت و وحدت حکومت و قانون واحد روي موافق بيشتر نشان مي دهد، چنانکه به آن اشاره کرديم و تا حال آزمايش شده و پس از اين هم آزمايش خواهد شد، دموکراسي حکومت آيده آل و تمام انساني و نمونه و موافق با انديشه هاي متعالي بشر و حتي چنانکه مي گويند حکومت مردم بر مردم، نيست و آنچه ديده مي شود انحطاط هاي گوناگون حکومتها و ملّتها را تهديد مي کند، و جهان را به سوي جنگ و کشتار و محو مدنيّت پيش مي برد و نشان مي دهد که اين نوع حکومتها، انساني نيست تا حکومت الله را که در نظام امامت تجلّي مي کند مقدمه آن بدانيم.

رژيم رهبري انقلابي که مقدمه دموکراسي خوانده مي شود خود اصالت و موضوعيت ندارد، اما نظام امامت که هر انقلابي در صورتي ناجح و پيروز خواهد شد که به آن برسد، مقدمه نيست و از آغاز بوده و تا پايان خواهد بود.

نظامي که رهبري محمد (ص) و علي (ع) را دارد، هرگز مقدمه نظامي که زمامداران معلوم الحال کشورهاي به اصطلاح متمدن پيشرفته شرقي و غربي رهبري آن را دارند نخواهد بود، تا کسي آن را به رژيم هاي انقلابي معاصر افريقا يا جاهاي ديگر قياس کند. لذا فردي مثل «روسو»، مي گويد که: دنياي کنوني به رهبري مانند محمد (ص) نيازمند است زيرا فقط چنان رهبر الهي و چنان نظامي که رهبران آن مانند محمد (ص) و علي (ع) باشد، مي تواند کشتي متلاطم و طوفاني شده بشريت را از امواج فتنه ها و طوفانهاي گوناگون نجات دهد.

 

پي نوشته ها :

[1]  سوره قصص، آيه5.

[2]  سوره قصص، آيه6.



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،پرسش و پاسخ, امامت،توحید،نظام امامت،نظام امامت،سلطنتی موروثی،نظام امامت چگونه نظامی است؟،نظام اریتوکراسی،نظام مونارسی،نظام الیگارشی،انقلاب فریقائی،کنفرانس باندونگ،انتخابی یا انتصابی،فرق امامت با رژیم انتصابی، ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : جمعه 20 شهريور 1394
نظام امامت چگونه نظامي است؟

http://img.tebyan.net/big/1388/12/20100223111411311_zn3bkiss.jpg

نظام امامت چگونه نظامي است؟ نظام سلطنتي موروثي است يا نظام اريستوکراسي، يا نظام مونارسي يا اُليگارشي يا انقلابي فريقائي و رژيم سفارش شده در کنفرانس باندونگ، و بالاخره انتصابي است يا انتخابي؟

 

اين نظام، چنانکه از پاسخ به پرسشهاي قبل معلوم شد، هيچ يک از اين نظامها نيست و ويژگيهائي که دارد، در هيچ يک از اين نظامها ديده نمي شود. اساس اين نظام، چنانکه تذکر داديم، اين واقعيت و حقيقت است که مالک همه، و حاکم و سلطان بر همه، و صاحب اختيار واقعي و حقيقي همه، در همه چيز خدا است; حکومت مختص او است، و قانون و شريعت و برنامه دولت و حکومت، همه از جانب او بايد تعيين شود. هيچ کس بدون اذن او حق حکومت ندارد و حتي در منطقه وجود خودش نيز در حدود اذن او اختيار و حق مداخله دارد. اين نظام سلطه يافتن و سلطه داشتن و زياده جوئي و توسعه طلبي و جاه طلبي و تأمين منافع يک فرد يا يک حزب يا يک ملت، و تصرف بازارهاي ديگران نيست، فقط فائده و غرض و فلسفه اي که در اين نظام از حکومت منظور است، اقامه دين، اجراي برنامه هاي اسلام، و عدالت و امر به معروف و نهي از منکر و ترقّي و رشد فکري و تهذيب و تربيت نفوس و تکميل افراد در معارف و علم و عمل، و عمران زمين و تأمين رفاه و آسايش تمام بندگان خدا و متحد کردن مردم است; که قرآن در اين زمينه مي فرمايد:

(الذين ان مکناهم في الارض أقاموا الصلاة وآتوا الزکاة وأمروا بالمعروف ونهوا عن المنکر) [1]  «آنانکه اگر در زمين، تمکّنشان بخشيم، نماز بر پاي دارند و زکات دهند و امر به معروف کنند و نهي از منکر نمايند».

برنامه اين نظام شرعي و الهي و ماهيّت و حقيقتش با آن حکومت ها فرق بسيار دارد، حقيقتش خلافت الله و برنامه اش احکام الله است.

 

» حکومت سلطنتي

» حکومت انتخابي

 

 حکومت سلطنتي

حکومت استبدادي و سلطنتي موروثي همان است که فردي با کودتا يا جنگ و خونريزي بر ملت و منطقه اي مسلط مي شود، و خود را حاکم بر آن ملت مي خواند و براي خود اين حق را قائل مي شود که فرزندش را بعد از خود حکومت بدهد تا چيزي را که خودش نداشت از او به ارث ببرد.

در اينجا هيچ معياري جز هواي نفس پادشاه در بين نيست و چيزي که در آن ملاحظه نمي شود، مصلحت عموم است. اين يک انتصابي است از جانب کسي که خودش مقامي را که از آن انتصاب مي کند، غصب کرده است و آنچه را خود ندارد به ديگري مي سپارد; انتصابي است که به آن، امثال هلاکو و هرمز و محمد رضاي پهلوي و پادشاهان خون خوار و جلاد و عياش و هرزه و ميگسار و بي شرف روي کار مي آيند. اينان براي اينکه مغلطه کاري کنند، حکومت را يک موهبت الهي شمردند و خود را «ظل الله» خواندند، اما کسي به آنها نگفت، يا اگر گفت زنداني يا کشته شد، کسي به آنها نگفت که حکومت موهبت الهي است و به کساني که لياقت و شايستگي آن را داشته باشند اعطا مي کند، و چنانکه قرآن مجيد مي فرمايد: (لا ينال عهدي الظالمين) [2]  «عهد من به ظالمان نرسد». ستمکاران به موهبت الهي نمي رسند. کسي به آنها نگفت که آنچه شما مدعي آن مي باشيد و امثال «بوسوئه ها» براي «لوئي» هاي فرانسه و ديگران براي ديگران گفتند، و خواستند سلطنت اين خود کامگان را توجيه نمايند و از تنفر طبعي مردم از حکومت سلاطين بکاهند، موهبت الهي نيست و پاسخ به اين پرسش نمي شود که: چرا افرادي با نداشتن ارزشهاي انساني و عدم برتري اخلاقي و فضيلت علمي، بايد بر مردم مسلط باشند که مطلق العنان هر چه اراده مي کنند انجام دهند و امر و نهي و فرمانشان نافذ باشد و مسؤول کسي نباشند، و کارشان قاعده و قانوني نداشته باشد، و هيچ محکمه اي نتواند آنها را محاکمه کند و مافوق محکمه و دادگاه باشند؟ چرا آنها سزاوارتر به حکومت از ديگران هستند؟ و چرا مردم در برابر آنها و در برابر مجسمه و عکس و تمثالشان تعظيم و کرنش کنند و به حال رکوع و بلکه سجود به خاک بيفتند و آنها را بپرستند تا حدي که خاقاني بگويد:

اينست همان ايوان کز نقش رخ مردم خاک در او بودي ديوار نگارستان

و خواجوي کرماني بگويد:

نه کرسي فلک نهد انديشه زير پاي تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد

و چرا و چرا؟

لذا در پاسخ اين چراها اين نظر را اظهار کردند، و آنچه نمي تواند به خدا نسبت پيدا کند به خدا نسبت دادند، وبه خدا افترا زدند و گفتند سلطنت وديعه الهي است که به امثال ضحّاک و چنگيز و هلاکو و معاويه و يزيد و ديگر خون آشامان تاريخ اعطا مي کند. ديگر فکر نکردند که اين افرادي که در طول تاريخ ملل، حکومت يافتند و جنايتهاي بزرگ و قتل عام شهرها و کشورگشائيها و استعباد و غارت ملل مغلوب را افتخار خود مي شمردند و از رحم و انصاف به بهره بودند، چگونه مشمول موهبت الهي مي شدند و اين چه موهبتي است که اين آثار شوم را دارد. اگر طاعون و وبا و سرطان، موهبت باشد، باز هم اين حکومتها موهبت نيست.

واقعاً قرآن مجيد در يک جمله کوتاه چه رسا و جامع فرموده است: (اني جاعلک للناس اماماً قال ومن ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين). [3] .

اين حکومتها با نظام امامت در دو قطب مخالف و متضاد قرار دارند، مظاهر حکومتهاي سلطنتي پاي تخت هائي مثل مدائن و اصطخر و دمشق و بغداد و غرناطه و قاهره، و آکره روم و اسلامبول و پاريس و پکن و توکيو و لندن تا تهران و اصفهان، و کاخهائي مانند کاخ اکبر شاه و کاخهاي تيسفون و اهرام مصر و صدها بناهاي تکبر انگيز ديگر است و مظاهر نظام امامت، مدينه متواضع محمد (ص) و زندگي ساده و بي پيرايش و بي تجمل او، و کوفه علي و خانه محقري که حتي از اثاث و فرش عادي خالي بود، مي باشد. [4] .

در جنگ بدر که مسلمانان به تعداد نفرات مرکب نداشتند، پيغمبر نيز مانند سربازان که به نوبت سوار و پياده مي شدند در نوبت خود پياده مي رفت و هر چه اصرار و خواهش مي کردند که سوار باشد، نمي پذيرفت. علي (ع) خودش با دست خويش کفشش را وصله مي زد و لباس وصله دار مي پوشيد و از تشريفات ملوکانه نه فقط بيزار بودند، که سخت در هراس بودند. داستان دهقانان انبار را با آن حضرت که در نهج البلاغه نيز مرقوم است بخوانيد تا به حقيقت نظام امامت و برنامه هاي آن تا حدي آشنا شويد. [5] .

اين نظام به خدا نسبت دارد و بايد به خدا نسبت داده شود، هم موهبت الهي و هم امانت الهي است، رجال الهي فقط شايسته آن مي باشند که اين امانت به آنها سپرده شود.

اين حکومت مانند نبوت و رسالت است که با زور سر نيزه و فشار و اختناق و انتخاب مردم به دست نمي آيد. آنکه سلاطين و رؤساي حکومتهاي مختلف دارند نه موهبت الهي است و نه امانت او است، محال است که موهبتهاي الهي از قماش اين سلطنتها و سلطه ها و صدرها و مديرکل ها باشد.

اينها اعتبار ابليسي و دامهاي شيطاني است که در برابر هر حقي باطلي مي سازد و مردم را از حق منحرف مي کند. نبايد حق را به باطل قياس کرد و انتصاب خدائي را به انتصاب شيطاني اشتباه نمود، و هر دو را چون انتصاب است بدون توجه به مصدر انتصاب همانند گرفت. چنانکه ساير نظامات شرعي را نيز نمي توان به اين علت که در برابر آنها باطلي ساخته اند کنار گذاشت، مثلاً چون عبادت خدا و عبادت بت هر دو عبادت است، عبادت خدا را ترک کنيم، يا چون به مالکيت مي گويند، يا چون به ازدواج هاي غير شرعي ازدواج مي گويند، اصل مالکيت و ازدواج، مورد ايراد واقع مي شود.

 

حکومت انتخابي

حکومت انتخابي نيز بگونه ديگر مفاسد و معايبش کمتر از رژيم هاي استبدادي و پادشاهي نيست. اين رژيم بر اساس پذيرش اعتبار اکثريت آراء از سوي همه، نظامي است که مانع از استبداد فردي شمرده شده است و به اصطلاح حکومت مردم بر مردم است و مبنايش اصالت خود انسان و جدا بودن سياست از روحانيت و دين از دنيا است، در مقابل نظام اسلام و امامت که مبنايش اصالت حکومت «الله» و جدا نبودن روحانيت از سياست و دين از دنيا و قانون از وحي خدا است. اساس اين نظام اين است که «دين»، قانون عقيده، سياست، حکومت و نظام، اخلاق، اقتصاد، و برنامه هاي روح و جسم و فرد و اجتماع است.

بنا بر اين، نظام دموکراسي و انتخابي به آن معناي مطلقي که در غرب دارد و به قوه مقننه و قضائيه و مجريه تقسيم مي شود و هيچ شرطي ندارد از نظر اسلام قابل قبول نيست.

البته پس از آنکه مسأله خلافت پيغمبر (ص) به آن شکل در سقيفه بني ساعده، از مسير تعيين شده الهي خارج شد، و خواستند به آن صورت مشروع بدهند، مدعي شدند که بر اساس اجماع است و شوري انجام گرفت و اجماع امّت حجّت و معتبر است. ادعائي که نه واقعيت داشت و نه با اين نظام دموکراسي و اکثريت مطابقت دارد.

اجماع اگر اعتبار داشته باشد، اجماع تمام امّت يا اهل حلّ و عقد است، و در حصول آن شرط است که همه اجماع داشته و متفق باشند و اين غير از اکثريت است که نظام دموکراسي بر آن متّکي است. بعلاوه اجماعي در موضوع خلافت ابي بکر حاصل نشد، مضافاً بر اينکه خود او هم اين نظام را عملاً رد کرد، و به نظام انتصابي بشري که مجوز شرعي نداشت رو آورد و عمر را وليعهد و جانشين خود ساخت. [6]  بعداز او هم عمر شوراي شش نفري را تشکيل داد و از زمان حکومت معاويه به بعد رسماً نظام پادشاهي و سلطنتي بر قرار شد.

بنا بر اين دموکراسي با توجه به ماهيت و معايت آن، اصالت اسلامي ندارد و اگر در بعض کلمات ديده مي شود که بر شوري يا بيعت استدلال شده، با ملاحظه بيانات ديگر که در آنها بالصراحه اين مبدأ رد شده است، بطور مماشات و جدل و براي اقناع و اثبات حقانيت، حتي طبق رأي و عقيده طرف است، والا در اسلام غير از نظام امامت، نظام ديگري مطرح نيست که امتداد زمامداري و ولايت پيغمبر است و همانگونه که در حيات پيغمبر غير از زمامداري آن حضرت نظام ديگري قابل طرح نبود، بعد از پيغمبر نيز همان نظام و همان ولايت ادامه مي يابد.

و امّا معايب دموکراسي

اول اين است که چون بر مبناي اصالت رأي خود انسان، و عدم تعهّد ديني و عدم اعتماد به رهنمودهاي الهي است، پشتوانه وجداني و عقيدتي ندارد و چنان نيست که رأي دهندگان و جداناً خود را مسؤول بدانند که فرد لايق تر و شايسته تر را انتخاب کنند و تحت تأثير اغراض شخصي و عوامل مختلف قرار نگيرند، و جاه طلبي و علاقه به شخصي يا به بُرد يک حزب و باخت حزب ديگر، در نامزد شدن نامزدها دخالت نداشته باشد، يا نمايندگان در اظهار رأي فقط به حق و عدالت نظر داشته باشند.

هرگز چنين نيست. چيزي که در اين مجالس کمتر مطرح است حق و عدالت است و بهترين نمونه، سازمان ملل است که با اينکه در سطح عالي تر است، اکثر يا همه نمايندگان در رأيي که مي دهند، ملاحظات خصوصي و جبهه بندي هاي سياسي را مي نمايند. اگر پيشنهادي را «وتو» مي کنند، اگر سخنراني و داد و فرياد مي نمايند، و براي حقوق ملتهاي ضعيف دلسوزي مي کنند، غير از بازيهاي سياسي چيز ديگر نيست.

مثلاً روسيه اگر از فلسطيني ها به ظاهر پشتيباني مي نمايد، يا از جنبش هاي به اصطلاح آزادي بخش حمايت مي کند، غرضش نه آزادي فلسطين و نه رهائي ملت هاي مستضعف است بلکه براي اين است که آمريکا را بکوبد و نفوذ خود را گسترش دهد. اگر اسرائيل جزء اقمار روس بود حکومت روسيّه همين عمل آمريکا را با مردم فلسطين مي کرد و همچنين آمريکا اگر تجاوز نظامي روسيه را به افغانستان محکوم مي کند و سر و صدا راه مي اندازد و خروج فوري نظاميان روسيه را از افغانستان مي خواهد نه به خاطر ملت ستم ديده افغانستان و مظالمي است که نظام حاکم بر روسيه در آنجا مرتکب مي شود، بلکه براي اين است که منافع خودش را در خطر مي بيند و الا خودش هر کجا لازم باشد به همين عمل روسيه بلکه بدتر از آن دست مي زند.

غرض اين است که از اين سازمانهاي بين المللي معلوم مي شود که وقتي نظامي پشتوانه ايماني و عقيدتي نداشته باشد، بازيچه دست مفسدين و متجاوزين مي شود.

دوّم از معايب دموکراسي اين است که رأي اکثريت، خواه حزبي باشد يا غير حزبي، هميشه موافق مصلحت نيست، بلکه غالباً رأي اقليتها اگر وابسته نباشند به صواب نزديک تر است، خصوصاً اگر از جهت کيفيت بيشتر مورد اعتماد باشند مثل اينکه در يک مسأله سياسي يا حقوقي، متخصصان سياست و حقوق رأيشان با اينکه در اقليّت مي باشند، مخالف اکثريت باشد.

سوّمين ايراد بر اين رژيم اين است که اگر اکثريّت مثلاً هشتاد در صد رأي به نظام اکثريت و به اصطلاح حکومت مردم بر مردم دادند و بيست در صد مخالف بودند، چه مجوزي براي تحميل رأي هشتاد در صد بر بيست در صد ديگر خواهد بود، و به فرض که صد در صد افراد جامعه اي نظام اکثريّت و هر نظام ديگر را پذيرفتند، چرا افرادي که بعد بن سن بلوغ مي رسند، در صورتي که در اقليّت باشند، محکوم به قبول آن نظام باشند؟

اين خود استبداد و استضعافي است که اگر چه مفاسد استبداد مطلق را ندارد، جز به عنوان دفع افسد به فاسد نمي توان آن را پذيرفت. با اينکه دفع افسد به فاسد، در صورتي منطقي و عقلائي است که چاره منحصر به فرد باشد، در صورتي که با وجود نظام کامل شرعي و الهي هيچگونه ناچاري در قبول اين استبداد و استضعاف نيست.

چهارم، اين است که در نظام اکثريت، مسأله اکثريت حقيقي و آراي اکثريت افراد مطرح نيست و به هيچ وجه اعتماد و اطمينان به حصول اين جهت فراهم نخواهد شد، زيرا در نظام اکثريت که مثلاً نود در صد يک جمعيت ده ميليوني به آن رأي داده باشند، اگر حزبي هم باشد و تک حزبي هم نباشد و دو حزب يا بيشتر داشته باشند وبه اکثريت نسبي يا مطلق، يکي از احزاب در انتخابات پيروز شوند، اين پيروزي در صورت اکثريت نسبي، مربوط به اکثريت جامعه نيست، و در صورت اکثريت مطلق هم در بعض صورتش، با توجه به اينکه در اصل نظام، آراي موافق به صد در صد نرسيده باشد، اکثريت حاصل نمي شود.

در نظام تک حزبي نيز همين اشکالات هست و در آراي مجالس و کنگره ها و شوراها نيز اين اشکالات بيشتر است و گاه مي شود رأيي که در کل و با احتساب آراي رأي دهندگان به هر نماينده اي که کاملاً در اقليّت است، به صورت اکثريت قانونيّت پيدا مي کند و حاصل اين است که در اين نظام اکثريت و شورايي، و به اصطلاح دموکراسي نيز رأي اکثريت واقعي غالباً به دست نمي آيد.

و اگر فرض شود که رأي اکثريت به مصلحت نزديک تر است (با اينکه هميشه چنين نيست) در اين نظام رأي اکثريت واقعي ملاک اعتبار نيست، و إلاّ بايد آراي نمايندگان در اندازه اعتبار، به کثرت و قلت انتخاب کنندگان آنها مربوط باشد، بنا بر اين در اکثريتي که مي گويند و حکومت مردم بر مردمي که از آن دم مي زنند، مسأله اکثريت واقعي معيار نيست، چنانکه رسيدن به مصلحت واقعي و حکومت اصلح نيز مورد نظر نيست. بلکه معيار، يک اکثريت قرار دادي و اعتباري است که به عذر ضرورت آنهائي که آن حکومت و نظام را مي پذيرند، قبول مي نمايند، با اينکه معلوم و يقين است که در بسياري از موارد بلکه اکثر موارد مخالف اکثريت مي شود و به اين ترتيب از نظام و رأي اکثريت به نظام و رأي اقليّت مي روند.

پنجم اين است که اگر انتخابات آزاد باشد، و دولت هيچگونه مداخله اي در انتخابات ننمايد از اعمال نفوذهاي ديگر و مداخله ساير متنفذّين، مثل صاحبان کارخانجات و نويسندگان حتي خوانندگان و نوازندگان، و بلکه در بعض کشورها فواحش، مصونيت نخواهد داشت و بالاخره دموکراسي و انتخاب، بهر شکل که باشد، اطمينان بخش نيست، بلکه چنانکه مي بينيم تقلب و تزوير و تبليغ و اغفال انتخاب کنندگان در آن رايج است که ماجراي «واترگيت»، يکي از نمونه هاي بارز آن است. حتي طبق بعضي روزنامه ها، براي انتخاب «نيکسون» رئيس جمهور اسبق آمريکا از نفوذ فواحش در مشتريانشان نيز استفاده شده بود.

ساير کشورها نيز وضعي مشابه آمريکا يا بدتر از آن دارند. چندي پيش بود که هيئت حاکمه انگلستان به کثيف ترين آلودگيهاي شهواني که موجب فاش شدن اسرار سياسي، و رسوائي حکومت شد متهم گرديد، تا حدي که پيشنهاد شد براي هيئت حاکمه که دست بردار از فحشاء نيستند، فواحش و فاحشه خانه هاي خصوصي تهيه کنند تا تحت کنترل باشند، و اسرار سياسي در معرض دستبرد فواحش جاسوس قرار نگيرد.

اينگونه است وضع انتخابات دموکراسي، در به اصطلاح دموکراسي ترين ملتها; و اين است شرافت و فضيلت کساني که در انتخابات آزاد آنجاها انتخاب مي شوند که بيش از اين محتاج به بيان نيست. روز به روز ماهيّت اين نظامها و رژيمها و مکتب هاي غير الهي و ناتواني آنها از نجات دادن بشر از نابساماني ها بيشتر مي شود، و شرق و غرب با مکتبهاي مادّي و الحادي و سياستهاي ضد بشري بهتر شناخته مي شوند و بشريّت به سوي گم گشته خود روي مي آورد و انتظار يک انقلاب بزرگ جهاني و اسلامي را مي کشد که او را از اين سلطه هاي فرعوني و از اين رژيمهاي به اسم دموکراسي يا انقلابي و سوسياليستي نجات بخشد.

منشور سازمان ملل حرف است چون نيستش حقيقت و مبنائي

آوازه عدالت و آزادي اسم است و هيچ نيست مسمائي

 

پي نوشته ها :

[1]  سوره حج، آيه41.

[2]  سوره بقره، آيه124.

[3]  سوره بقره، آيه124.

[4]  در سفينه، از سويد بن غفله روايت کرده است که گفت: بعد از اينکه مسند خلافت به ظاهر نيز به وجود علي (ع) زينت يافت و بيعت به آن حضرت انجام گرفت، شرفياب حضور او شدم. روي حصير کوچکي نشسته بود و در خانه چيز ديگري (از اشياء و اثاث و لوازم) نبود. عرض کردم: يا امير المؤمنين، بيت المال در دست تو است و در خانه تو چيزي که خانه به آن نياز دارد نمي بينم؟ فرمود: پسر غفله، خردمند، در خانه اي که از آن منتقل خواهد شد اطاقي براي خود فراهم نمي کند. ما را خانه امني است که بهترين کالاهايمان را به سوي آن فرستاده ايم و خودمان نيز پس از اندک زماني به آنجا مي رويم.

[5]  رجوع شود به تعليقه «3».

 

[6]  در اينجا با اينکه او بيمار بود، کسي مانع از وصيّت او نشد و «حسبنا کتاب الله» نگفت، بلکه پيش از آنکه بگويد، چون بيهوش بود، عثمان از پيش خود، اسم عمر را نوشت و من نمي دانم ابوبکر به هوش آمد يا نه. آنها مي گويند به هوش آمد، عثمان گفت: «من عمر را نوشتم» او هم تصديق کرد.



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،پرسش و پاسخ, امامت،توحید،نظام امامت،نظام امامت،سلطنتی موروثی،نظام امامت چگونه نظامی است؟،نظام اریتوکراسی،نظام مونارسی،نظام الیگارشی،انقلاب فریقائی،کنفرانس باندونگ،انتخابی یا انتصابی، ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : جمعه 20 شهريور 1394
نیاز به رهبر،نظام امامت و ولایت

چه نيازي است به رهبري و نظام امامت و ولايت؟

 

اما اصل نياز جامعه به رهبري و مديريت، يک امر بديهي است، چون هيچ جامعه اي بدون رهبر و هيچ کارواني بدون کاروان سالار، هيچ لشگري بدون فرمانده، بقا و دوام نخواهد يافت، نظام همه امور، در گرو وجود مديريّت صحيح است، لذا هر جمعيتي وقتي بخواهند تشکيل شوند، در بين خود رئيس و رهبري را انتخاب مي نمايند، و اين مسأله عملاً مورد اتفاق همه ملل بوده و هست، اگر چه در نوع و شکل آن و فردي يا گروهي بودن آن تفاوتها و نظرات مختلف دارند.

و اما خصوص نظام امامت و ولايت، پس نياز به آن براي آن است که نظامات ديگر، هيچ يک مقاصدي را که بشر از يک نظام سالم و عدل انتظار دارد برآورده نمي کنند و در هيچ يک آنها اصل حکومت اصلح و افضل، و اصل نفي استضعاف و عدم تجاوز به حقوق ديگران، مراعات نمي شود. نظاماتي که در طرف افراط و تفريط قرار دارند. يا فقط حنبه حيواني بشر را ملاحظه مي نمايند و حکومت و سازمانهاي آن مانند يک مؤسسه دامداري مدرن، برآورنده نيازهاي حيواني بشر مي باشند که اگر راست بگويند وبه اين مقدار تعهد خود عمل کنند (با اينکه عمل نمي کنند) در برابر کار و زحمت و فرمان بري انسانها در کارخانه و سازمانهاي کشاورزي، خوراک و پوشاک و قرار گاهي به آنها مي دهند، يا چنان او را آزاد مي سازند که به اسم آزادي، هر عمل ضد شرف و انسانيّت را مرتکب شود. و براي ثروت اندوزي از هر جنايت و خيانت روي نگرداند. اين حکومتها دنيا را سرگردان، و بشر را از زندگي نااميد، و در امواج نگرانيها و خطرات و ناآرامي غرق ساخته است که محصول آن تمدن منهاي انسانيّت کنوني است.

امروزه با اين تحولات بزرگي که پس از چهارده قرن از ظهور اسلام در دنيا واقع شده و مکتبهاي سياسي و اجتماعي گوناگون که عرضه شده، نواقص و معايب اين نظامها بيشتر ظاهر شده و معلوم گرديده است که اينها دردهاي واقعي بشر را درمان نخواهند کرد و يگانه وسيله رفع اين ناآراميها و دلهره ها و تبعيضات، رفتن به پناه نظام الهي است.

بنا بر اين حاجت به اين نظام، هر روز محسوس تر مي شود و ناکاميها و بي عدالتيها با اين نظام در حدّي که ممکن است پايان مي پذيرد.

يقيناً بشر پس از اين که از اين نظامات مأيوس شده و همه را آزمايش کرد به سو نظام امامت روي خواهد آورد، نظام که نمونه آن حکومت متواضع علي و روش علي، و زندگي حق پرستانه علي و عدالت و تقواي علي، سربازي علي، صراحت لهجه و شجاعت علي، کار و کوشش علي، پايداري و فداکاري علي است.

نظامي که شرط رهبري آن، عصمت و صلاحيتي است که هر کس از جانب خدا و پيغمبر، به رهبري آن منصوب شد، واجد اين صلاحيت است و بدون معرفي خدا و پيغمبر، کشف و تشخيص آن با وسايل ديگر قابل اعتماد نبوده بلکه اکثراً خلاف واقع مي شود.



:: برچسب‌ها: ظهور , مهدویت , منجی , آخرالزمان , منتظران مهدی , مهدی موعو , نور تولی , پرسش و پاسخ , امامت , رهبر , نیاز به رهبر و نظام امامت و ولایت , ولایت , نظام امامت , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : پنج شنبه 19 شهريور 1394
توحید

https://rasekhoon.net/userfiles/Article/1389/07%20bahman/02/0012552.jpg

 نظام امامت، با «توحيد» خداوند متعال چه رابطه اي دارد؟

 

مسأله امامت، از مسائل مهمي است که علاوه بر آنکه خود اصل است، با ساير عقايد اسلامي مرتبط است و مخصوصاً از اصل توحيد که مصدر اصول ديگر است، مايه و اصالت مي گيرد، و عقيده توحيد در ابعاد و اقسام متعددي که دارد، خود به خود عقيده به نظام الهي امامت را طبق برداشتي که شيعه از آن دارد فر مي گيرد، و ميزان و معيار در تشخيص هر عقيده اسلامي، اين است که به منبع صاف و زلال عقيده توحيد اتصال داشته باشد.

از باب مثال، عقيده «نبوّت و وحي» بر اساس همين عقيده به توحيد و علم و حکمت و قدرت خداوند متعال استوار است.

وضع و تقنين قوانين، و تشريع شرايع و احکام، و بالاخره تکليف و الزام مردم به انجام يا ترک هر کار، فقط سزاوار خداوند متعال است که مالک همه و حاکم بر همه است، وبه مصالح و مفاسد و ظاهر و باطن و تمام اسرار وجود اين انسان (موجودي که بر خودش هنوز ناشناخته مانده) عالم و آگاه است. و بالاخره نبوّت از جهت اصل و مصدرش، وحي خداي يگانه و ارتباط با غيب جهان و صاحب و مالک حقيقي و خالق عالم است. و از جهت محتوا، تشريعات و اوامر و نواهي و طرحهاي تربيتي الهي براي ترقي و کمال بشر است، و از جهت وظيفه و تکليف، شخص نبيّ از جانب خدا مأمور و عهده دار ابلاغ آن به بندگان خدا است. قوانين مختلف و نظامهاي گوناگون، علاوه بر اينکه از منبعهاي غير اصيل و غير صالح و حاکي از استعلا و طغيان است، در جهت تفرقه و جدائي و تعدد مناطق نفوذ و موجب استبداد و استضعاف و ساير مفاسد نظامهاي مشرکانه و جاهلي نيز مي باشد.

 

» امامت و رهبري

 

امامت و رهبري

امامت و رهبري نيز در ابعاد متعددش، شعاع و شعبه عقيده توحيد است و بايد چنانکه عالم تکوين داراي نظام واحد و قوانين واحد است، نظام تشريع و قوانين و اداره امور مردم نيز طبق آن واحد باشد و چنانکه در آنجا غير خداي يگانه و اراده و تقدير او مداخله ندارد، در محيط اختيار بشر نيز غير برنامه هاي تشريعي الهي برنامه ديگري مطرح نشود و احدي خود سرانه و مستبدانه حق مداخله در امور مردم، و امر و نهي حکومت بر آنها را نداشته باشد.

تمام حکومتها و مداخلات و ولايتها و تصرفات جزئي و کلي بشر بايد به اذن خدا باشد تا همه در مسير واحد به سوي هدف واحد به حرکت کمالي خود ادامه دهند.

غير از نظام خدا، همه نظامها طاغوتي، و غير از نظام امامت، همه شرک و طاغوت پرستي و استعباد وبي احترامي به حقوق انسان و حکمراني بشر بر بشر و استعلا و استکبار است، که نمونه آن رژيم پليد دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي ايران، و رژيمهاي سوسياليستي و دموکراسي موجود شرق و غرب است، که از همه اعمال و برنامه ها و برخوردها و جنگها و حتي صلح هايشان، شرک و استضعاف و سلطه جوئي و نفي حاکميّت و ولايت خدا آشکار است، در هر يک از اين نظامها به شکلي وبه اسمي ظلم و طغيان و سرکشي بشر خودنمائي مي کند، وتا اين نظامها بر جهان مسلط باشند وتا در جهان نظام مستمر امامت که يگانه نظام الهي است استقرار نيابد اين رژيمها و اين نظامهاي مشرکانه اگر چه اسم و هدفشان را عوض کنند تحميل بر بشر و موجب شدت فشار و تضادهاي اقتصادي و سياسي و بحرانهاي مختلف و تبعيضات گوناگون خواهند شد.

هم اکنون اين حکومتهاي غير شرعي براي ارعاب ملل ضعيف و حفظ نفوذ ظالمانه خود در کشورهاي ديگر در هر دقيقه اي يک ميليون دلار [1]  صرف مخارج سلطه گري خود مي نمايند نمونه اين رژيمها در دنياي ما آمريکا و روسيه مي باشند که هدفهاي ضد انساني و تجاوزشان به حقوق بشر مثل آفتاب روشن است.

اين مظالم آمريکا در ايران، فلسطين و در کشورهاي ديگر مسلمان نشين و غير مسلمان نشين است، که روي ستمگران بزرگ تاريخ را سفيد کرده است، مظالم روسيّه هم، براي نمونه: تجاوز آشکارش به کشور ضعيفي مثل افغانستان است، که شب و روز ارتش روس به مردم آنجا که گناهي غير از مسلماني و دفاع از آب و خاک خود ندارند، يورش مي برد و از زمين و هوا، مردم را قتل عام و روستاها را ويران و سکنه آنها را آواره ميسازد.

واقعاً دنياي شرک، دنياي مسخره و مفتضحي است، دشمنان آزادي و حقوق بشر، مثل کارتر و برژنف، همه تجاوزات و خيانتها را به اسم حمايت از حقوق بشر انجام مي دهند، سادات و ببرک کارمل و کاسترو، رژيمهاي خود را که وابسته به آمريکا و شوروي هستند، غير متعهد و غير وابسته مي خوانند، «تيتو» بيش از ربع قرن بر يک کشوري خود را تحميل کرد وبه مسلمانهاي يوگسلاوي آنچه توانست ظلم و ستم نمود و حتي آنها را از انتخاب اسمهاي اسلامي براي فرزندانشان ممنوع کرد، همين امروز که مشغول نوشتن اين نوشتارم، راديو خبر مرگش را داد، برژنف و کارتر هر کدام بر اساس يک سياست توسعه طلبي به دروغ از مرگش اظهار تأسف مي نمايند.

اين نظامها همه جاهلي است، و رهبران اين نظامها به هر شکل و هر اسم باشند مستکبر و مشترک مآب مي باشند. نابسامانيهاي دنياي کنوني، به واسطه اين رژيمهاي ضد خدائي و رهبران جاه طلب و رياست دوست، از حد شرح و بيان خارج است. انقلاب اسلامي تا سرنگوني تمام اين نظامها ادامه دارد، حکومت و نظام صحيح، واحد و متکي به خدا وبه قانون خدا است، که نشانيها و علاماتش در قرآن مجيد و احاديث معتبر مذکور، و حضرت رسول اکرم (ص) و امير المؤمنين علي (ع) عملاً آن را نشان دادند.

اين حکومت، سلطنت و پادشاهي، و سلطه فردي بر فرد يا افراد ديگر و خود کامگي و فرمانروائي نيست اين حکومت امامت و مقتدا و اسوه بودن، و خلافت از جانب خدا و کار براي خدا و براي رضاي او کردن است که بر حسب آياتي مثل: (اني جاعلک للناس اماماً) [2]  «من تو را براي مردم امام قرار مي دهم». و (انا جعلناک خليفة في الارض، فاحکم بين الناس بالحق) [3]  «ما تو را خليفه در زمين قرار داديم، پس ميان مردم به حق حکم کن». و آيه (وجعلنا منهم أئمة يهدون بأمرنا، لما صبروا) [4]  «و از ايشان اماماني قرار داديم که به امر ما هدايت مي کنند...» شأن و موضع و مقامي است که از جانب خدا به بندگان برگزيده اش اعطا شده است و در تمام اعصار ادامه داشته و خواهد داشت. [5] .

و به اين ملاحظه است که در نظام امامت، وقتي از جانب وليّ امر، خواه شخص امام يا کساني که از جانب او منصوب و معين شده اند، ويا يکي از فقهاء که در عصر غيبت نيابت عامّه دارند، امري صادر گردد، بايد اطاعت شود، و مخالفت آن در حکم رد حکم خدا و شرک به خدا مي باشد و لذا در بعضي تفاسير از آيه شريفه: (فمن کان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملاً صالحاً ولا يشرک بعبادة ربه أحداً) [6]  تفسيري شده است که از آن استفاده مي شود شرک نور زيدن به خدا اين است که در کنار نظام امامت، که نظامي الهي است، نظامات ديگر و زمامداري ديگران را نپذيرد و براي امامان که رهبران اين نظام بوده و از جانب خدا ولايت بر امور دارند، شريک قرار ندهد.

 

 پي نوشته ها :

[1]  بنا به نقل از سالنامه 1978 انستيتوي بين المللي «پژوهش براي صلح» در استکهلم.

[2]  سوره بقره، آيه124.

[3]  سوره ص، آيه26.

[4]  سوره سجده، آيه24.

[5]  رجوع شود به تعليقه «2».

[6]  پس کسي که به لقاي (رحمت) پروردگارش اميدوار است بايد نيکوکار شود و هرگز در پرستش خدا، احدي را با او شريک نگرداند. (سوره کهف، آيه110).



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،پرسش و پاسخ, امامت،توحید،نظام امامت،رابطه امامت و توحید،امامت و توحید،توحید خداوند متعال، ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : پنج شنبه 19 شهريور 1394
مفهوم و تفسیر امامت

http://sjabbari.ir/wp-content/uploads/2014/01/yaghaem-al-mohammad.jpg

امامت چه مفهومي دارد و چگونه شرح و تفسير مي شود؟

 

امام و امامت بر حسب لغت مشتق از «اُم» به معناي هر چيز است که چيزهاي ديگر به آن ضميمه و نسبت داده مي شوند، و يا از او پيدا مي شوند، يا الهام مي گيرند، و اطلاق امّت هم بر گروه و جماعتي که در يک امر اشتراک فکري و اعتقادي، يا سياسي، يا مکاني، يا زماني، يا زباني دارند، و ضميمه به هم شده اند، ظاهراً از همين جهت است، و ترجمه و تفسير امام به پيشوا و قائد و رهبر همه به اين ملاحظه است.

پس امام و امّت و امامت، در معني به هم نزديک و وابسته اند هر کجا که امّت هست امام و امامت نيز هست، و امّت بي امام معني ندارد، چنانکه بر مردمي که در يک شهر ويک مکان مسکن دارند يا اهل يک زمان و يک ربان باشند، در صورتيکه از جهت سياست و اجتماع و دين يکسان نباشند، ظاهراً اطلاق امّت مجاز است، چون اطلاق «امام» بر زبان و مکان قابل توجيه نيست، و بلکه در غير انسان اطلاق «امام» اگر چه کتاب ديني باشد، نيز به عنايت مي باشد. و بالاخره اطلاق امّت بر مردمي که پيشوا و امام و رهبر واحد داشته باشند با معناي اصل موافقتر است و حقيقت است. لذا اطلاق امام بر پيغمبر و امام و اطلاق امّت بر پيروان پيغمبر و امام حقيقت است. [1] .

اما اطلاق امّت بر مردم فارس و روم و هند يا اصناف پرندگان و جانداران ديگر، يا پيروان تورات و انجيل، اگر مجاز نباشد مثل اطلاق امّت بر پيروان پيغمبر و امام، ظاهر در معناي حقيقي نيست.

بنا بر اين، امّت بر گروهي گفته مي شود که به واسطه پيروي از امام واحد، همه هم قطار و به امام خود انتساب داشته و مقتدي باشند. و امام کسي است که اين گروه به او منضم و منتسب و رهبر و پيشوا و مقتداي آنها باشد. اين هم ناگفته نماند، چنانکه اشاره شد بر حسب لغت «امام» بر هر کسي که جماعتي به او انضمام و انتساب دارند، خواه امام حق و عدل باشد يا امام باطل و جور، اطلاق مي شود، اما وقتي بطور مطلق امام گفته شود، ظاهر در امام حق است يعني آن امام حق مقصود است.

اين توضيحات بر حسب لغت و مفهوم و معني لغوي امام و امامت و امت است که مع ذلک بايد گفت به تحقيق و بررسي و مراجعه بيشتر به کتابهاي لغت و مخصوصاً تأمّل بيشتر در آيات قرآن مجيد و نهج البلاغه و احاديث نياز دارد.

 

» امامت بر حسب اصطلاح

 

امامت بر حسب اصطلاح

امامت وقتي بطور اطلاق و بي قيد گفته مي شود، پيشوائي و سر پرستي و وجود الگوئي و نمونه برتر و عالي تر و نمايش يک مکتب است، وبه عبارت ديگر، مقصود از امامت، در اصطلاح و در هنگامي که بدون قرينه اي ذکر شود، در لسان قرآن و نهج البلاغه و ساير احاديث و روايات، منصب و مقامي است که خدا به افرادي از خواص بندگان شايسته خود که انسان مافوقند عطا مي کند، و دارندگان آن منصب، کارگزاران خدا و نگبهان امر و شرع خدا، و گواهان بر خلق خدا و دست پروردگان خدا، و در قيامت مدافع از پيروان خود و شفعاء آنها مي باشند، و وارد بهشت نشود، مگر کسي که آنها را بشناسند و آنها او را بشناسند. و وارد آتش نشود، مگر کسي که آنها را انکار کند وآنها او را انکار نمايند.

کتاب خدا و سنّت پيغمبر (ص) فقط توسط آنان شرح و تفسير مي شود، و هر کس تند رفته باشد بايد به سوي آنها باز گردد، و آنان که کند مي روند بايد خود را به امام برسانند.

امامان مانند نجوم آسمانند، که هر زمان يکي از آنان از دنيا برود ديگري قائم مقام او مي شود. اگر سخن بگويند حق و راست مي گويند، واگر سکوت کنند کسي بر آنان پيشي نمي گيرد، درهاي حکم و حکمتهاي خدا در اختيار امام است.

امام حيات علم و مرگ جهل است، بردباريش از دانائيش آگاهي مي دهد، و ظاهرش از باطنش.

امام از حق و قرآن جدا نمي شود و قرآن و حق از امام جدا نمي شوند.

امامان ارکان اسلام و پناهگاه مردم مي باشند، حق به واسطه آنها به نصاب و معيار خود قرار مي گيرد، و آنان راسخان در علم هستند. خدا آنان را برگزيده و بلند گردانيده، هر کس به امام تمسک جويد و در کشتي ولايت و ايمان به او بنشيند، نجات مي يابد.

آيات کريمه قرآن در شأن آنها نازل شده و گنجهاي علم خدا به آنها عطا شده. زمين از وجود امام خالي نخواهد ماند، يا امام ظاهر و آشکار است، يا غايب و پنهان از انظار.

امام رهبر سياسي و فکري و خليفه خدا و حاکم و ولي امر است، يعني همه اين مقامات از شؤون او است. او از جانب خدا ولي امر و حاکم و خليفه است، و اولويّت به اموال و نفسو مردم دارد و بر اداره امور و کارها و احقاق حقوق و دفع و رفع ظلم و اجراي احکام و سياسات، و بر قرار کردن عدالت در بين مردم و حفظ نظام و تأمين امنيّت و آسايش خلق، و عمران زمين و فراهم ساختن وسائل ترقّي و تعالي براي همگان، ولايت دارد. امر، امر او و فرمان، فرمان او است. [2] .

علماي کلام، «امامت» را تعريف فرموده اند که: رياست بر کلّيه امور دين و دنياي مردم است، به واسطه پيغمبر. نواحي شخصيت امام متعدد است وبه اعتبار اين نواحي، امام لقب خاص دارد. مثلاً يکي از القاب امام خليفة الله است، وقتي از سوي خدا در نظر گرفته مي شود. وقتي ولي الله خوانده مي شود، بيشتر نظر به وسعت و گسترش اختيارات و توسعه منطقه نفوذ امر او و اولويّتش بر اموال و انفس و جهات ديگر است. وقتي او را وصي مي گويند، جنبه اختصاص او به پيغمبر و انتخاب او براي امور مربوط به پيغمبر و امام سابق و محرميّت او به اسرار و مأموريتهاي خاص، و پاسداري از امانات مهمّ الهي در نظر گرفته مي شود.

 

پي نوشته ها :

[1]  رجوع شود به تعليقه «1».

[2]  آنچه در اينجا از اوصاف امام نوشته شد، اقتباس از قرآن مجيد و اخبار معتبر و نهج البلاغه است.

هر کس بخواهد بر بيشتر از اين شؤون امام و امامت مطلع شود، مي تواند به کتاب کافي شريف «کتاب الحجّه» رجوع نمايد.



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،پرسش و پاسخ, امامت،شرح امامت،مفهوم امامت،تفسیر امامت،شرح و تفسیر امامت، ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : پنج شنبه 19 شهريور 1394
ضرورت شناخت امام زمان

http://masaf.ir/images/%D8%A7%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%AA%20%D8%B6%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AA%20%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA%20%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%20%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%20(%D8%B9%D8%AC)-shia%20muslim.jpg

چرا کاوش براي شناختن امام واجب است؟

 

کاوش براي شناختن امام به اين جهت واجب است که حد اقل اين احتمال در بين است که شخصيتي باشد که اطاعت او به حکم خدا بر ما واجب وبر امور ولايت بين است که شخصيتي باشد که اطاعت او به حکم خدا بر ما واجب وبر امور ولايت داشته باشد، و مفسر قرآان و مبين احکام و رهبر دين و دنياي مردم باشد، وبا اين احتمال، عقل ما را موظف مي نمايد که پيرامون آن به کاوش بپردازيم و او را شناسائي نمائيم. و اگر در اين وظيفه مسامحه کنيم و چنين شخصيتي وجود داشته باشد و او را نشناخته باشيم، معذور نخواهيم بود و الزام عقلي و وجداني داريم که دنبال اين احتمال را بگيريم تا به نفي يا اثبات آن برسيم.

و اين بيان در لزوم شناختن پيغمبر و بلکه لزوم کاوش از وجود خدا نيز جاري است. هيچ کس معذور نيست که در برابر اينگونه مسائل بي تفاوت باشد. بايد براي هر يک از اين پرسشها پاسخ داشته باشد، که صاحب اين جهان و آفريننده اين جهان کيست؟ و زندگي و حيات و بطور کلي عالم هستي پوچ و پوک و لغو و باطل و نااميد کننده است، يا با محتوي و بر حق و اميد بخش و در مسير بقاء و کمال است؟ خدا بندگان را با نيازي که به هدايت دارند چگونه هدايت کرده است؟ آيا به همان هدايتهاي عقلي و فطري اکتفا کرده، يا علاوه به وسيله افرادي به نام انبياء و پيامبران، آنها را به برنامه هاي اعتقادي و اخلاقي و عملي هدايت فرموده و حجت را بر مردم تمام کرده و لطفش را کامل نموده است؟ آيا براي رهبري بعد از پيغمبر، کسي را معين کرده است؟ و اگر معين کرده است شخص تعيين شده کيست؟ اگر هم کسي بشر را متوجه به اينگونه پرسشها ننمايد، خود به خود اين سؤالات برايش جلو مي آيد.

علاوه بر اين، در مورد شناخت امام، قرآن و احاديث نيز دلالت و صراحت دارند مثل آيه:

(ياأيها الذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول واُولي الامر منکم) [1]  «اي کساني که ايمان آورده ايد، خداي را اطاعت کنيد و رسول و صاحبان امر از خويش را فرمان بريد».

روشن است طبق اين آيه اطاعت ولي امر واجب است، و آن بدون شناخت او امکان پذير نيست. از اين جهت شناختن امام واجب است، بنا بر اين هيچ کس در ترک معرفت امام و تحقيق و کاوش از اين موضوع معذور نمي باشد.

 

پي نوشته ها :

 [1]  سوره نساء، آيه 59.



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،پرسش و پاسخ, امامت،کاوش برای شناخت امام زمان،شناخت امام زمان،واجب بودن شناخت امام زمان،واجب،شناخت، ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : پنج شنبه 19 شهريور 1394
حکومت اسلامى در زمان غيبت

http://irancultures.ir/Images/Products/182/p182_1888500624.jpg

از آنجا که قوانين دين، در زمان غيبت هم بايد اجرا گردند. بايد ديد، نيابت امام در اين هنگام بر عهده کيست؟ و شکل حکومت او چگونه مى باشد؟

نخست بايد توضيح داد که لزوم قيام يک رهبر اسلامى در زمان غيبت از ضروريات دين بوده وبه استدلال نيازى نخواهد داشت. دانشمندان در اين خصوص به بحث پرداخته اند،از جمله علامه شهير، سيد محمد حسين طباطبائى.

فيض کاشانى چنين بيان مى دارد: جهاد، امر به معروف ونهى از منکر، تعاون بر اساس و در راه نيکى وتقوى، قضاوت بحق ميان مردم، بر پاداشتن واجرى حدود وتعزيزات،(1) و ساير سياستهاى دينى از ضروريات دين مى باشند. و آن قدر مهمند که خدا پيامبران را براى برپائى آنها مبعوث فرموده وبنابر اين ترکشان، به معنى بيهوده بودن نبوت خواهد بود. ودر اين صورت، فتنه وآشوب گسترش يافته وگمراهى انتشار مى يابد. نادانى شايع وشهرها ويران وبندگان خدا، هلاک مى گردند. از اين مسائل به خدا پناه ميبريم.(2)

صاحب جواهر، اظهار مى دارد: اين مسئله (برپائى احکام در زمان غيبت)، چنان روشن است که نيازى به استدلال وبرهان ندارد.(3)

مرحوم بروجردى مى گويد: شيعه وسنى متفقند که در محيط اسلامى وجود يک سياستمدار و زمامدارى که امور مسلمانان را تنظيم کند لازم و بلکه از ضروريات اسلام است.(4) ترک اين امر واجب پيامدهائى دارد که توجه به آنها، ضرورت مسئله را بيشتر مى نماياند.

همچون:

1) از کار افتادن قانون گذارى اسلام در مهمترين جنبه آن، يعنى بخش سياسى که خود به معنى بيهوده بودن قوانين حکومتى و قضائى در اسلام مى باشد. علامه در اين باره مى گويد: عدم اجرى حدود، به ارتکاب اعمال حرام وشيوع فساد منتهى مى گردد.(5) شهيد ثانى مى فرمايد: بپاداشتن حدود وقوانين خود يکى از احکام است. که اجرى آن قدمى اصلاحى در ترک گناه وکاهش شيوع فساد مى باشد.(6)

2) تسليم در برابر کافر - مسلمان در هر کجا که زندگى مى کند، اگر تابع حکومت اسلامى وحاکم مسلمان نباشد، بى شک در برابر کافر سر تسليم فرود خواهد آورد. زيرا حکم يا حکم خداست ويا حکم جاهليت.(7)

3) جدائى دين از سياست - برخى مسلمانان تحت تاثير طرز تفکر غربى، به جدائى دين از سياست معتقد شده اند. اما بازگشت به اصل اسلام و مسئله رهبرى در اسلام، بخوبى نشان مى دهد که اسلام هيچ گاه جدائى دين و سياست را باور ندارد.

بلکه سياست را نيز جزئى از دين به حساب مى آورد. وآن را از ضروريات دين مى شمارد. بررسى قوانين اسلام وتاريخ حکمتهى سياسى گواه خوبى بر اين ادعاست. چرا که نظام قانون گذارى اسلام چنان همه جوانب زندگى را بر مى گيرد که جز با بر پاداشتن حکومت نمى توان، به پياده کردن آنها پرداخت. فقهاء معاصر ما، به همين مسئله تاکيد زياد داشته اند.

 

بعنوان نمونه مرحوم آيت ا... سيد محسن حکيم، در پاسخ سوال: آيا در اسلام نظام تکامل يافته وفراگيرنده ى هست که همه مظاهر زندگى را تنظيم کرده وهمه مشکلات انسان را درست حل نمايد؟ وبه فرد واجتماع در شرايط گوناگون، اقتصادى، سياسى واجتماعى وغيره، توجه کامل داشته باشد؟ وآيا دعوت و خواندن براي اجراى اين نظام سياسى بر مسلمانان واجب است؟ که از تمام مراجع به تاريخ 26/ 3/ 1379 ه. ق پرسيده شده بود،(8) چنين فرمود: آرى... در اسلام، نظام کاملى بر حسب آنچه در سوال مطرح شده وجود دارد. وبا بررسى اوضاعى که مسلمانان در دوران اول با آن روبرو بودند. اين مسئله روشن مى شود. ونيز دعوت براى اجراى اين نظام واجب است.

مرحوم ميرزا مهدى شيرازى در پاسخ اين سوال، مى گويد: آرى... اسلام نظام تکامل يافته ى است که شامل تمام مظاهر زندگى مى شود. وهمه مشکلات انسان را با بهترين راه حل، حل مى نمايد، به گونه ى که سابقه اى ندارد. وشايسته اجرا در همه زمانها ومکانهاست. خداوند فرموده: اليوم اکملت لکم دينکم واتممت عليکم نعمتى ورضيت لکم الاسلام دينا. امروز دين شما را کامل کرده ونعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و راضى شدم که اسلام دينتان باشد. دعوت به اجرى اسلام بر همه مسلمانان واجب است. خداوند مى فرمايد: ادع الى سبيل ربک الحکمه والموعظه الحسنه وجادلهم للتى هى احسن. بخوان، براي پروردگارت با حکمت و اندرز نيکو و با آنان با بهترين روش ها به بحث بپرداز.

مرحوم سيد ميرزا عبدالهادى شيرازى، در پاسخ مى فرمايد: شکى نيست که دين اسلام نظام تام وکاملى است که در آن راه حل صحيح همه مشکلات انسان در همه دورانها وجود دارد. دعوت براى اجراى آن نيز واجب است.

آقاى بروجردى مى فرمايند: کسى که در قوانين وضوابط اسلام تحقيق وبررسى نمايد، شکى نخواهد داشت که اسلام دينى است سياسى واجتماعى. واحکام آن منحصر در عبادات که براى تکامل افراد جامعه وسعادت آخرت در نظر گرفته شده، نيست. بلکه قوانين آن بيشتر مربوط به سياست اداره شهرها وتنظيم اجتماع وتامين خوشبختى اين دنيا مى باشد وفراگيرنده سعادت هر دو جهان است. مانند احکام معاملات وسياسات (حدود - قصاص - ديان احکام قضائى مشروع برى حل خصومت ها) واحکام بسيارى که برى تامين ماليات ها در نظر گرفته شده است. وحفظ دولت اسلامى به آنها بستگى دارد، همچون خمس وزکات ومانند آن... به همين سبب شيعه وسنى متفقند که در محيط اسلامى وجود يک سياستمدار وزمامدارى که امور مسلمانان را ترتيب دهد لازم است وبلکه از ضروريات اسلام مى باشد.

مرحوم بروجردى مى افزايد: ناگفته نماند که سياست شهرها وتامين جهات روحانى و تبليغ و ارشاد به يک ديگر وابسته اند. بلکه از صدر اول اسلام سياست با دين و شئون آن مخلوط بوده است. چنانکه پيامبر خود امور مسلمانان را ترتيب مى داد و در اين کار سياست بکار مى برد و خصومت ها را حل و فصل مى کرد و براى شهرها، حاکم تعيين مى نمود و انواع مالياتها چون خمس وزکات از آنها دريافت مى داشت. روش خلفا وحتى اميرالمومنين نيز چنين بود. آن حضرت پس از خلافت ظاهرى به کارهاى مسلمين پرداخت وحکام و قضات براى شهرها گماشت. در آن هنگام وظايف سياسى را در دل مراکز روحانى و ارشادى يعنى مساجد انجام مى دادند.

 امير، امام مسجد هم بود... بعدها مسجد جامع را نزديک دار الاماره بنا کردند خلفا وامراء خود نمازهاى جمعه وعيد را بپا مى داشتند. ونيز امور حج را ترتيب مى دادند. به طورى که عبادات سه گانه شامل فوائد سياسى نيز بودند. که در امور غير آنها، نظير اين فوائد يافت نمى شد. واين از ديدگاه کسى که فکر وانديشه کند پوشيده نمى ماند. اين نوع آميختگى ميان جنبه هاى روحانى وسياسى از ويژگيها و امتيازات دين اسلام است.

 

پي نوشته ها :

(1) مقدار حدود معين است (مانند هشتاد ضربه تازيانه برى خوردن شراب) ولى ميزان تعزيزات به نظر حاکم شرع وقاضى بستگى دارد.

(2) مفاتيح الشرايع باب امر به معروف ونهى از منکر.

(3) جواهر الکلام فى شرح شرائع الاسلام.

(4) البدر الزاهر فى صلاه الجمعه والمسافر.

5) مختلف الشيعه فى احکام الشريعه.

(6) مسالک الافهام الى شرح شرايع الاسلام.

(7) بعضى مى گويند که برخى فقهاء قديم، چون ابن زهره حلبى وابن ادريس حلى، معتقد به عدم وجوب برپائى احکام در زمان غيبت هستند. حال آن که بنا به سخنان صاحب جواهر، چنين نيست، چرا که وى مى گويد: سخنى از ابن ادريس درباره اجماع ديده ام که در آن از امکان جايگزينى فقيه، بجى ائمه معصومين گفته است... همچنين در کتاب السرائر، ابن ادريس مى گويد:... شيعه وهمه مسلمانان اجماع دارند که اقامه حدود، فقط از جانب ائمه معصومين وحکامى که از جانب آن بزرگواران باشند، جايز است. ومخاطب خدا در اجرى حدود، اينانند. بنابر اين، اين فقها نيز به اصل برپائى احکام در زمان غيبت، توسط فقها عقيده دارند. وجى ترديد در اينکه عده ى اين اصل را قبول ندارند، نمى ماند. البته گاه بعلت عدم وجود قدرت سياسى برى اين کار ممکن است وجوب آن در آن زمان خاص برداشته شود. ولى اصل واجب بودن حکومت اسلامى در زمان غيبت هيچ گاه قابل انکار نيست. علاوه بر اين، چون مسئله فوق از ضروريات دين است، نميبايست فقهاء آن را منکر شده باشند. چرا که انکار آن مساوى خضوع در برابر کفار وحرام است.

 



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی، حکومت اسلامی, ولایت فقیه, غیبت, زمان غیبت, سیاست, عصر غیبت، ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : پنج شنبه 19 شهريور 1394
تهران در آخرالزمان

تهران در آخرالزمان چگونه است ؟

امام صادق (ع) درباره تهران در آخرالزمان می فرماید : تهران به حدی می رسد کاخ هایش چون کاخ های بهشتی می شود و زنان چون حورالعین می گردند . لباسها کافران را می پوشند ، به مسران خود تمکین کردنند و درآمد شوهرانشان آنها را کفاف نمی دهد . از آنها به قله کوه فرار کنید و همانند روباهی که بچه خود را برداشته از پناهگاهی به پناهپاهی بگریزید . (1)  

پي نوشته ها :

1-      الزام الناصب ص 183 - منتخب الاثر ص 430

منبع : كتاب موعود نامه



:: برچسب‌ها: ظهور , مهدویت , منجی , آخرالزمان , منتظران مهدی , مهدی موعو , نور تولی , تهران در آخرالزمان , آخرالزمان , امام صادق , موعود نامه , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : چهار شنبه 18 شهريور 1394
هاليوود و فرجام جهان " قسمت سوم "

هاليوود و فرجام جهان " قسمت سوم "

 

در سالهاي دهههاي 1930 و 1940 در سينماي آمريكا گاهي حضور پيدا و ناپيداي ذات الهي را شاهد هستيم كه مثلاً در فيلم «جبرييل بر فراز كاخ سفيد» (1933) جبرئيل به كمك رئيسجمهور آمريكا ميشتابد و مسائل مملكت را حل و فصل ميكند و در فيلم «صداي بعدي كه ميشنويد» (1949) خداوند به كمك انسان آمده و زندگياش را تغيير ميدهد.

مسئلة پايان كار دنيا بر اثر نابودي كرة زمين و از ميان رفتن حيات از همان دوران در فيلمهاي سينمايي و در گونة علمي ـ تخيلي مطرح بود و تا اواخر سالهاي دهة 1970 اين مسئله ناشي از پرداختن به دانش و فناوري انرژي هستهاي و استفاده از بمب اتم بود كه در نهايت امري خطرناك و نابودكننده محسوب ميشد و به جز كشورهاي بسيار پيشرفته و شاخص (منظور آمريكا و تاحدي هم انگلستان و فرانسه) ، هيچ كشوري را براي پيگيري اين مسائل مجاز نميدانست.

پايان دنيا يا تهديد به اين رويداد براي بشر همواره مسئلهاي هولناك به صورت تصويري يا مكتوب مطرح شده است. و براي فيلمسازان تا سالهاي اواخر دهة 1970 مسئلهاي پيچيده و با نگرشهاي متفاوت بوده است. بعضيها آن را به خاطر دخالت يك پيشوا يا برگزيدة ديني براي نجات بشر يا نفوذ بر انسانها نگريستهاند كه در داستان جنبة نشانهها و علايم الهي بوده است، و گروهي از فيلمسازان نيز اين رويداد را امري محتمل دانستهاند و با كمك تمهيدات ويژه و فيلمهاي مستندي كه از مصائب طبيعي گرفته شده بود فيلمي را با درونمايهاي جذاب ارائه كردهاند. از همان سالها سينماي علمي ـ تخيلي به مسائل مذهبي و الهي نيز نگاهي ويژه داشت. پايان دنيا در اين فيلمها گاهي به واسطة وجود هيولاهاي ساختة دست بشر، در افتادن انسان با طبيعت، انفجارهاي اتمي شديد، كشف مناطق ناشناخته و مسائل نظير آن بود. گاهي ريشة مصيبت پايان يافتن دنيا به خارج از زمين مربوط ميشد ولي چنانچه اشاره شد در بعضيفيلمها گاهي مشيت الهي بر آن قرار ميگرفت كه كرة زمين به طور كامل در معرض نابودي قرار گرفته و گاهي هم در لحظة آخر نجات مييافت. در اكثر فيلمهاي علمي ـ تخيلي، پايان دنيا و داوري نهايي يا روز قيامت عباراتي مترادف يكديگر بودند.

نخستين استفاده از اين درونمايه در فيلم تجربي «مرگ خورشيد» (ژرمن دولاك ـ 1920) ديده ميشود. فيلمهاي مذهبي مانند «كشتي نوح» (مايكل كورتيز ـ 1929) و فيلمهاي مذهبي بعدي به صورت مستقيم و غيرمستقيم حضور خداوند را در زندگي بشر ارائه دادند.

در سالهاي دهههاي 1930 و 1940 در سينماي آمريكا گاهي حضور پيدا و ناپيداي ذات الهي را شاهد هستيم كه مثلاً در فيلم «جبرييل بر فراز كاخ سفيد» (1933) جبرئيل به كمك رئيسجمهور آمريكا ميشتابد و مسائل مملكت را حل و فصل ميكند و در فيلم «صداي بعدي كه ميشنويد» (1949) خداوند به كمك انسان آمده و زندگياش را تغيير ميدهد.

 

دهه پنجاه

دهه 1950 با نوعي تضاد در مسائل اجتماعي ايالات متحده آغاز شد. در حالي كه همة كشورهاي غربي صلح را مطرح ميكردند جنگ كره آغاز شد و به مدت 3 سال ادامه يافت. از يك طرف براي اقشاري از اجتماع ثروت و امكانات فراواني وجود داشت و از سوي ديگر فقر و محروميت بيداد ميكرد.

همه به بيان آزادي ميپرداختند در حالي كه تبعيض نژادي عدهاي زياد را به ستوه آورده بود و در حالي كه آرامش نسبي بر همه جا حاكم بود ولي ترس از جنگ اتمي، آن هم از سوي شوروي سابق مردم را به شدت تحت تأثير قرار داده بود. در دبستانها يا دبيرستانها درساعاتي معين كودكان و نوجوانان مقابله با بمباران اتمي را تمرين ميكردند. آنها به زير ميز يا نيمكت پناه ميبردند و در فضاي باز از كف زمين و كنار ساختمانها استفاده ميكردند. در آن سالها كه در واقع آغاز جنگ سرد بين دو ابر قدرت شرق و غرب به شمار ميرفت، جامعه آمريكا و اروپا دستخوش مسائل جديدي مانند جنبش حقوق شهروندان، زندگي در اطراف شهرها، نسل جديد جوانان سركش و موسيقي پاپ ويژه آنها، فرهنگ اشتراكي، رقص راك اندرول و ظهور تلويزيون شده بود و اينها همه علائم دهة پنجاه بودند. پس از پايان جنگ جهاني دوم آمريكا و شوروي نسبت به هم مظنون شدند و در واقع از هم ميترسيدند. هر يك از آنها دربارة پيشرفت آيندة دنيا عقايد مخصوصي داشتند. رهبران كمونيست ظاهراً مبارزات طبقاتي و اصل برابري تمام انسانها سهيم بودن در مالكيت و عدم تمركز قدرت در حكومت مركزي را دنبال ميكردند و ميخواستند كه انقلاب و نظام كمونيستي همهجاگير شود. در حالي كه آمريكاييان كه پيرو نظام سرمايهداري بودند، كشورهاي كمونيستي را زندان بزرگي ميدانستند و هدف آنها جلوگيري از گسترش كمونيسم بود. آنها از حملة ديگري واهمه داشتند و همين، طرز تفكر جنگ سرد را به وجود آورد. ارتش آمريكا به بهانة جلوگيري از پيشرويهاي روسيه در اروپاي غربي ماندگار شد. آمريكا ثروتمندترين قدرت جهاني بود و ميتوانست سلاح و لشكر براي دفاع از كشورهاي اروپاي غربي در اختيار آنها بگذارد و مهمتر از همة آنها تنها كشوري بود كه قويترين سلاح شناخته شده يعني بمب اتم را در اختيار داشت. گرچه روسية شوروي سربازان بيشتري در اختيار داشت ولي هيچگاه جرأت حمله به خود نميداد چون آمريكا مدعي بود كه ميتواند تمام شهرهاي روسيه را به وسيلة اين بمب با خاك يكسان كند.

«هاري ترومن» رئيسجمهور آمريكا نيز كمونيسم را نيروي اهريمني ميدانست كه قادر بود آزادي فردي را سركوب كند. او در سخنرانيهايش به مردم قول ميداد كه در همه جا از «مردم آزاد جهان» حمايت كند و اين خود يك شگرد سياسي آمريكا به شمار ميرفت. طرح مارشال نيز كه توسط وزير خارجة آمريكا اعلام شد، نيز همچون كمربندي تعدادي كشور غيركمونيستي را كه جزء پرده آهنين كمونيسم نبودند، در برگرفت بعد هم ناتو يا پيمان آتلانتيك شمالي را تشكيل دادند كه مركز آن فرانسه بود. قبل از سال 1951 جنگ كره پيش آمد كه آمريكا به نفع كرة جنوبي در برابر كرة شمالي ظاهراً براي جلوگيري از تسلط كامل كمونيستها بر تمام خاك كره به عنوان نيروهاي سازمان ملل وارد جنگ شد و حتي تا مرز چين پيش رفت. فرماندة آمريكايي نيروهاي سازمان ملل كه ژنرال مك آرتور قهرمان جنگ جهاني دوم بود قصد داشت پايگاههاي جنگي چين را در منچوري بمباران كند. اوضاع بسيار بحراني شد و مجدداً بحث درگيري با شوروي و استفاده از بمب اتم مطرح شد اما به دستور «ترومن» ژنرال مك آرتور را اخراج كردند و مذاكرات صلح در سال 1952 آغاز شد.

آمريكاييها توانستند از جنگ سرد آسيا،  براي خود كشورهاي دوست به دست آورند و در برابر گسترش كمونيسم از منطقه دفاع كنند به اين اتحاد عنوان سازمان پيمان جنوب شرقي آسيا يا «سيتو» اطلاق شد و آمريكاييها با كشورهاي خاورميانه در اين مورد متحد شدند. منظور اصلي آن بود كه دور مرزهاي جنوبي شوروي يك سلسله پايگاههاي نظامي ساخته شود تا از گسترش كمونيسم به جنوب جلوگيري كنند و از مخازن نفت كه مورد نياز كشورهاي غربي بود، حفاظت كنند.

 

سينماي علمي ـ تخيلي در دهة 1950

سينماي علمي ـ تخيلي در دهة 1950 از رونق خاصي برخوردار بود. اين گونة سينمايي كه از ابتداي پيدايش سينما ساخته ميشد به دليل هزينة اندك و تمهيدات سينمايي ارزان تا سالهاي 1970 فيلمهاي درجه دوم سينما يا فيلمهاي رتبة (ب) محسوب ميشد و تهيهكنندگان براي توليد آنها بر يكديگر پيشدستي ميكردند. اين فيلمها در سالهاي دهة 1950 چند مضمون ثابت را دنبال ميكرد: يكي مسافرت فضايي بود كه در دنياي واقعي با موشك ساخته شده توسط «ورنر فن براون» در جنگ جهاني دوم، امكان آن ايجاد گرديد.

دومين مضمون به رسميت شناختن اهميت انسان در جهان، و بالاخره پايان كار دنيا و نابودي دنيا در صورتي كه بشر به طريقي  از جمله آزمايشهاي اتمي، در تخريب آن بكوشد. البته قضية مككارتيسم و جنگ سرد بين شرق و غرب هم در اين گونة سينمايي تأثير خود را باقي گذاشته بود. ترس از بمباران به وسيلة شورويها دائماً به عنوان يك اهرم تهديدكننده از طريق مطبوعات، راديو و اختراع جديد آن سالها يعني تلويزيون تكرار ميشد. فيلمهاي علمي ـ تخيلي نيز با داستانهايي از حملة بيگانگاني فضايي به كرة زمين فضاي جامعه را دچار وحشت ميكردند. در فيلمي به نام «مريخ، سيارة سرخ» (1952) يك دانشمند با تحقيقات خود به كشف جامعه متمدن و پيشرفتهاي بر روي كرة مريخ نائل ميشود. و پي ميبرد اين سياره به وسيله شخص خداوند اداره ميشود. ضمناً در اين فيلم ميبينيم كه كرة زمين به خاطر نوعي تجديد حيات مذهبي از ميان رفته است و مردم شوروي دولت كمونيست و ملحد خود را سرنگون ساختهاند. ولي چنانچه اشاره شد درونمايه اصلي فيلمهاي علمي ـ تخيلي در آن دوره يكي پايان كار دنيا و ديگري فاجعة انفجار بمب اتم بود.

ارائة تصويري از آينده با شكلي داستاني و جذاب از آينده يكي از شگردهاي غرب به ويژه آمريكاست. آنها با استفاده از عناصر تخيل و هيجان و شگفتي ميخواهند به خواننده و تماشاگر بقبولانند كه آينده آنگونه كه آنها ترسيم ميكنند، خواهد بود. در كلية آثار مكتوب يا تصويري علمي ـ تخيلي همواره گفته ميشود كه علم و فنآوري در آينده به چنان پيشرفتهاي حيرتانگيزي ميرسد كه ميتواند به همه چيز مسلط شود. در اين راه معارضه و مبارزه با انسانها مسئلهاي حل شده است. آنها همواره گفتهاند كه بشر غربي سفيد پوست در آينده يكي با عوامل طبيعي و ديگري با مواد و ماشينهايي كه خود ساخته است مبارزه كرده و درگير خواهد شد.

طرح و تبليغات فراوان دربارة جنگ جهاني آينده، خطر بمباران هستهاي، انفجار جمعيت، فاجعة گرسنگي، آلودگي محيط زيست و بيماريهاي همهگير و مهلك، در واقع صرفاً براي ترساندن بشر و تحميل راهحلهاي از پيش ساخته و محكم كردن بندهاي بندگي و اسارت است. يكي از بحثهاي فرآيند ساختن دنياي جديد از نظر نويسندگان علمي ـ تخيلي، آن بوده كه ابتدا بايد از شرّ دنياي قديم خلاص شد و سپس دنياي جديد را به وجود آورد. بنابراين از ابتدا تلاش ميشد تا از طريق داستانپردازي به خلق فاجعههاي مختلف در ناپايداري منظومة شمسي،لكههاي سرخ بر روي سيارة مشتري، بازگشت كرة زمين به عصر يخبندان (مانند كتاب دنيا در زمستان، اثر جان كريستوفر) گازهاي سمي در فضا، و پرتاب سنگهاي آسماني راديواكتيويته از نقطة نامعلوم به سوي زمين با هدف ايجاد بلاهاي زميني، آزمايشهاي مخرب، ناهنجاريهاي زيستمحيطي و بالاخره جنگهاي هستهاي ايجاد گردد و بعد تنها انديشه و فنآروي نجاتدهنده از سوي انسان سفيدپوست غربي ارائه گردد.

پرداختن به نابودي دنيا و بازسازي آن ريشه در سالهاي قبل دارد. يكي از باشكوهترين فيلمهاي علمي ـ تخيلي در دهة 1930 فيلم «چيزهاي آينده» به تهيهكنندگي الكساندر كوردا است كه در سال 1936 با اقتباس از كتابي به همين نام نوشته «هربرت جرج ولز» نويسنده معروف رمانهاي علمي ـ تخيلي توسط «ويليام كامرون منزيز» در انگلستان ساخته شده است. اين فيلم در واقع نوعي پيشبيني آينده محسوب ميشود. هزينه اين فيلم اروپايي يك و نيم ميليون دلار بود كه در آن زمان رقم بسيار بالايي محسوب ميشد. داستان فيلم از اين قرار است كه در ايام كريسمس سال 1940 جنگ جهاني ديگري آغاز ميشود و به زودي هواپيماها شهر «اوري تاون» را بمباران و ويران ميكنند. خلبان به نام «جان» نيز به خدمت احضار ميشود. جنگ سالها ادامه مييابد. از سال 1966 بيماري مهلكي شيوع پيدا ميكند و چهار سال بعد نيمي از سكنة زمين تلف ميشوند. سپس ويرانههاي شهر زير سلطة مرد خبيثي معروف به رئيس قرار ميگيرد كه گهگاه مردان تحت فرمانش را براي شكار معدود بازماندگان به تپههاي اطراف شهر ميفرستد و اميدوار است كه روزي ناوگان هواپيماهاي از كار افتادة در اختيارش را به پرواز درآورد و به سرزمينهاي نفتخيز دست پيدا كند. روزي هواپيماي عجيبي فرود ميآيد و نمايندة تشكيلاتي از دانشمندان و مهندسان از آن پياده ميشود. آنها در نظر دارند جنگ را پايان داده و تمدني نوين بر پاية فنآروي برپا كنند اما رئيس دستور ميدهد آن را زنداني كنند و بلافاصله نيروي هوايي تشكيلات با بمبهاي گاز صلح سر ميرسند و ماجرا همچنان ادامه مييابد. در اين فيلم كه حدوداً دو دهه قبل از دهه 1950 ساخته شده فروپاشي جامعه و نتايج حاصله از آن تعريف ميشود. رئيس بر اثر استعمال زياد گاز صلح كشته ميشود و فرد جديدي كه نمايندة دانشمندان است جاي او را ميگيرد و پس از او نيز ديكتاتور ديگري معرفي ميشود.

در فيلم «پنج» (1951) به كارگرداني «آرك اوبولر» يك بمب اتمي در سالهاي آينده دنيا را به نابودي ميكشاند. در اين ميان تنها پنج نفر از ساكنان كرة زمين زنده مانده و تمامي موجودات دنيا سوخته و نابود ميشوند ولي ميبينيم كه حتي اين جامعة كوچك انساني به خاطر حفظ بقاي خود و ديگران نميتواند پايدار بماند. در ميان افراد بياعتمادي، تعصب نژادي، حسادت و ويژگيهاي ناشايست ديگري وجود دارد. در پايان داستان تنها يك زن و مرد زنده ميمانند. اين فيلم در آن زمان تأثير ناراحتيهاي رواني ناشي از نابودي محيط زيست به دليل بروز يك فاجعة اتمي و ايجاد زندگي دوباره را از بعد روانشناسي بررسي ميكند ولي ضمناً ميخواهد بگويد كه دست به كار شدن كشورهاي مختلف در توليد سلاحهاي هستهاي موجب بروز چنين فجايعي شده است.

در فيلم «وقتي دنياها با هم تصادف ميكنند» (1951 ـ رودولف ماته) كه از رماني علمي ـ تخيلي به همين نام نوشته «فيليپ وايلي» و «ادوين پالمر» اقتباس شده است، داستان فيلم از آنجا آغاز ميشود كه ستارهشناسان كشورهاي مختلف حركات مشكوك و اسرارآميزي را در ميان ستارگان آسمان مشاهده ميكنند. به خلبان جواني مأموريت داده ميشود كه تعدادي عكس از پايگاهي در آفريقاي جنوبي تا مركز ستارهشناسي آمريكا حمل كند. وي طي اين پرواز متوجه ميشود كه يك ستارة سرگردان به زودي با كرة زمين برخورد كرده و آن را نابود خواهد ساخت. تنها اميد افراد بشر آن است كه گروهي از دانشمندان بتوانند در يك ماهواره مربوط به آن سياره كه بيخطر بوده و شرايط زيستمحيطي مانند كرة زمين را داراست، فرود بيايند. انتخاب افراد و آماده شدن هواپيماي مخصوص بيشتر زمان فيلم را در بر ميگيرد. در اينجا نيز تبعيض نژادي، فرماندهي سفيدپوست غربي، و رهبري قهرمان آمريكايي به شدت بر داستان فيلم حاكم است، در حالي كه تقريباً نيمي از نمايندگان كشورها و نژادهاي مختلف جزء مسافران هواپيما هستند. اين هواپيما در واقع حكم كشتي نوح را دارد و از هر موجود زندهاي يك زوج انتخاب ميشود تا با آن همسفر باشد. ولي در هر حال همه بايد بپذيرند كه تحت سرپرستي يك فرمانده آمريكايي هستند.

فيلم معروف ديگري در سال 1951 به كارگرداني رابرت وايز ساخته ميشود كه در حال حاضر جزو كلاسيكهاي سينماي علمي ـ تخيلي محسوب ميگردد. اين فيلم با عنوان «روزي كه زمين از حركت ايستاد» در تاريخ سينما به دليل مضامين صلحطلب و ضد آزمايشهاي هستهاياش شهرت زيادي يافت. بر اساس داستان فيلم يك فدراسيون سيارهاي، نمايندهاي را به همراه روبات بزرگي به زمين ميفرستد تا به مردم زمين دربارة آزمايشهاي هستهاي ويرانگرشان هشدار دهند. سرباز آمريكايي به وحشت ميافتد و به طرف نمايندة مذكور شليك ميكند. روبات تعدادي از سربازان را ميكشد ولي نمايندة فدراسيون مانع از آن ميشود كه وي، زمين را نابود كند. نماينده كه زخمي شده است از بيمارستان نظامي گريخته و در خانة اجارهاي زني پناه ميگيرد. در آنجا به تدريج متوجه ميشود كه تمام مردم زمين بدكردار نيستند. به هر حال چون نميتواند با دولتهاي زميني ارتباط برقرار كند با متوقف كردن گردش زمين، قدرتش را به آنها ثابت ميكند. قهرمان داستان در واقع يك موجود برتر فضايي با هوش فوقالعاده است او مأموريت دارد اهالي كرة زمين را به اخلاق سياسي و همزيستي مسالمتآميز دعوت كند. او از قدرت فوقالعادهاي نيز برخوردار است مثلاً نيروي برق را در كرة زمين ميتواند متوقف كند. ولي قدرت اصلي او آن است كه سبب شود سياستمداران و قدرتمندان از درگيري هستهاي بپرهيزند و موجب نابودي مردم و كرة زمين نشوند و حتي در صحنهاي از فيلم اشاره به مشورت با بزرگترها دارد و در اينجا مردي موسفيد را كه آمريكايي است، نشان ميدهد و او را مظهر انديشه و درايت ميداند.

 

فيلم «حمله به ايالات متحده آمريكا» 1952

ـ آلفرد ئي.گرين از جمله فيلمهايي است كه مانند فيلم «پنج» در خصوص بازماندگان فاجعهاي اتمي صحبت ميكند. اين اثر، فيلمي است سياسي و هدفمند كه آغازداستان آن از گفتوگوي ميان گروهي از اقشار مختلف در خصوص جنگ سرد آغاز ميشود. بحث آنها به آنجا ميكشد كه اگر قرار باشد يك حملة اتمي از سوي اتحاد جماهير شوروي سابق به ايالات متحده صورت پذيرد چه بايد كرد. هر يك از آنها طرح و برنامهاي دارند و تصميم ميگيرند تا با يكديگر حركت كنند و متحد باشند. ولي جاسوسان شوروي همهچيز را متوجه شده و براي نابودي آنها توطئهاي طراحي ميكنند. هر يك از اين افراد طي حادثهاي در معرض خطر قرار گرفته و بعضي از آنها كشته ميشوند ولي بعد آشكار ميشود كه همه اينها به واسطه تأثيرات هيپنوتيزم بوده و قرار نيست حملهاي صورت بگيرد ولي مردم، با هم متحد شده، سعي ميكنند براي هر جنگي در آينده آماده شوند. آنها با به كار انداختن كارخانجات اسلحه و مهماتسازي، جمعآوري امكانات و مراجعه به مراكز انتقال خون براي نبرد با دشمن آماده ميشوند.

اين فيلم به وضوح ميخواهد وحشتي فراگير را از احتمال حملة اتمي شوروي (سابق) به آمريكا، ايجاد كند. هرچند هدف اصلي آن است كه يك زمينة داخلي را براي افزايش بودجههاي نظامي، بالابردن توان ارتش و انبار كردن اسلحه و مهمات و مهمتر از همه آمادگي براي استفاده از سلاح هستهاي براي دولت آمريكا هموار گرداند. وگرنه در آن سالها، شوروي سابق حتي انديشه حملة اتمي به ايالات متحده را نيز در سر نداشت.

در فيلم ديگري به نام «زنان اسير» (1952) كه داستان آن در شهر نيويورك در سال 3000 ميلادي اتفاق ميافتد، ملاحظه ميكنيم كه فاجعة اتمي موجب تغيير شكل موجودات زنده و تبديل آنها به هيولاهايي دهشتناك شده و آنها به زنان جوان و دختران حمله ميكنند. اين فيلم در واقع نوعي سرگرمي هيجانآور ويژة جوانان محسوب ميشود و قالب طنزآميزش آن را فيلمي سطحي و غيرجدي نشان ميدهد .



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،هاليوود, غرب و مهدويت،هاليوود و فرجام جهان (قسمت سوم) ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : چهار شنبه 18 شهريور 1394
هاليوود و فرجام جهان " قسمت دوم "

هاليوود و فرجام جهان " قسمت دوم "

 

چنانچه اشاره شد هاليوود در اين سال‌ها به مضامين مسئله ‌دار و از جهت تجاري موفقيت ‌آميز مي‌پرداخت. سينماي علمي ـ تخيلي يكي از گونه‌هاي معروف آن زمان بود كه با صرف هزينه اندك مي‌توانست محمل مناسبي براي تبيين مسئله انرژي هسته‌اي باشد. سوژه‌اي كه در عصر اتم مطرح بود جنبه‌هاي منفي استفاده از انرژي اتمي يعني بمب اتم بود. هاليوود از همان آغاز قصد داشت به همه بگويد كه وارد اين‌گونه آزمايشات نشوند زيرا در نهايت موجب نابودي خود و كره زمين خواهند شد. به اين ترتيب تخريب و نابودي به واسطه انرژي اتمي و بمب اتم در رأس برنامه‌هاي توليدي هاليوود قرار گرفت و از طريق درون‌مايه‌هاي مناسب با فيلم‌هاي علمي ـ تخيلي به تماشاگران ارائه شد. كار به نحوي ارائه مي‌شد كه تماشاگر از طريق فيلم تهديد بزرگ و خطرناكي را از سوي دانش و دانشمندان احساس كند.

گفتيم كه فرجام جهان از ديدگاه هاليوود اصولاً براساس دو موضوع مطرح گرديده است: يكي آنكه بشر به دليل پرداختن به انرژي هسته‌اي و در نهايت بمب اتمي، باعث نابودي حيات در كرة زمين خواهد شد و ديگر آنكه سينماي امريكا اين عقيده را در فيلم‌هايش دنبال مي‌كند كه يك برخورد نهايي بين نيروهاي شر و كافر ـ يعني اعراب و مسلمين ـ عليه مسيح موعود و كشور بزرگ اسرائيل به نابودي و تخريب آكثر شهرهاي جهان منجر خواهد شد. كه همان مسئلة «آرمگدون» مورد نظر بنيادگرايان انجيلي امريكا است. به دنبال اين بحث نگاهي داشتيم به كشف بمب اتم، نقش دانشمندان يهودي كه در نهايت به دوران جنگ جهاني دوم رسيديم. در سال 1945 م. آزمايش انفجاري نخستين بمب اتمي در ايالات نيومكزيكو انجام شد و در ماه آگوست همان سال شهرهاي هيروشيما و ناكازاكي توسط بمب اتمي بمباران شدند و جنگ جهاني دوم خاتمه يافت و امريكا در واقع قدرت خود را به شوروي سابق هم نشان داد. بعدها بحث بر سر خطر استفاده از دانش هسته‌اي در مجامع بين‌المللي مطرح گرديد ولي ساير كشورها نيز به چنين آزمايشاتي دست زدند.

• سينماي هاليوود بين سال‌هاي 1930 تا 1949

كشور ايالات متحده در فاصله سال‌هاي 1930 و 1945 ابتدا يك ركود اقتصادي حاد و سپس در سال‌هاي جنگ جهاني دوم بهبود اقتصادي درخشاني را از سر گذراند كه به همان اندازه بزرگ بود. درسال‌هاي اوليه دهه 1930 درآمد اكثريت مردم به حدي بود كه تنها به هزينه ضروري‌ترين مايحتاج زندگي‌شان مي‌رسيد. قيمت‌ها در بورس سهام به پايين‌ترين سطح خود رسيدند. «فرانكلين روزولت» در انتخابات رياست جمهوري فاجعه بحران اقتصادي را به گردن رئيس‌جمهور قبلي يعني «هربرت هوور» انداخت و پيروز شد. دولت روزولت گام‌هايي براي رونق دادن به اقتصاد كشور برداشت «دولت بهبودي ملي» كه در سال 1933 تشكيل شد به فعاليت‌هاي شركت‌هاي بزرگ مانند تشكيل تراست‌ها و اليگوپولي كه هر دو در اختيار يهوديان بودند به ديده اغماض نگريسته و در عين حال با اتحاديه‌هاي كارگري هم با مداراي بيشتري رفتار كرد. هر دو سياست بر هاليوود تأثير جدي داشت. اين بهبود اقتصادي ناموزون بود و بحران ديگري را در سال‌هاي 38ـ1937 به وجود آورد. با دخالت دولت در امور اقتصادي ركود اقتصادي پايان يافت جنگ جهاني دوم در اروپا آغاز شد ولي امريكا تا حمله ژاپن به پرل‌هارپر در تاريخ 7 دسامبر 1941 بي‌طرف ماند. از نوامبر 1939 شركت‌هاي تسليحاتي اجازه يافتند كه محصولات خود را در خارج از كشور بفروشند. امريكا در سال 1941 وارد جنگ شد ولي در آن زمان 3 ميليون بيكار در كشور وجود داشت. جنگ باعث توسعه اقتصاد در ايالات متحده گرديد. قدرت خريد و سطح زندگي به ظاهر بالا رفت. كمبود كالا وجود داشت ولي بيشتر صنايع، فروش خود را غالباً به ميزان 50 درصد يا بيشتر افزايش دادند. با افزايش بي‌نظير ميزان حضور مردم در سينماها، صنعت سينما هم از رونق زمان جنگ بهره‌مند شد.

منتقدان سينمايي در دوران پس از پايان جنگ جهاني دوم در پي يافتن نشانه‌هايي از بلوغ و كمال هنري و اجتماعي در هاليوود بودند. بعضي از آنها به اين نتيجه رسيدند كه طي سال‌هاي 1946 و 1947 توليد فيلم‌هاي ژورناليستي نيمه مستند و اجتماعي در هاليوود افزايش چشمگيري يافته بود. واردات غله از كشورهاي اروپايي به ويژه آثار نئورئاليسم ايتاليا تأثيري بسيار داشت. استفاده از بازيگران آماتور كه كارشان را به اندازة حرفه‌اي‌ها خوب ارائه كردند و در لوكيشن‌هاي واقعي و نه در مكان‌هاي مصنوعي ساخته شده بودند در سينماي امريكا كه تا آن زمان تابع سيستم استوديويي بود، بسيار تأثير گذاشت. در غالب فيلم‌هاي داستاني از تمهيدات مستند، مانند فيلمبرداري در لوكيشن (مكان واقعي وقوع داستان) و ارجاعات به گنجينة غني موضوعات واقعي، استفاده مي‌شد.

هاليوود در همين دوران يعني بين سال‌هاي 1945 تا 1949 اقدام به توليد مجموعه‌اي از فيلم‌هاي مسئله‌دار موفقيت‌آميز از حيث تجاري نمود كه با مسائل حساسي چون تبعيض نژادي و اجتماعي عليه سياهان و يهوديان سروكار داشتند. البته انتظار نبود كه اين گرايش‌ها و سمت‌گيري‌ها به حد كمال رسيده و در نهايت قادر به تأثيرگذاري بر فرهنگ سينمايي امريكايي باشند. در سال 1945 نشانه‌هاي فراواني كه از تغييرات سياسي حكايت مي‌كردند، مشاهده شده بود. دو سال پيش از اين تاريخ هنگامي كه اتحاديه‌هاي هاليوود براي برگزاري كنگرة نويسندگان به منظور كمك به امور جنگي به دانشگاه كاليفرنيا ملحق شدند، تماس‌هاي آنها از جانب مطبوعات و از جانب يكي از كميته‌هاي كنگره به عنوان «يك توطئه كمونيستي» مورد حمله قرار گرفت و هنگامي كه چارلي چاپلين در يك سخنراني در نيويورك خواستار گشايش جبهة دوم در اروپا شد، از طريق هاليوود و در سراسر كشور مورد نكوهش قرار گرفت. از سال 1944 تا آخر دهه 1940 بيش از نيمي ازكل محصولات هاليوود مستقيماً با جنگ ارتباط نداشت. با ادامه جنگ در توليد فيلم‌هاي جنايي كه به نمايش جنايت، سكس و نوشخواري مي‌پرداختند، نوعي افزايش پديد آمد. ساخت فيلم‌هاي مذهبي نيز رو به گسترش بود. در سال 1946 هر هفته در امريكا حدود نودميليون بليط سينما فروخته مي‌شد، به طوري كه هاليوود موفق‌ترين سال خود را سپري كرد. در سال 1947 نيز «كميته فعاليت‌هاي غيرامريكايي» براي بررسي نفوذ كمونيست‌ها در هاليوود تشكيل شد و فهرست سياهي از افراد مظنون تهيه گرديد. و بالاخره در سال 1948 تلويزيون به عنوان يك تهديد جدي براي صنعت سينما رو به گسترش نهاده بود.

• هاليوود و مسئلة انرژي هسته‌اي

چنانچه اشاره شد هاليوود در اين سال‌ها به مضامين مسئله‌دار و از جهت تجاري موفقيت‌آميز مي‌پرداخت. سينماي علمي ـ تخيلي يكي از گونه‌هاي معروف آن زمان بود كه با صرف هزينه اندك مي‌توانست محمل مناسبي براي تبيين مسئله انرژي هسته‌اي باشد. سوژه‌اي كه در عصر اتم مطرح بود جنبه‌هاي منفي استفاده از انرژي اتمي يعني بمب اتم بود. هاليوود از همان آغاز قصد داشت به همه بگويد كه وارد اين‌گونه آزمايشات نشوند زيرا در نهايت موجب نابودي خود و كره زمين خواهند شد. به اين ترتيب تخريب و نابودي به واسطه انرژي اتمي و بمب اتم در رأس برنامه‌هاي توليدي هاليوود قرار گرفت و از طريق درون‌مايه‌هاي مناسب با فيلم‌هاي علمي ـ تخيلي به تماشاگران ارائه شد. كار به نحوي ارائه مي‌شد كه تماشاگر از طريق فيلم تهديد بزرگ و خطرناكي را از سوي دانش و دانشمندان احساس كند. در ميان فيلم‌هايي كه از سال 1945 به بعد در اين مورد توليد شد كمتر فيلمي در خصوص جنبه‌هاي صلح‌آميز انرژي هسته‌اي و بمب اتم، ساخته شد. سينماي علمي ـ تخيلي طبق ديدگاه و نظريه انديشه‌پردازان سياسي هاليوود كه غالباً يهودي بودند و با برنامه‌ريزي‌هاي درازمدت مسائل سياسي ـ اجتماعي را تحت‌نظر داشتند، عمل مي‌كرد. در غالب اين‌گونه فيلم‌ها همواره خطر نابودي ناشي از پرداختن به اين دانش و فناوري مطرح مي‌شد.

از طرفي ديگر سوژه بمب اتمي و عواقب انساني آن براي فيلمسازان هاليوود همواره هم جذاب و افسون‌كننده و هم تحريك‌كننده بوده است و البته پرداختن به چنين سوژه‌اي نيز همواره با اصول شادي‌برانگيز و ملودرام‌هاي خوش‌فرجام سينماي هاليوود تضاد كامل داشته است. علاوه بر اين اينكه طي سه دهه بعد از آن و حتي تا سال‌هاي اخير فيلم‌هاي بسيار كمي در خصوص موارد نابودكننده بمب اتم ساخته شده است، ممكن است به اين سبب باشد كه نويسندگان، كارگردانان و تهيه‌كنندگان هاليوود، شخصاً همچون تماشاگران سينما نسبت به پرداختن به مفاهيم بمب اتم تمايلي از خود نشان نداده‌ند. فيلم «آغاز يا پايان» (1946) به كارگرداني نورمن تاروگ نخستين تلاشي است كه از سوي هاليوود در اين مورد به عمل آمد. «نورمن تاروگ» (1981ـ1899) كارگردان مشهور و درجه دوم امريكايي است كه بيشتر براي كمپاني‌هاي متد و گلدوين‌ماير و پارامونت كار مي‌كرد. فيلم‌هاي معروف او «ماجراهاي تام ساير»، «شهر پسرها»، (هر دو 1938)، «تام اديسون جوان» (1940) مي‌باشد. او همچنين فيلم‌هاي كمدي «برادران استوج»، معروف به «سه كله‌پوك» و فيلم‌هاي موزيكال الويس پرپسلي خوانندة معروف جاز را در سال‌هاي دهه 60 كارگرداني كرده است. فيلم آغاز يا پايان، تحت نظارت دقيق دولت امريكا ساخته شد و هدف از آن اين بود كه اصل و اساس بمب اتمي و اينكه چرا تصميم گرفته شده بود كه آن را بر شهرهاي هيروشيما و ناكازاكي فرو بريزند را نشان دهد. چهارچوب داستان فيلم، تخيلي بود هرچند براساس يك ماجراي واقعي ساخته شده بود. در كنار داستان اصلي يك روايت عاشقانه بين يك دانشمند فيزيك و همسر جوانش نيز مطرح بود.

اين فيلم بازسازي ماجراي «پروژه مانهاتان» بود. در اين فيلم «جوزف كاليا» به نقش «فرمي» دانشمند و فيزيكدان ايتاليايي ظاهر مي‌شد و ساير شخصيت‌هاي فيلم بازيگران معروفي بودند كه نقش فيزيكدان‌ها و سياستمداران درگير در ماجرا را ايفا مي‌كردند. اين فيلم اطلاعات اندكي در خصوص بمب اتمي و يا افرادي كه آن را ساخته بودند به تماشاگر مي‌داد. «براين دانلوي» در اين فيلم، ضمن اشاره به تأسيسات ناشناخته و نيز نقش نمادين افسران ارشدي كه پروژه منطقه مانهاتان را سازماندهي كرده بودند، مي‌گويد: «دستگاه اتم‌شكن سيكلوترون را در آنجا قرار دهيد» ولي اين صحنه بعدها به دلايل امنيتي سانسور شد. «تام درك» در نقش يك نابغه جوان كه دچار شك و ترديد شده است، ظاهر مي‌گردد. او به استفاده از اتم براي صلح مي‌انديشد ولي ديگران نسبت به وي بي‌توجه هستند. اين فيلم در نگاهي كلي به صورت اثري ضعيف و تا اندازه‌اي مضحك جلوه مي‌كند. يكي از صحنه‌هاي خنده‌دار آن شايد آن فيلم خبري مستند است كه به طور قلابي ساخته شده و در آغاز فيلم به نمايش در مي‌آيد، و ما در آنجا مي‌بينيم كه گروهي از دانشمندان اتمي فيلم يك كپسول زمان را دفن مي‌كنند. نخستين آزمايش بمب در لوس‌آلاموس مكزيك صورت مي‌گيرد و در نهايت بر روي دو شهر ژاپن انجام مي‌شود. فيلم آغاز يا پايان از جهت جنجال و بحثي كه در مورد انداختن بمب اتمي به دنبال دارد، موضع خاصي را انتخاب نمي‌كند. و پيام فيلم برگرفته از عنوان آن است، يعني بشر بايد به خاطر بهتر شدن و پيشرفت زندگي انساني انرژي هسته‌اي را مهار كرده و تحت كنترل درآورد و يا در غير اين صورت امكان نابودي كامل كره زمين در پيش خواهد بود. البته منظور آن است كه اين مهار كردن و تحت نظر گرفتن انرژي تنها از عهده ما امريكاييان برمي‌آيد. وگرنه چنانچه در فيلم‌هاي ديگر هاليوود ديده‌ايم افراد قدرتمند شده و همواره با در دست داشتن اسلحه اتمي جهان را در معرض خطر قرار داده‌اند و قهرمان امريكايي يا انگليسي در نهايت شر آنها را پس از طي ماجراهايي كم كرده و جهان را نجات داده‌اند و البته بهترين نمونه آن فيلم‌ها، فيلم‌هاي جيمز باند مأمور دو صفر هفت مي‌باشد. پرداختن به بمب اتم در مجموعه‌هاي سينمايي آن زمان كه با عنوان سريال سينمايي معروف بود نيز ديده مي‌شود در اين فيلم‌ها كه نخستين سريال‌هاي سينمايي عصر اتم محسوب مي شوند دستگاه‌هاي ضد اتم مورد استفاده قرار مي‌گيرند. مثلاً در فيلم «شهر گمشده جنگل» (1946) هنرپيشه معروف آن زمان «لايونل اتويل» را مي‌بينيم كه از بالاي كوه‌هاي هيماليا جنگ سوم جهاني را به راه انداخته است. او با ارائه عنصر متوريوم 245 به عنوان تنها عنصري كه قادر است بمب‌هاي اتمي را نابود سازد فعاليت مي‌كند. در فيلم شبح «سرخ‌پوش» (1944) از همين سريال‌ها، ماده سيكلوترودايكس كشف مي‌شود كه تشعشات قدرتمند ناشي از آن يك مدار كوتاه ايجاد مي‌كند كه قادر است سلاح‌هاي اتمي را ناكار سازد. و بالاخره آنكه افراد شرور درفيلم‌هاي «بيوه سياه‌پوش» (1947) و «مرد اتمي بر عليه سوپرمن» (1950) كه هر دو سريال هستند، از نيروي اتمي براي رسيدن به اهداف خود استفاده مي‌كنند، توليد اين نوع فيلم‌هاي دنباله‌دار از سال 1912 آغاز و تا سال 1956 ادامه داشت. اينها غالباً فيلم‌هاي پرحادثه، سراسر هيجان و زد و خوردي بودند كه بيشتر مخصوص تماشاگران نوجوان و جوان ساخته مي‌شدند. در اين فيلم‌ها به نحو مبالغه‌آميزي به شرح قهرماني‌هاي يك شخصيت زورمند و افسانه‌اي كه ضمناً مدافع عدالت و خوبي نيز بود و در ماجراهاي خطرناك به مبارزه با دشمنان متعدد و زورمند مشغول بود، پرداخته مي‌شد كه در واقع تصويري از اهداف سياسي هاليوود را در قالب يك كار صرفاً سرگرم‌كننده و سطحي به تماشاگر ارائه مي‌كرد و با فريبكاري در رؤياي تماشاگر، جهاني تخيلي و دور از واقعيت را ايجاد مي‌كرد كه تأثيرات سوء سياسي و اجتماعي آن تا سال‌ها در ذهن و فكر او باقي مي‌ماند.

ادامه دارد...



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،هاليوود, غرب و مهدويت،هاليوود و فرجام جهان (قسمت دوم)، ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : چهار شنبه 18 شهريور 1394
هاليوود و فرجام جهان

هاليوود و فرجام جهان " قسمت اول "

 

فرجام جهان از ديدگاه هاليوود اصولاً بر اساس دو اصل دنبال شده است: يكي آنكه بشر به دليل پرداختن به انرژي هسته‌اي و در نهايت بمب اتمي باعث نابودي حيات در كرة زمين خواهد شد، و ديگر آنكه يك برخورد نهايي بين نيروهاي شرّ و كافر (اعراب و مسلمانان) عليه مسيح موعود و كشور بزرگ اسرائيل به نابودي و تخريب اكثر شهرهاي جهان مي ‌انجامد و اين همان جنگ «آرمگدون» است كه حاوي بخشي از اعتقادات بنيادگرايان انجيلي امريكا است كه يك پنجم آمريكا را تشكيل مي دهند. آنها ضمن در آميختن مسيحيت با صهيونيسم، منتظر آن واقعه ـ حضور مسيح(ع) ـ ، برپايي مملكت بزرگ اسرائيل و ساخت معبد «هيكل سليمان» بر خرابه‌هاي مسجدالاقصي هستند. در اينجا نگاهي به تاريخ استفاده از انرژي هسته‌اي به عنوان يك سلاح كشتارجمعي خواهيم داشت .

 

ابوالحسن علوي طباطبائي

فيلم‌سازي در سينماي هاليوود يكي از مهم‌ترين روش‌هاي ممكن است كه توسط دنياي غرب براي به اصطلاح جا انداختن فرهنگ و ايدئولوژي غربي در زمينه پايان دنيا با وسعت و با كليه امكانات مورد استفاده قرار گرفته است. در اين نوع فيلم‌سازي با استفاده از «ژانر» يا گونه علمي ـ تخيلي همواره تصويري از آينده به شكلي داستاني و گيرا ترسيم گرديده و سعي شده تا با استفاده از عناصر تحليل و هيجان و شگفتي به بينندة اين گونه فيلم‌ها بقبولاند كه آينده جهان آن گونه خواهد بود كه آنها تصوير مي کنند. اين مسئلة تصويري ريشه در ادبيات دارد و كتب علمي ـ افسانه‌اي نويسندگاني چون «ژول ‌ورن»، «ري ‌برادبري»، «هربرت جرج ولز» «آرتورسي كلارك» و تعدادي از نويسندگان رمان‌هاي علمي ـ تخيلي را در بر مي‌گيرد.

در تمام اين آثار تنها به اين نكته اشاره شده كه غرب سفيد پوست با دسترسي به علم و فن آوري به پيشرفت‌هاي حيرت‌انگيز بر همه چيز مسلط شده و بر همه اركان عالم هستي، چنگ بيندازد. در واقع در انديشه سلطه‌جوي غربي و به ويژه در آينده‌ نگري آنها به خوبي مي‌توان نداي فرعونيت و «انا ربّكم الأعلي» را شنيد. از ديدگاه آنها معارضه و مبارزه با انسان‌ها در آينده همواره مسئله‌اي حل شده است.

غربي‌ها جهان را همواره شامل دو قطب پيشرفته و عقب ‌افتاده دانسته‌اند. معيار چنين پيشرفت و پس‌رفتي، ترقي علمي و صنعتي و انباشت ثروت و قدرت‌هاي سياسي و نظامي و اقتصادي است، در حالي كه ديگر براي همگان اين حقيقت افشا گرديده كه اختلاف شرق و غرب از ابتدا به ويژه در سال‌هاي جنگ سرد (1991ـ1946) يك بازي سياسي بود براي تحميق مردم تا آنان را با انتخاب يكي از دو برقدرت به عنوان قيّم و سرپرست و پشتيبان داشته باشند؛حال آنكه حقيقت ماجرا چيز ديگري بود. هر دو ابرقدرت يك ماهيت داشتند كه آن هم استكبار و سلطه‌ جويي بود. حتي بعداً افشا شد كه شرق ماركسيست خود زاييده و آلت فعل غرب مال ‌اندوز بوده است.

هاليوود همواره دربارة جنگ جهاني آينده، خطر بمباران هسته‌اي، انفجار جمعيت و فاجعة گرسنگي،آلودگي محيط ‌زيست و بيماري ‌هاي همه ‌گير و مهلك و غيره تبليغات فراواني از طريق فيلم، نوار ويديويي و سي ‌دي و دي ‌وي ‌دي به سرتاسر جهان داشته است. هدف اصلي و پشت پردة سياست‌گزاران سينمايي آمريكا ترساندن مردم دنيا، تحميل راه‌حل‌هاي از پيش ساخته شده و محكم كردن بند‌هاي بردگي و اسارت آنها است، نه آنكه بخواهند توجه انسان‌ها را به خطراتي كه بشر در پيش رو دارد، جلب كنند. بايد توجه كرد كه در واقع تصوير حقيقي جهان، تصوير يك جنگ و مبارزه اساسي بين دو نيرو است: يكي قدرت‌هاي استكباري با همة ترفندهاي اقتصادي و سياسي و فرهنگي و مجهز به يك شبكه تبليغاتي وسيع شامل وسائل ارتباط‌جمعي و دوم توده‌هاي عظيم و بيكاران چندميلياردي انسان‌ها كه در سرتاسر جهان، حتي در همان كشورهاي به اصطلاح متمدن و ابرقدرت و قلدر حضور دارند.

فرجام جهان از ديدگاه هاليوود اصولاً بر اساس دو اصل دنبال شده است: يكي آنكه بشر به دليل پرداختن به انرژي هسته‌اي و در نهايت بمب اتمي باعث نابودي حيات در كره زمين خواهد شد، و ديگر آنكه يك برخورد نهايي بين نيروهاي شرّ و كافر (اعراب و مسلمانان) عليه مسيح موعود و كشور بزرگ اسرائيل به نابودي و تخريب اكثر شهرهاي جهان مي‌انجامد و اين همان جنگ «آرمگدون» است كه حاوي بخشي از اعتقادات بنيادگرايان انجيلي امريكا است كه يك پنجم آمريكا را تشكيل مي دهند. آنها ضمن در آميختن مسيحيت با صهيونيسم، منتظر آن واقعه ـ حضور مسيح(ع) ـ ، برپايي مملكت بزرگ اسرائيل و ساخت معبد «هيكل سليمان» بر خرابه‌هاي مسجدالاقصي هستند. در اينجا نگاهي به تاريخ استفاده از انرژي هسته‌اي به عنوان يك سلاح كشتارجمعي خواهيم داشت.

 

كشف بمب اتم و نقش دانشمندان يهودي

در سال 1939م. «لئوسيلارد» فيزيكدان يهودي اهل مجارستان، از جمله افرادي بود كه خبر شكستن هسته اورانيوم را دنبال مي‌كرد. وي مي‌دانست كه اگر مقداري اورانيوم شكسته شود، انرژي حاصل از آن بسيار زياد و انفجاري خواهد بود. به علاوه نيروي انفجاري مقدار خيلي كمي از اورانيوم با هزاران تن از مواد منفجره معمولي برابر است. او به دليل توسعه ‌طلبي و محدوديت‌ هايي كه «هيتلر» براي يهوديان ايجاد كرده بود، اروپا را ترك گفته و به امريكا مهاجرت كرد و در آنجا با «آلبرت انيشتين» دانشمند يهودي كه وي نيز از آلمان فرار كرده بود، ملاقات كرد. چندي بعد بزرگان قوم يهود در امريكا انيشتين را واداشنتد كه نامه‌اي به «فرانكلين روزولت» ـ رئيس‌جمهور وقت امريكا ـ نوشته و وضعيت اين اختراع جديد و امكان دستيابي هيتلر به آن را شرح دهد. البته لازم به ذكر است كه آلمان نازي در دوران جنگ جهاني دوم بمب اتمي نساخت، گرچه تعداد زيادي از فيزيكدانان آلماني كه از كشورشان فرار كرده بودند، مسلماً برنامة تحقيقات هسته‌اي داشتند. اما در سال 1942 مخازن اساسي آنها در كشور نروژ منفجر شد و برنامه تحقيقاتي نظامي آنها دچار ركود گرديد. از آن تاريخ به بعد آلمان تحقيقات نظامي خود را در ساختن بمب‌هاي راكت‌دار خودكار متمركز ساخت و بايد اضافه كرد كه تا سال 1945 آلمان نازي راه درازي در ساختن سلاح هسته‌اي در پيش داشت.

به هر حال انيشتين نامه‌اي به روزولت نوشت و طرح ساخت و توليد بمب اتمي را به وي توصيه كرد. در اينجا نكته‌اي تاريخي وجود دارد. در سال 1947 به آلبرت انيشتين معروف پيشنهاد شد كه اولين رئيس‌جمهور اسرائيل باشد. او تقريباً اين پيشنهاد را پذيرفته بود ولي در نهايت منصرف گرديد.

تاريخ نامة مذكور به رئيس‌جمهور آمريكا، دوم ماه آگوست 1939 بود و يك ماه بعد، جنگ جهاني دوم در اروپا آغاز گرديد. در تاريخ هشتم دسامبر سال 1941 بالاخره روزولت دستور توليد بمب هسته‌اي را صادر كرد. درست روز بعد ، ارتش ژاپن به «پرل‌هاربور» حمله كرد و ايالات متحده خود را درگير جنگ جهاني دوم يافت. دانشمندان مقيم امريكا و انگلستان كه بعضي از آنها نيز يهوديان فراري از كشور آلمان و كشور ايتاليا بودند، علناً اعلام كردند، از اينكه هيتلر به اسرار ساختن بمب اتم پي برده و آن را توليد كند وحشت دارند و حتي پيش‌بيني مي‌شد كه در اين صورت هيتلر فاتح جنگ و آلمان قدرتمندترين دولت جهان خواهد شد. در سال 1941 نيز يك كميتة علمي ـ سياسي به نام «ماد»، (MAAD) طي گزارشي محرمانه به دولت انگلستان خواستار توليد بمب اتمي شد و تأكيد كرد كه بدون ترديد انجام اين امر نتايج قاطعي در جنگ خواهد داشت.

 

پروژه مانهاتان و آغاز عصر اتم

در سال 1942 يك پروژة نظامي تحقيقات اتمي در آمريكا تأسيس شد. اين پروژه بسيار سرّي بود و ميليون‌ها دلار براي ساختمان ايستگاه‌هاي تحقيقاتي آن خرج شد. طولي نكشيد كه هزاران دانشمند، تكنسين و مهندس در آن استخدام شدند. «انريكو فرمي» دانشمند ايتاليايي كه قبلاً در سال‌هاي دهه 1930 در مورد سرعت نوترون‌ها و برخورد آنها با هسته اتم پژوهش‌هاي مفيدي انجام داده بود نيز به آمريكا پناهنده شد و رهبري گروه تحقيق در زمينه واكنش‌هاي زنجيره‌اي حاصل از شكستن هسته اتم را بر عهده گرفت. پروژه مانهاتان تحت كنترل يك ژنرال ارتش آمريكا به نام «لسلي گرووز» بود و يك فيزيكدان آمريكايي به نام «جي.رابرت اوپنهايمر» سرپرستي تيم تحقيقاتي را كه شامل برخي از درخشان‌ترين فيزيكدانان جهان مانند «فرمي» بودند بر عهده داشت.

البته نخستين راكتور هسته‌اي در سال 1942 در شيكاگو زيرنظر فرمي ساخته شده بود. در اين راكتور تجزيه هسته يا توليد نيرو از اتم به طور مداوم صورت مي‌گرفت و واكنش زنجيره ‌اي كنترل شده هم به دست آمده بود. اين تجارب موفقيت‌آميز نشان مي‌داد كه ساختن بمب اتمي و همچنين استفاده از نيروي اتمي براي مقاصد صلح‌جويانه امكان‌پذير است. اين رويداد را آغاز «عصر اتم» مي‌نامند.

پس از آن با استفاده از روش‌هاي گوناگون اورانيوم و پلوتونيوم كافي براي استفاده در چند بمب توليد شد. مهندسان بمب را طرح‌ريزي كردند و بررسي نمودند كه چگونه مي‌توان به وسيله بار «تي.ان.تي» آن را منفجر كرد و اين تجربه‌ها تا اواسط سال 1945 تكميل شد.

ادامه دارد...



:: برچسب‌ها: ظهور , مهدویت , منجی , آخرالزمان , منتظران مهدی , مهدی موعو , نور تولی , هاليوود , غرب و مهدويت , هاليوود و فرجام جهان (قسمت اول) , ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : چهار شنبه 18 شهريور 1394
اقدامات غرب

اقدامات غرب در جهت مخدوش نشان دادن انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج)

 

1 ـ يکي از بزرگترين فعاليتهاي تبليغاتي که مستقيماً در باره اعتقاد به ظهور حضرت مهدي (عليه السّلام) توسط دشمنان در اين ايام انجام گرفته، فيلم «نوسترا داموس» است که سه ماه متوالي در شبکه هاي تلويزيوني آمريکا به نمايش گذاشته شد.در اين فيلم حضرت مهدي(عج) با لباس عربي نشان داده مي‌شود که هر کاري را با فشار يک کليد انجام مي‌دهد و در اثر اقدامات او خونريزي زيادي شده و تعداد زيادي يتيم و بيوه بر جاي مي‌مانداين فيلم سرگذشت زندگي ستاره شناس و پزشکي فرانسوي بنام «ميشيل نوسترا داموس » است که نزديک به ?00 سال قبل مي زيست.وي پيشگوييهاي خود را درباره آينده به رشته تحرير درآورده که مهمترين آنها پيشگويي او درباره ظهور نواده پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلّم) در مکه مکرمه و وحدت بخشيدن به مسلمانان و به زير پرچم خود درآوردن آنها و پيروزي بر اروپائيان و ويران کردن شهر و يا شهرهاي بزرگ سرزمين جديد ( آمريکا) است.و به نظر مي رسد لابي صهيونيست و اطلاعات آمريکا در ساختن اين فيلم دست داشته باشند و هدف آنان از تهيه اين فيلم بسيج نمودن ملتهاي آمريکا و اروپا عليه ايران و مسلمانان است، زيرا آن را خطري مي پندارند که غرب و تمدن آن را تهديد مي کند، بويژه وقتي آنچه را که بر پيشگويي «نوسترا داموس» اضافه نموده اند مورد توجه قرار دهيم؛ و آن اينکه آمريکا بعد از شکست اروپا به دست حضرت مهدي (عليه السّلام) و نابودي موشکهاي غول پيکر و ديگر شهرهاي آن، جهت رويارويي با آن حضرت به بستن يک پيمان همکاري با روسيه اقدام نموده و سرانجام بر وي پيروز مي گردند!

اين کتاب هم از نظر ارزش علمي کتاب و نويسنده جاي بحث دارد و هم اينکه به صورت رمزي و ابهام آميز نوشته شده که قابل تفسير به صورتهاي گوناگون مي باشد.

مسئله اين نيست که غربيها اعتقاد به ظهور مسيح (عليه السّلام) يا مهدي(عليه السّلام) و يا اعتقاد به پيشگوييهاي نوسترا داموس دارند... بلکه بر اين باورند که خطر خيزش اسلامي و تمدن الهي، تمدن مادي آنها را تهديد نموده و سلطه ظالمانه آنها را بر ملتهاي جهان از ميان برمي دارد. از اين رو از هر عنصر اطلاعاتي استفاده مي کنند تا زنگهاي خطر را درگوش ملتها به صدا درآورند و موافقت و پشتيباني آنها را جهت اجراي تمام نقشه هاي استعماري خود در حال و آينده جذب نمايند.

” چند سال پيش عده اي از محققين و دانشمندان خارجي به قم آمدند و تمام کتاب ها و مطالب روايي که در مورد امام زمان (عج) و خصوصيات و ظهور ايشان مي باشد را جمع آوري کرده و با خود به کشور هايشان بردند تا برروي آنها تحقيقات و بررسيهاي مفصل انجام دهند ... “ بنابراين به حساب باور و عقيده خود ناچارند در مورد امام مهدي (عليه السّلام) تبليغات آنچناني نموده و دست به تهيه فيلم بزنند و از آنجايي که با موج آگاهي بخش اسلام- که نسبت به رهبر موعود افزايش خواهد يافت- روبرو مي شوند، ناگزير تر شده، و در صورت صحت امر ظهور ، و آشکار شدن آن بزرگوار با او رويارويي کنند .

 

2 ـ تبليغ مؤسسات ديني ورسانه هاي دولت هاي غربي به وقوع حادثه اي بزرگ:

حادثه ظهور، حادثه اي بزرگ است و قدرت هاي بزرگ جهان سياست خارجي خود را به شکلي سامان داده اند که آمادگي هاي لازم براي اين حادثه در آن ملحوظ باشد.اين در حالي است که مؤسسات ديني و رسانه هاي اين دولت ها نيز، مردم خود را براي پيشواز اين حادثه آماده مي سازند. اين مؤسسات ديني به همراه رسانه هاي ديداري و شنيداري اين دولت ها از سال هاي دهه ي 80ميلادي مردم خود را به ايمان جمعي به وقوع حادثه اي بزرگ در سرزمين شام که به نبرد هسته اي خواهد انجاميد توجه داده اند.

اين مؤسسات پيوسته مردم خود را به اين نکته فرا مي خوانند که در آينده اي نزديک، لشکري از دشمنان مسيح که بدنه ي اصلي آن از ميليون ها نظامي تشکيل يافته از عراق حرکت مي کند و پس از گذشتن از رود فرات که در آن زمان به خشکي گرائيده است به سوي قدس رهسپار مي شود، اما نيروهاي مؤمن مسيح راه اين لشکر را سدّ کرده و همگي در « آرماگدون» با يکديگر برخورد خواهند کرد و در اين مکان است که درگيري اتفاق خواهد افتاد.

 

3 ـ تبليغ جنگ آرماگدون :

به اعتقاد صهيونيست‌ها جنگ بين مسيحاي موعود و جدال در 20 مايلي جنوب شرقي حيفاو 15 مايلي از شرق و غرب عالم در محل شهر باستاني« ميگدون» در منطقه «آرماگدون» اتفاق مي‌افتد که در اين جنگ پيروزي از آن يهوديان است، ايستگاه‌هاي ماهواره‌اي غرب و اسرائيل دائم در صدد تبليغ اين جنگ به منظور آمادگي هر چه بيشتر نيروهاي خودي ميباشند.

مؤسسه گرس ـ هل ـ سل در کتاب تدارک جنگ بزرگ آورده است: شبکه 4 تلويزيون اسرائيل مي‌کوشد مردم را متقاعد سازد که بايد جنگ کنند زيرا خواست خداوند است، چون خداوند در ازل مقدور فرموده که دقيقاً همين ما مردماني که در اين نسل زندگي مي کنيم بايد به جنگ هسته‌اي دست بزنيم و با آياتي از انجيل و گوشه‌هايي از کتاب هزقيل و دانيال نبي ثابت مي کنند که ما در دوره آخرالزمان هستيم، که بعنوان نمونه آيه 12 باب 14سفر زکريا ي نبي در تورات اشاره مي‌نماييم: « تا حدودي در اين آيه يافت. گوشت ايشان در حالي که بر پاها ي خود ايستاده‌اند کاهيده خواهد شد و چشمانشان ازحدقه گداخته خواهد شد و زبانشان در دهانشان کاهيده خواهد شد» با اندک نظر به اين آيه مي‌توان شرايطي را که در اثر انفجار بمبها ي اتمي حادث مي‌گردد ” به اعتقاد صهيونيست‌ها جنگ بين مسيحاي موعود و جدال در 20 مايلي جنوب شرقي حيفا و 15 مايلي از شرق و غرب عالم در محل شهر باستاني« ميگدون» در منطقه «آرماگدون»اتفاق مي‌افتد که در اين جنگ پيروزي از آن يهوديان است....

از نقطه نظر صهيونيستي جبهه متحدين در اين جنگ شامل کشورهاي روسيه ، ايران ،مناطق شمالي و جنوبي افريقا و عراق قلمداد شده است .در اين ديدگاه مسيحاي يهود (مشيا) در هيبت يک ژنرال ? ستاره به عنوان سرفرماندهي کل نيروهاي خير، فاتحانه از دره ميگدون گذشته، از دروازه اصلي وارد اورشليم (بيت المقدس) مي‌گردد و در اين حال تمامي ساکنان زمين حتي پيروان حقيقي مسيح مرده و حکومت ملکوت مسيح بر زمين به مرکزيت اورشليم برگزار خواهد شد . رونالد ريگان رئيس‌جمهوري سابق امريکا در سال 1983گفت که ارماگدون همواره ذهن وي را به خود مشغول ساخته و هم او بود که تأکيد داشت که : «براي يک آدماگدون واقعي بايدمسلح شويم»

 

4 ـ تبليغ مدارس انجيلي در آمريکا درباره ظهور و واقعه آرماگدون:

مدارس انجيلي در آمريکا بر پايه اين تحليل که واقعه آرماگدون تنها حادثه اي است که بازگشت دوباره مسيح را به زمين ممکن مي سازد و اين واقعه، بسيار نزديک است به تبليغ اين ديدگاه پرداخته اند. در مورد گستردگي فعاليتها و تلاشهاي غربيها شايان ذکر است که از طرف يکي از مسئولين حوزه علميه قم چنين نقل شده که بعضي از محققين و دانشمندان خارجي براي جمع آوري احاديث و مطالب مربوط به مصلح آخرالزمان به قم آمده بودند. طبق فرمايش اين مسئول حوزه علميه قم چند سال پيش عده اي از محققين و دانشمندان خارجي به قم آمدند و تمام کتاب ها و مطالب روايي که در مورد امام زمان (عج) و خصوصيات و ظهور ايشان مي باشد را جمع آوري کرده و با خود به کشور هايشان بردند تا برروي آنها تحقيقات و بررسيهاي مفصل انجام دهند و اين نشان دهنده اهميت اين موضوع براي آنها مي باشد.

تا جايي که اين لطيفه شايع شده که وزارت اطلاعات آمريکا پرونده اي از تمام اطلاعات لازم درباره امام مهدي (عج) تهيه و تنظيم نموده که تنها نقص آن، تصوير آن حضرت است. مکتب" بنياد گرايي مسيحي" براين اعتقاد هستند که خداوند مقرر کرده است، بشر هفت مرحله يا مشيت الهي را بگذراند که يکي از آنها نبرد هسته اي آرماگدون است.دست اندر کاران اين نظام که نظام « مشيت الهي گرايي» ناميده مي شود، پيوسته مي کوشند با برنامه هاي عامه پسند تلويزيوني کشيشان پروتستان در آمريکا که حدود 60ميليون بيننده دارد، مردم را متقاعد سازند که به جاي « صلح» بايد در پي « جنگ» باشند. آنها با نقل آيات انجيل سعي مي کنند ثابت کنند که ما در دوره آخرالزمان هستيم.

اينان چون اعتقاد دارند اسرائيل بايد « مقر فرود آمدن» دومين ظهور مسيح باشد، سعي دارند پرستش سرزمين اسرائيل را به يک آيين مذهبي بدل سازند. آثار” از اين بازي کامپيوتري گاهي به«يا مهدي(عج)»نيز يادشده است. در اين نرم افزارسعي شده است که خليج فارس مرکز حرکات تروريستي جهان نشان داده شده و خود را سردمدار مبارزه با اين تحرکات نشان دهند. همچنين از بعد روانشناسي در نظر دارند که افراد را نسبت به امام زمان(عج) و لفظ «يا مهدي(عليه السّلام)»

شرطي کرده و نفرت به حضرتش را در ميان مردم القاء نمايند. در واقع غربي در اين بازي و فيلم فوق خواستار اين مطلبند که چهره مصلح را خشن و خونريز جلوه دهندتا در اثر فاصله گرفتن مردم از حضرت شرايط ظهور(قبلاًٌ شرح مفصلش گذشت) فراهم نگردد. ... “ معتقدين به « مشيت الهي گرايي» در سمت هاي حساس ايالات متحده آمريکا مي تواند بسيار نگران کننده باشد. به عنوان مثال « جيمز وات » به عنوان وزير کشور اسبق ايالت متحده، در کميته مجلس نمايندگان اظهار داشت: « به علت ظهور دوباره و قريب الوقوع مسيح، نمي توانم خيلي در بند نابودي منابع طبيعي خودمان باشم» .

پيام مشيت الهي گرايان منحصر به مرزهاي ايالات متحده نيست. اين گروه در اوت 1985 نمايشي را به صحنه آوردند که نخستين کنگره مسيحيان صهيونيست » نام گرفت. در اوائل دهه 90 ، آمريکائيان به بيش از 1400 راديوي مذهبي گوش مي دادند. اکثريت هنگفتي از 80000 کشيش بنياد گراي پروتستان که روزانه از 400 ايستگاه راديويي سخن پراکني مي کنند، هواخواهان مشيت الهي گرايان هستند،برخي از مشهورترين اين افراد عبارتند از:پت رابرتسون ،جيمي سواگارت، جيم باکر و جري فال ول. مدرسه هاي انجيلي بسياري، چه فرقه اي ، چه فرا فرقه اي در سراسر آمريکا اصول خداشناسي آرماگدون را بر پايه پرستش اسرائيل تعليم مي دهند. تعداد اين مدارس در حدود 200 مؤسسه و داراي حدود 100000 دانشـجو مي باشـند. اين دانشـجويان پس از فراغت از تحصيـل، کشـيش پروتسـتان مي شوند، به ميـان مردم مي روند و اين ديدگاه را تبليغ مي کنند.

يکي ديگر از نمونه هاي نفوذ ديدگاه «مشيت الهي گرايي» در سمت هاي حساس دولت آمريکا « رونالد ريگان » رئيس جمهور اسبق آمريکا مي باشد. لانگ، مدير تحقيقات انستيتو در 1985 افشا کرد که « رونالد ريگان» رئيس جمهور آمريکا، معتقد به ايدئولوژي آرماگدون بوده است. رونالد ريگان در طي همه سال هاي زندگي خود تحت تأثير آموزش « نل ريگان » بوده که گفته مي شود زني بسيار معتقد به کتاب مقدس بوده است. خود وي گفته است که ايمانش را مديون مادرش است.«الينگ وود» که خود يکي از معتقدان پرو پاقرص پرستش اسرائيل و ازجمله نبرد آخرالزمان است،گفته است که او و فرماندار ريگان اغلب باهم مي نشينند و درباره پيشگوييهاي کتاب مقدس به بحث و گفتگو مي پردازند.

ريگان در يک مجلس شام مي گويد: «اين نبي خشمگين عهد قديم، حزقيال نبي است که بهتر از هر کسي ، قتل عامي که عصرما را به ويراني خواهد کشيد را پيشگويي کرده است» و سپس با خشم تندي درباره کمونيست شدن ليبي سخن مي گويد واظهار عقيده مي کند. که: « اين علامت آن است که فرارسيد آرماگدون ، دورنيست. »ريگان همچنين در يک مصاحبه گفته است که اعتقاد دارد تجديد حيات يافته است. دادن لقب « امپراطور شيطاني» به روسيه توسط وي از همين بينش سرچشمه مي گيرد.

رونالد ريگان بعد از آن که به عنوان رئيس جمهور آمريکا انتخاب شد گفت: « من از خدا مي خواهم به من توفيق بدهد که کليد شليک موشک هسته اي را فشار دهم تا جنگ آرماگدون آغاز شود» و هم چنين در سال 1983 در حالي که روي سخن را متوجه ايپاک ( لابي يهود) نموده بود گفت: «هنگامي که به پيامبران گذشته در عهد قديم کتاب مقدس و نشانه هايي که نبرد هارمجدون ( آرماگدون) را پيشگويي مي کند باز مي گردم، از خود مي پرسم ممکن است نسل ما شاهد وقوع اين نبرد باشد.

باور کنيد اين پيشگوييها به تأکيد، منطبق بر دوره هايي است که ما در کانون آن به سر مي بريم». « جيمي کارتر» هم با هيأتي دمکرات منش، پس از آنکه ميزان علاقه و نسبت ” کنفراس تل آو يو: اين کنفرانس که ظاهراً با هدف تحليل انقلابهاي شيعي به خصوص انقلاب اسلامي ايران تشکيل گرديد در پايان به اين نتيجه دست يافت که شيعيان داراي دو نگاه متفاوتند که استراتژي راهبردي آنان را در بر مي گيرد:

الف: نگاه سرخ ب: نگاه سبز ... “ آمريکا و يهوديت را در حد « وحدت در اخلاق و فرهنگ واحکام» خواند اعلام کرد:«تأسيس دولت اسرائيل در سال 1948،بازگشت به سرزمين آفتاب مقدس را که يهود صدها سال پيش از آن بيرون رانده شده، فراهم مي سازد. تأسيس دولت اسرائيل تکميل پيشگوييهاي کتاب مقدس و جوهر تمام کارهاست.» و هم اکنون نيز « جورج بوش » رئيس جمهور فعلي آمريکا در آستانه سال 2003 در گرد همآيي گويندگان مذهبي در شهر «ناشويل ايالت تنسي » گفته بود:«ايالت متحده فرا خوانده شده تا آزادي را که يکي از مواهب الهي است به تمام مخلوقات درسراسر جهان ارزاني دارد». و پس از حادثه 11 سپتامبر اعلام کرد: ما مي خواهيم اراده خداوند را محقق کنيم ».

و امروزه نيز در تلويزيونهاي آمريکا ، مبلغ شيک پوش ، خانم «جويس ماير» و آقاي «بني هين» آيات کتاب مقدس را از صحن کليساهاي تلويزيوني واقع در آمريکا و انگليس قرائت مي کنند، فردا هم در کليساي تازه تأسيس همين فرقه در « کويت»

داد سخن خواهند داد و بي شک از ميان بيش از يک ميليون دريافت کنند کان کتاب مقدس در عراق کساني شنواي کلام او خواهند شد. کساني که به زودي با عنوان «مسلمان صهيونيست» از کيان آمريکا و ايدئولوژي آرماگدون حمايت خواهند کرد.

 

5 ـ کنفراس تل آو يو:

اين کنفرانس که ظاهراً با هدف تحليل انقلابهاي شيعي به خصوص انقلاب اسلامي ايران تشکيل گرديد در پايان به اين نتيجه دست يافت که شيعيان داراي دو نگاه متفاوتند که استراتژي راهبردي آنان را در بر مي گيرد:

الف: نگاه سرخ ب: نگاه سبز نگاه سـرخ به عـاشـورا و نگاه سبز به انتظـار و مهدويت معطـوف گشته است و ظـاهراً جمله مشهور « اينان به اسم امام حسين(عليه السّلام) قيام کرده و به اسم امام زمان(عج) قيام خود را حفظ مي کنند.» در اين نشست بيان گرديده و در پايان به اين نتيجه رسيده اند که انتظار سبز شيعيان را بايد سياه کرد. پس از اين کنفرانس ساختن فيلم و بازيهاي رايانه اي در خصوص مسئله مهدويت به شکل چشمگيري گسترش يافت.

 

6ـ بازي کامپيوتري مشهور به (جهنم خليج فارس) :

از اين بازي کامپيوتري گاهي به«يا مهدي(عج)»نيز يادشده است. در اين نرم افزارسعي شده است که خليج فارس مرکز حرکات تروريستي جهان نشان داده شده و خود را سردمدار مبارزه با اين تحرکات نشان دهند. همچنين از بعد روانشناسي در نظر دارند که افراد را نسبت به امام زمان(عج) و لفظ «يا مهدي(عليه السّلام)» شرطي کرده و نفرت به حضرتش را در ميان مردم القاء نمايند. در واقع غربي در اين بازي و فيلم فوق خواستار اين مطلبند که چهره مصلح را خشن و خونريز جلوه دهندتا در اثر فاصله گرفتن مردم از حضرت شرايط ظهور(قبلاًٌ شرح مفصلش گذشت) فراهم نگردد.

 

7 - کتاب جنگ بعدي:

در اين کتاب که به همت گاسپار وانبرگر وزير دفاع سابق آمريکا به رشته تحرير در آمده است بخشي به وقايع سال1999تا 2000 ميلادي و بخش ديگر آن به ظهور «محمّد منتظر» در ايران اختصاص داده شده است.

 

8 ـ نوشتن و چاپ کتاب توسط صهيونيستها با عناوين :

- زمين سياره بزرگ محروم

- جهاني نوين در حال رسيدن است

- شما و سال ????-

- چه بر سر ما مي آيد

- و دهها نوشته و مقاله ديگر در اين خصوص

 

آيا وقت آن فرانرسيده تا ما مسلمانان نيز از غفلت در آييم و «استراتژي ظهور» را براي ظهور امام صلح وعدالت حضرت مهدي ارواحنا له الفداء ترسيم نماييم؟!



:: برچسب‌ها: ظهور , مهدویت , منجی , آخرالزمان , منتظران مهدی , مهدی موعو , نور تولی , اقدامات غرب در جهت مخدوش نشان دادن انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) , انقلاب جهانی حضرت مهدی , اقدامات غرب علیه امام زمان , انقلاب جهانی , ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : ALI
تاریخ : سه شنبه 17 شهريور 1394
نگاه غرب به معنا و مهدويت

http://entezar.org/uploads/posts/2014-05/1399219217_6.jpg

نگاه غرب به معنا و مهدويت

 

شمار بى‏سابقه‏ اى از مردم انگليس كه اكثريت آنان را زنان تشكيل مى‏دهند در نتيجه شكاف عميق ميان كليساهاى كاتوليك و پروتستان، هر روزه به اسلام مى‏گرايند. تعداد چشم‏گير افرادى كه هر روزه به اسلام روى مى‏آورند سبب شده تا اين دين به‏طور سريعى به عنوان مكتب عقيدتى حائز اهميتى در اين كشور به شمار آيد. به عقيده «رز كندريك»، يك معلم تعليمات دينى دبيرستان «هال» در انگليس و نويسنده كتاب تحليلى بر قرآن كريم در بيست سال آينده تعداد افرادى كه به اسلام گرايش پيدا مى‏كنند مساوى و يا بالغ بر تعداد مسلمانان مهاجر به كشور انگليس خواهد بود. وى هم‏چنين بر اين عقيده است كه: «اسلام همانند مسيحيت، يك دين جهانى است و هيچ مليتى نمى‏تواند ادعا كند كه اسلام منحصر به اوست».

موج گرويدن به دين اسلام على‏رغم ارائه تصوير و تبليغات سوء در رسانه‏هاى غربى، روز به روز در حال افزايش است. در حقيقت گرايش به دين اسلام، از زمان انتشار كتاب سلمان رشدى، جنگ خليج‏فارس و كشتار مسلمانان در بوسنى، شدت بيشترى پيدا كرده است و گرچه در تبليغات غرب اين‏گونه وانمود مى‏شود كه دين اسلام حقى را براى زنان قايل نشده و همواره آنان را در محروميت قرار داده است، تعداد زنانى كه روز به روز به اسلام مى‏گروند نسبت به تعداد مردان، از افزايش بيشترى برخوردار است. به عنوان مثال در ايالات متحده آمريكا، تعداد زنانى كه به اسلام گرويده‏اند چهار برابر مردانى است كه در اين كشور اسلام را دين خود قرار داده‏اند. بسيارى از تازه مسلمانان انگليسى از طبقه متوسط جامعه هستند.

تحقيقى كه مؤسسه اسلامى شهر «ليستر» انگلستان انجام داده، نشان مى‏دهد كه اغلب افرادى كه به اسلام گرويده‏اند، حدود 30 تا 50 سال سن دارند. البته تعدادى از دانشجويان اين كشور نيز به اسلام گرويده‏اند كه اين خود نشان از عقلانيت دين اسلام دارد. «محمد» يكى از تازه مسلمانان انگليس مى‏گويد: «خورشيد اسلام در غرب طلوع خواهند نمود». «عاليه حائرى» روان‏شناس آمريكايى كه 15 سال پيش به اسلام گرويده است بر اين عقيده است كه طلوع اين خورشيد آغاز شده است. وى كه مشاور يك مؤسسه انتشاراتى ادبيات مذهبى است، تصريح مى‏كند: «غربيان با تحقيق و با چشمان باز به اسلام گرايش پيدا مى‏كنند». به عقيده برخى افراد، در نتيجه تقابل و تعامل ميان تعاليم مذاهب، افراد در كشورهاى غربى با اسلام و آموزه‏هاى ناب آن آشنايى پيدا كرده و به اسلام روى مى‏آورند برخى ديگر، موج تبليغات منفى عليه اسلام در رسانه‏هاى غربى را سبب گرايش غربيان به دين اسلام و هر چه كامل‏تر نمودن اطلاعات خود نسبت به اين دين مى‏دانند.

از طرف ديگر غربيانى كه از وضعيت جامعه خود به ستوه آمده‏اند - روى آوردن افراد به جرم و جنايت، اختلافات خانوادگى، مواد مخدر و مصرف مشروبات الكلى - اصول و قوانين مدنى اسلام را سرلوحه زندگى خود قرار مى‏دهند. برخى از مستبصرين كه قبلاً مسيحى بودند و در نتيجه اختلاف و شكاف ميان كليساهاى مسيحيت و نامفهوم بودن واژه‏هاى تثليث و مسيح به عنوان پسر خدا، دچار سرخوردگى شده‏اند.

برخى از اين افراد نيز از طريق تحقيق و عقل‏گرايى به دين اسلام مشرف شده‏اند. «رز كندرليك» در اين زمينه مى‏گويد: «زمانى كه در دانشگاه دانشجوى رشته الهيات بودم، بحثهاى زيادى در رابطه با اديان الهى مطرح مى‏شد كه اين خود عامل گرايش من به اسلام بود». «مايمونا» كه در يك خانواده مسيحى پرورش يافته است، در سن پانزده سالگى به اسلام مشرف شد. وى پس از بحث و تبادل نظر با زنان راهبه كليسا و تحقيق درباره آموزه‏هاى دين مسيحيت، يهوديت، اسلام و آئين بودا و غيره، دين اسلام را به عنوان مكتب عقيدتى خود پذيرفت. «هدى خطاب» نويسنده كتاب زنان مسلمان كه ده سال پيش در زمان تحصيل خود در رشته ادبيات عرب به اسلام گرويده است مى‏گويد: مبانى دين مسيحيت همواره در تغيير است و برخى نظرات آن پايه منطقى ندارد؛ اما اسلام همواره در اصول خود همانند به جا آوردن نمازهاى پنج‏گانه و يوميه، استوار و قاطع است. نماز سبب مى‏شود كه مادام خداوند را در نظر داشته باشيم و ارتباط خود را با او قطع نكنيم .



:: برچسب‌ها: ظهور , مهدویت , منجی , آخرالزمان , منتظران مهدی , مهدی موعو , نور تولی , نگاه غرب , مهدویت و معنا , نگاه غرب به معنا و مهدويت , غرب , معنا ی مهدویت , دیدگاه غرب به مهدویت , غرب و مهدویت , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : سه شنبه 17 شهريور 1394
بازیهای رایانه ای

http://img7.irna.ir/1394/13940304/81622256/81622256-6477248.jpg

مهدويت ، موضوع بازيهاي رايانه ‌اي در مغرب زمين

 

او همان كسى كه شيعيان او را مهدى، مسيحيان او را عيسى، زرتشتيان او را سوشيانت و قوم‏هاى ديگر او را با نام‏هاى ديگر مى‏خوانند. تمامى منتظران ظهور، به مرحله‏اى معتقدند كه يك ضد منجى كه عصاره تمام شرارت‏هاست و تمامى نيروهاى شيطانى را به همراه خود دارد و مهم‏ترين مانع منجى موعود است، ظهور كند و در نبرد نهايى، ميان اين دو كه جنگى بسيار بزرگ و خونين است، منجى موعود به همراه يارانش، به كمك امدادهاى الهى، بر لشكر شيطان پيروز مى‏شوند. سربازان و ياران منجى، انسان‏هايى با ايمان و نيرومند هستند كه خود را از قبل براى چنين روزى آماده كرده‏اند.

كشيش پت رابرتسون (Pat Robertson)، يكى از رهبران صهيونسيم مسيحى مى‏گويد: «اكنون آمريكا نماينده خداست در روى زمين؛ براى ظهور مسيح». آرى، به اعتقاد آنان، آمريكا يا لااقل رهبران اين كشور، پيامبران معصومى هستند كه به دنياى پر از گناه فرستاده شده‏اند تا جهان را به سرمنزل مقصود برسانند. جرج بوش اول روز 6 مارس 1992م. در نشست مشترك سنا و مجلس نمايندگان كنگره آمريكا (كه بى‏شباهت به سخنرانى جرج بوش دوم در 20 مارس 2001 نبود)، خطابه معروفى ايراد كرد كه ضمن آن، سياست نظم نوين جهانى را اعلام كرد؛ سياستى كه طبق آن نمى‏توان پذيرفت گوشه‏اى از كره زمين از اصول آمريكايى در مورد آزادى‏هاى فردى و حكومت دموكراتيك معاف باشد؛ سياستى كه طبق آن، براى پيروزى در جنگ عليه تروريسم بين‏المللى، جنگ ايده‏ها و عقايد بايد راه انداخت. اين نظم نوين جهانى، به قول «فوكوياما» پايان تاريخ اسلام و دريايى فاشيستى براى شناى تروريست‏هاست و به قول «توماس فردمن» تحليل‏گر سياسى آمريكايى، اسلام، بزرگ‏ترين دشمن غرب است و جنگ با اين دشمن، تنها با ارتش ممكن نيست؛ بلكه بايد در مدارس ،كليساها، مساجد و معابد، به رويارويى با آن پرداخت.

هم اكنون سير محصولات فرهنگى غرب، براى تحقق بخشيدن به آرمان فوق، راهى بازارهاى كشورهاى مسلمان شده است؛ محصولاتى كه پس از استفاده از آنها، شخص از هويت و فرهنگ خود دل‏زده مى‏شود و آمريكا را به عنوان امپراتور صالح دنياى جديد مى‏پذيرد و او را عصاره نيروهاى خير عالم تصور مى‏كند. يكى از اين محصولات فرهنگى كه بسيار تأثيرگذار است، بازى‏هاى رايانه‏اى است كه بيشتر سرمايه‏هاى اجتماعى جهان اسلام را هدف گرفته است.

بيش از دو دهه است كه بازى‏هاى رايانه‏اى وارد بازار شده‏اند. اولين آنها، بازى‏هاى شركت آتارى (دستگاه TV GAME)، مانند بازى PONG بود كه تنها شامل دو خط، يك توپ و يك زمين، مانند زمين تنيس بود. پس از آن، بازى‏هاى ويدئويى، سير تكاملى خود را طى كردند و در اواسط دهه هشتاد، بازى‏ها بيشتر به سمت جنگى (WAR GAME) سوق پيدا كردند كه علت آن هم علاوه بر مسائل فنى، جوّ متشنج اواخر دهه 80 آمريكا بود كه ناشى از جنگ سرد با شوروى و ديگر برنامه‏هاى رئيس‏جمهور وقت (ريگان) بود.

پس از پايان جنگ سرد و فروپاشى اتحاد جماهير شوروى، ايالات متحده كه خود را بى‏رقيب در جهان يافت، تصور امپراتورى بر دنيا را در سر پروراند و از هر وسيله‏اى براى اثبات و جا انداختن اين هدف استفاده كرده است. بازى‏هاى رايانه‏اى، يكى از اين ابزار و وسايل است. در اين بازى‏ها، آمريكا، مدينه فاضله و آرمان شهر و نهايت رفاه، صلح و امنيت معرفى مى‏شود و نظام فرهنگى آن، تنها سيستمى است كه جهان را از خطرات گوناگون حفظ مى‏كند. تفكر حاكم بر اين بازى‏ها، نشئت گرفته از منجيان متنوع آخر الزمان است كه داراى ويژگى‏هاى منحصر به فردى مى‏باشند.

آخر الزمان تكنولوژيك‏

در آخر الزمان تكنولوژيكى، ربات‏ها و ساخته‏هاى دست بشر به مرحله‏اى از تكامل و هوش مى‏رسند كه عليه انسان‏ها دست به شورش زده، قصد نابودى نسل بشر را دارند و انسان‏ها نيز توانايى مبازه با آنها را ندارند. در اين زمان، يك منجى شجاع كه داراى قدرت عشق و ايمان است (خصيصه‏اى كه ماشين‏ها از آن بى‏بهره‏اند)، با آنها به مبارزه بر مى‏خيزد و پس از نبردهاى طولانى و سخت، نسل بشر را نجات مى‏دهد؛ مثلاً شما در بازى «ماتريكس» (ENTER THE MATRIX) به همراه يك گروه از آرمان شهرى به نام زايون (ZION)، وظيفه نجات جهان را از دست انسان‏نماها بر عهده مى‏گيريد و در حين بازى، بايد با شجاعت بى‏نظير خود، جهان را از دست ماشين‏هاى ديوصفت نجات دهيد.

آخر الزمان طبيعى‏

در آخر الزمان طبيعى، طبيعت سر به شورش برمى‏دارد و بشر را با حربه‏هايى مانند زلزله، گرد باد، طوفان، آتشفشان، سيل و... تهديد مى‏كند و يا دخالت‏هاى بى‏جاى انسان در ساختارهاى ژنتيك، باعث پيدايش غول‏ها و حيوانات ناشناخته عظيم‏الجثه‏اى مى‏شود؛ به عنوان مثال، در بازى «جزيره سايه‏ها»، شما براى نجات بشريت از دست آلن و اوبد مورتون كه پدر خود را كه يك دانشمند ژنتيك بوده، كشته‏اند و قصد دارند به وسيله تحقيقات پدرشان بر جهان مسلط شوند، وارد جزيره مى‏شويد.

آخر الزمان تخيلى ‏

در آخر الزمان تخيلى، موجودات ناشناخته فضايى، زمين و نسل بشريت را به مخاطره انداخته، اين بار يك منجى بسيار دانا، با قدرت ماوراى انسانى به مبارزه با اين موجودات مى‏پردازد؛ به عنوان مثال، در بازى «سام ماجراجو»، شما به عنوان يك منجى و در نقش سام استون ظاهر مى‏شويد. سام به خاطر شجاعت فوق‏العاده‏اش در مبارزه با اين موجودات، به اسطوره‏اى تبديل شده، به كمك ماشين زمان، به گذشته برمى‏گردد تا جنگ بر عليه اين ياغيان را به نفع بشريت تمام كند.

آخر الزمان اسطوره‌‏اى‏

در آخر الزمان اسطوره‏اى، يك ضدمنجى از دل افسانه‏ها و اسطوره‏هاى باستانى پا به دنياى ما گذاشته، قصد نابودى بشر را دارد كه در اين حال، يك منجى آگاه به دنياى اسطوره‏ها و مجهز به جادو و سحر، ظهور مى‏كند و به مبارزه با اين دشمنان مى‏پردازد؛ مثلاً در بازى «نفرين شدگان»، شما به عنوان يك منجى و در نقش يك دختر يا پسر 15 ساله يك كشاورز، بازى را آغاز مى‏كنيد. در اين بازى، متجاوزان كراگ، به فرمان يك موجود اهريمنى، در جست‏وجوى جادو و سحرهايى براى حكمرانى بر تمام دنيا هستند. اين اهريمن، مى‏خواهد با استفاده از اين جادوها، تمام موجودات خوب دنيا از جمله شما را به اسارت در آورد و شما به عنوان يك ماجراجوى سرسخت، مبارزه با اين شيطان را بر عهده مى‏گيريد. شما براى اين كار، بايد از جنگل‏هاى انبوه و ژرف، دره‏هاى خشك، بيابان‏ها، سياه‏چال‏هاى مرطوب، گورستان‏هاى قديمى، كوه‏هاى پر از برف، غارهاى يخى و از عمق غارهاى پر از مواد مذاب عبور كنيد تا از اين فاجعه جلوگيرى كنيد.

يكى ديگر از ايده‏هاى حاكم بر بازى‏هاى رايانه‏اى، جنگ هسته‏اى است كه از آن با عنوان آرماگدون (armageddon) يا نبرد نهايى حق عليه باطل ياد مى‏شود كه استفاده از سلاح اتمى در آن، قابل پيش‏گيرى نيست و ظهور حضرت مسيح، بدون وقوع اين حادثه، ممكن نيست. در بازى‏هاى مختلف، به اين پديده پرداخته شده است؛ به عنوان مثال، شما در بازى مأمور مخفى 2، در نقش يك جاسوس خبره (كيت آرچر) ظاهر مى‏شويد كه مى‏بايد از وقوع جنگ هسته‏اى و نابودى نسل بشر توسط تروريست‏ها جلوگيرى كنيد.

آخر الزمان دينى‏

در ميان آخر الزمان‏هاى مختلف، آخر الزمان دينى، مورد توجه خاص قرار گرفته است. در اين آخرالزمان، انسان‏هاى شيطان‏صفت در قالب گروه‏هاى تروريستى و... قصد به دست گرفتن قدرت و نابودى تمامى عناصر پاك و خدايى را دارند و شما به عنوان منجى و در نقش جاسوس خبره و باايمان و يا سربازان ماهر و معتقد (عمدتاً سربازانى از ارتش آمريكا و انگليس) به عنوان پليس صلح جهانى ظاهر شده، به مبارزه با دشمنان بشريت مى‏پردازيد. حال ممكن است اين دشمن قبلاً در زمين به جنايت پرداخته باشد و شما مجدداً به مبارزه با آن مى‏پردازيد و يا دشمنانى كه در آينده پا به عرصه جهان خواهند گذاشت. بازى‏هايى همچون «اسلحه مرگبار»، «گروه ضربت» و «بازگشت به قلعه ولفن‏اشتاين»، از اين قبيل هستند. در بازى اسلحه مرگبار، شما در نقش يك گروه ضدتروريستى، بايد 11 مأموريت مختلف و پرهيجان را پشت سر بگذاريد و در طى عمليات، علاوه بر ناكام گذاشتن تروريست‏ها در فعاليت‏هايشان، اسناد و مدارك مختلفى را جمع‏آورى كنيد و به برنامه‏هاى آينده تروريست‏ها پى ببريد. در ضمن بايد گروگان‏ها را نجات دهيد و هر گونه خطا، باعث به خطر افتادن جان گروگان‏ها مى‏شود. در بازى گروه ضربت، در سال 2008م. به مبارزه با ميهن‏پرستان افراطى مسكو مى‏رويد كه قصد آنها، تأسيس مجدد امپراتورى اتحاد جماهير شوروى است. تاجيكستان، اوكراين، بلاروس و ديگر كشورهاى استقلال يافته، يكى پس از ديگرى در شرف پيوستن به اين امپراطورى هستند و شما كماندوهاى دلاورى هستيد كه خود را گروه ضربت مى‏ناميد و يا در بازى معروف بازگشت به قلعه ولفن اشتاين، مجدداً به مبارزه با نازى‏ها مى‏رويد. در اين بازى، تعدادى از فرماندهان ارشد اس.اس از جمله هيملر (فرمانده كل نيروهاى اس.اس) قصد دارند تا با توسل به تكنولوژى پيشرفته و با استفاده از قدرت‏هاى مافوق طبيعى، به جنگ عليه بشريت بيايند و شما در نقش مأمورانى از ستاد ضداطلاعات ارتش، بايد از اجراى اهداف فوق جلوگيرى كنيد و جهان را از نابودى نجات دهيد و يا در بازى «call of duty» شما در نقش سربازان انگليسى، آمريكايى و روسى، آموزش مى‏بينيد و براى مبارزه با آلمانى‏ها به منطقه اعزام مى‏شويد و پس از طى كردن مراحل مختلف، وارد برلين پايتخت آلمان شده، پرچم آزادى! را بالاى ساختمان‏ها به اهتزاز درمى‏آوريد.

علاوه بر بازى‏هاى ذكر شده كه به دشمنان بشريت در گذشته يا آينده پرداخت شده است، غرب سعى دارد سياست‏هاى تجاوزرانه كنونى خود را در عرصه بين‏الملل توجيه كند؛ اهدافى همچون مبارزه با تروريسم بين‏المللى، مبارزه با گروه‏هاى تروريستى، همچون القاعده و يا مبارزه با ديكتاتورهاى جهان، همچون صدام و... . اين روند، پس از 11 سپتامبر، با شتاب بيشترى پى‏گيرى شد؛ به عنوان مثال، در بازى نيروى دلتا (DELTA FORCE) شما به عنوان يك گروه ضدتروريستى، مأمور مى‏شويد تا با تروريست‏ها در هر كجاى دنيا كه از سوى آمريكا معرفى مى‏شوند، مبارزه كنيد. در قسمتى از اين بازى، شما وقتى وارد اردوگاه تروريست‏ها مى‏شويد، تصوير شيخ ياسين، رهبر حماس را (كه چندى پيش به دست دولت تروريستى اسراييل به شهادت رسيد) بر ديوار مى‏بينيد يا در بازى (DELTA FORCE 2)، براى مبارزه با تروريست‏ها وارد خوزستان مى‏شويد و با تروريست‏هايى مواجه مى‏شويد كه با چهره‏اى كريه، خشن و بدذات ترسيم شده‏اند. آنها لباس عربى بر تن دارند و با صورت‏هاى نتراشيده، ظاهر مى‏شوند. از بازى‏هاى ديگرى كه در اين زمينه مى‏توان به آنها اشاره كرد، بازى «جنگ ژنرال‏ها» و «طوفان صحرا» مى‏باشد. در جنگ ژنرال‏ها، شما به عنوان سربازان آمريكايى، مأموريت مبارزه و سركوب تروريست‏ها و دشمنان بشريت را داريد. در اين نبرد، شما به عراق براى مبارزه با رژيم صدام مى‏رويد و يا به افغانستان براى مبارزه با گروه القاعده مى‏رويد. نكات جالب توجه‏اى در اين بازى به چشم مى‏خورد؛ مثلاً در ابتداى بازى، فيلمى پخش مى‏شود كه هواپيما و هلى‏كوپترهاى آمريكايى در حال گشت‏زنى هستند و توسط دشمن مورد حمله قرار مى‏گيرند و سقوط مى‏كنند و پس از آن است كه شما وظيفه داريد متجاوزان را سركوب كنيد و اين، نشان مى‏دهد كه آمريكا هيچ‏گاه اولين گلوله را شليك نمى‏كند و فقط براى دفاع از خود، دست به تجاوز و حمله مى‏زند. همچنين در عمليات عراق و افغانستان، به هر نحو ممكن، از نمادها و سمبل‏هاى اسلامى استفاده شده است و به كسى كه اين بازى را انجام مى‏دهد، القا مى‏كند كه اسلام، علت اين خشونت‏هاست. در عراق، نيروهاى صدام، در جلوى مسجد استقرار دارند و در مزارشريف، مناره‏هاى مسجد ديده مى‏شود. در هر دو عمليات عراق و افغانستان، بعثى‏ها و گروه القاعده (دشمن) به رنگ سبز نشان داده مى‏شوند (كلاه‏ها، تانك‏ها، نفربرها و نيروهايى كه نشانه آنها رنگ سبز است) به نظر مى‏رسد كه اين انتخاب رنگ نيز بدون دليل نيست؛ همان‏طور كه در بازى‏هاى قديمى‏تر كه آمريكا به نبرد با دشمن مى‏رفت، تروريست‏ها و دشمنان، به رنگ قرمز (نماد شوروى) نشان داده مى‏شدند.

يكى ديگر از اين بازى‏ها كه شايد بهتر و جذاب‏تر از همه بازى‏هاى فوق طراحى شده، طوفان صحرا (DESERT STORM) است. داستان اين بازى، مربوط به زمان جنگ خليج فارس و حمله عراق به كويت است كه شما در آن، ابتدا در ارتش آمريكا تمامى دوره‏هاى آموزشى لازم را گذرانده، سپس به عراق اعزام مى‏شويد و وظيفه داريد مأموريت‏هاى محوله (در مرز عراق و كويت، داخل كويت، شمال عراق، مرز عربستان و...) را انجام دهيد و اهداف از قبل پيش‏بينى شده را نابود كنيد؛ اهدافى همچون فرودگاه‏هاى نظامى، سايت‏هاى موشكى، مراكز رادار، سايت‏هاى ضدهوايى و...

با مطالب عنوان شده، ديگر نمى‏توان به بازى‏هاى رايانه‏اى، تنها به عنوان ابزار جذاب براى تفريح و سرگرمى كودكان نگاه كرد؛ بلكه بايد به آنها از ديد دشمنان تفكر اسلامى نگريست و در مقابل، با توليد جانشين‏هاى مناسب براى اين‏گونه بازى‏ها - با توجه به عمق منابع ملى و مذهبى - به مبارزه با اين تجاوز پرداخت. آيا زمان آن نرسيده تا با منابع غنى ملى و باستانى ايران، بازى‏هايى همچون رستم و سهراب توليد شوند و يا با نگاهى به 8 سال دفاع مقدس، بازى‏هايى با محتواى عمليات‏ها، براى زنده نگه داشتن تاريخ جنگ توليد شوند و يا بازى‏هايى با عنوان انتفاضه، براى بيان جنايت‏هاى رژيم غاصب اسراييل و فداكارى‏هاى مسلمانان آن كشور، توليد و به بازار عرضه شوند؟

منابع و مآخذ:

روزنامه همشهرى.

سايت دارينوس.

سايت NP GAME.

كتاب پيش‏گويى‏هاى آخر الزمان.

كتاب دشمن خود را بشناس.

نويسنده:‌ مهدى حق وردى‏



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی، موضوع بازيهاي رايانه ‌اي در مغرب زمين،بازی،بازیهای رایانه ای،رایانه ای،غرب و بازیهای رایانه ای،غرب، ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : ALI
تاریخ : سه شنبه 17 شهريور 1394
رنسانس مذهبى در غرب

http://nahad.nit.ac.ir/file_part/news_image/1391-3-8-2012528145126621064834930.jpg

رنسانس مذهبى در غرب

امروز بوضوح تلاشهاى ضد دينى دولتهاى غربى كه به طرفدارى از اومانيسم و انسانمدارى كه مامور طرد و نفى تفكر خداگرايى و دين باورى در جوامع غربى است ‏به بن بست رسيده و نسل رنسانس بى دينى غرب كه در چندين قرن پيش شكل گرفت روبه انقراض مى رود و رنسانس مذهبى در غرب فراگير مى‏شود.

امروزه نشانه هاى بيشمارى از رنسانس مذهبى در غرب ديده مى‏شود.كه برخى از اين گرايشهارا در بين فرقه هاى مسيحى مى توان مشاهده كرد.اين نشانه هاى رنسانس مذهبى در غرب تنها در گرايش به كليسا و دعا و نيايش خلاصه نمى شود بلكه بدليل رشد روزافزون و آگاهانه آن ، واكنش در برابر اهانت‏ به مقدسات را نيز نتيجه مى‏دهد و سردمداران و حاميان انديشه هاى ضد دينى را كه دولتهاى غربى در راس آنها قرار دارند در موضع ضعف مى‏افكند. نمونه‏هاى بارز اين بيدارى را در اعتراض به نمايش فيلمهاى توهين آميزى چون آخرين وسوسه‏هاى مسيح و يا...مى توان ديد. (1) از طرف ديگر امروزه هزاران گروه از فرقه هاى مذهبى بر اين عقيده‏اند كه هزاره بعدى زمان ظهور منجى آخرالزمان است " تددانيلز "اهل فيلادلفيا كه دكتراى خود را از دانشگاه "پنسيلوانيا" اخذ كرده و تحصيل كرده "هاروارد" است‏مى‏گويد : در پى يك نظرخواهى انجام شده از سوى هفته نامه يو.اس .نيوز اين نكته روشن شده كه 61 درصد از آمريكاييها بازگشت دوباره مسيح (ع )را به زمين باور دارند و 59 درصد آنها به آخرالزمان معتقدند و حتى 12 درصد آخرالزمان را براى چند سال آينده پيش بينى مى‏كنند.اگر چه از جهت فلسفى بين گروهها و فرقه‏هاى گوناگون ، اختلافاتى وجود دارد اما "دانيلز" يك دورنماى اصلى را در همه آنها يكسان مى‏انگارد و آن همان طرز فكرى است كه براساس آنها اين اعتقاد وجود دارد كه زمين به حالت اوليه‏اش باز مى‏گردد و عدالت و يكرنگى بر همه جا حاكم‏مى‏شود آنروز ديگر از بدبختى و جنگ خبرى نيست .اين انديشه همواره با ظهور قهرمانى كه همه امور را مرتب مى‏سازد همراه است . اما قبل از رسيدن به اين نقطه ، بايد جهان مصائبى چون طوفانهاى عظيم ،فوران آتشفشانها،سقوط شهاب سنگها و حتى اپيدمى هايى چون ايدز را شت‏سر بگذارد. (2)

از جمله ديگر گروههاى فعال مذهبى در اين رنسانس مذهبى گروه "وفاداران به عهد"هستند كه به گفته "بيل مك‏ كارتنى" مؤسس گروه آنان نبايد انتظار نجات آمريكا را توسط سياستمداران آن داشت ‏بلكه آنان نجات‏آمريكا را از خدامى‏خواهند و مى‏گويند برآنيم تا تحت تاثير اراده خداوند جامعه خود را طبق نمونه دينى خود دوباره بسازيم. (3)

در اين رنسانس مذهبى آن آيين و دينى كه بيش از همه راهگشاو تغيير دهنده بوده و جبهه اهل مبارزه با الحاد را تشكيل داده است "اسلام" است .در دنياى سرگشته امروز و در ميان عطش روزافزون نياز به مذهب و معنويت ،اين اسلام است كه در همه ابعاد پاسخگوى نيازهاى فطرى و اصيل بشرى است و راه روشن و هموار اتصال به مبداء وجود را فرا راه بشريت امروز قرار مى‏دهد.

روزى "برناردشاو"فيلسوف برجسته انگليسى صريحا به زنده بودن دين اسلام اعتراف كرد و اعلام نمود :"من هميشه نسبت‏به دين محمد بواسطه خاصيت زنده بودن شگفت‏آورش نهايت احترام را داشته‏ام .به نظر من اسلام تنها مذهبى است كه استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغير زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد.من چنين پيش بينى مى‏كنم و هم اكنون هم آثارآن پديدار شده است ،كه ايمان محمد مورد قبول اروپاى فرداخواهد بود." (4)

وقتى "برناردشاو"پيش بينى مى‏كرد كه آيين اسلام جهانگير مى‏شود و مورد قبول مردم اروپا قرار مى‏گيرد و تنها اسلام است كه مى‏تواند مشكلات جهان را حل كند، همه به اظهاراتش مى‏خنديدند ، و بدون تحقيق دوباره با بى‏اعتنايى از كنار آن مى‏گذشتند. اما امروز حقيقت‏ سخنان "برنارد شاو "و ساير متفكران آزادانديش براى مردم غرب آشكار گشته و گرايش روزافزون مردم جهان به اسلام نشانه بارزى است‏براى صحت پيش بينى‏هاى او.

امروزه كسانى كه در آمريكا و اروپا به اسلام مى‏گروند همان حقايقى را مى‏يابند كه متفكران غربى آنهارا از ويژگيهاى بزرگ اسلام و عامل نجات بشريت و پناهگاه امن معنوى براى انسانهاى سرگشته غربى معرفى مى‏كنند.يك مسلمان تازه مسلمان شده آمريكايى مى‏گويد:اين آيين قادر است فشارهاى جامعه بى‏بنياد و مصرفى آمريكا را كه متوجه افراد است ، برطرف كند،اسلام نه تنها يك دين بلكه يك شيوه درست زندگى نيز مى باشد. (5)

يك آمريكايى آفريقايى تبار نيز كه تازه به اسلام گرويده است اسلام را يك دين جهانى مى‏داند كه ميان ابناء بشر از لحاظ رنگ و پوست و نژاد فرقى قائل نيست .

با آنكه مردم غرب شيفته اسلام شده‏اند و بطور روز افزون به اين آيين حيات بخش مى‏پيوندند،دولتمردان و سياستمداران غربى كه تعاليم مقدس اسلام را با منافع نامشروع و قدرت طلبى‏هاى خود در تضاد مى‏بينند با تبليغات گسترده و مسموم خود سعى در ايجاد مانع و جلوگيرى از استقبال مردم غرب از تعاليم اسلام دارند.

امروزه طرفداران نهضت جهانى اسلام بايد بيش از هر زمان ديگر خود را مسؤول پاسخگويى به نيازهاى معنوى مردم غرب بدانند و با سازماندهى و گسترش تبليغات همه جانبه خود از آثار سوء دستگاههاى تبليغى غرب بكاهند و جلوه‏هاى نورانى فرهنگ و معارف اسلامى را به بهترين وجه به روحهاى تشنه حقيقت عرضه بدارند. (6)

 

 

پى‏ نوشته ها:

(1) - روزنامه جمهورى اسلامى مورخه 23/5/73 صفحه 11

(2) - لوپوئن ،فرانسه ،عنوان :در جستجوى آخرالزمان ;نويسنده ;سباستين ستلى ،ژان NAEJ,ILHETS NEITSABES سال 1995.

(3) - نيوزويك ،آمريكا،عنوان مقاله ;قولهاو نويدها;نويسنده ،كوزاليس SILLEESOC سال 1997

(4) -جمهورى اسلامى مورخه 24/5/73 صفحه 11

(5) - هفته نامه "راديانس "،چاپ دهلى‏نو،نقل از روزنامه كيهان ،تيرماه 73به نقل از روزنامه جمهورى اسلامى مورخه 24/5/73صفحه‏11

(6) - روزنامه جمهورى اسلامى مورخه 24/5/73صفحه‏11



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی، رنسانس مذهبى در غرب،غرب،رنسانس،مذهبی، ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : دو شنبه 16 شهريور 1394
هاليوود و مهدويت "قسمت دوم"

هاليوود و مهدويت "قسمت دوم"

فيلمسازان آمريكايي مهدويت را نشانه گرفتهاند

اشاره:

دكتر حسن بلخاري، فارغ التحصيل رشته اديان و عرفان، از اساتيد دانشكده هنر دانشگاه تهران و آشنا با علوم ارتباطات هستند؛ با توجه به اطلاعات جامعي كه ايشان در زمينه فعاليتهاي رسانه هاي غربي درخصوص مقابله انديشه اسلامي و بويژه موضوع مهدويت دارند، خدمت ايشان رسيديم و سؤالاتي را درهمين زمينه مطرح كرديم:

با توجه به اينكه فرموديد غرب پي برده كه جوهره تفكّر شيعي بحث مهدويت است، چه اقداماتي را در مقابله با  آندر عرصه هاي مختلف انجام داده است؟

بگذاريد براي جواب به اين سؤال بسيار مهم تان من مقداري به عقب برگردم. مهدويت از كي براي غرب يك دغدغهشد. اولاً، ايننكته را خدمتتان عرض كنم بعد از مسألة ظهور صفويه در ايران و اوج گيري اهداف استعماري غربنسبت به شرق و اينكه ايران را ميخواست دروازه هند بكند، مسأله مذهب ما هم براي آنها جدّي شد، عثمانيسني بود و ما شيعه و آنها هم از اين استفادهكردند. آنجا بهطور جدّي وارد شناخت مباني مذهبي ما شدند كه از آنبراي خود استفاده كنند.

يكي از مواردي كه اينها به آن پي بردند مسأله«باببودن» بود. يعني آنها متوجه شدند كه ما در اعتقادات اسلامي يك منجي داريم كه زماني ظهور ميكند و لذا سعي كردند كه از اين موضوع براي رسيدن به اهداف سلطه جويانه خود استفادهكنند. اينكه شما ميبينيد «مستر همفر» در كتاب خاطراتش ذكر ميكند كه چطور ما محمدعلي باب را انداختيم در اين فضا و گفتيم تو بابي و امام زماني به نحوي نشانميدهد كه غرب نسبت به تأثير و اوج حضور اينانديشه در تمدن اسلامي شناخت پيدا كرده است، اين را داشته باشيد تا بعد برويم سراغ امام مهدي سوداني. آنكسيكه در سودان حدود 100، 120 سال پيش قيام كرد و تحت عنوان مهدي در جهان مطرح شد.

اين باز بفعد دوم بود و كتبي كه صهيونيستها بعد از آن نوشتند كه مشهورترينش«چهارپر» است كه سعي كردهمهدويت را در ذهن جهانيان بشكند. يعني مسأله، مسألة دامنه داري است و بعد از آن شما بيائيد سراغ مركز شيعه شناسي استراسبرگ فرانسه كه البته آنها امام جعفر صادق، عليهالسلام، را مبنا قرار دادهاند، اين مصداقهايجزئي را دارم عرضميكنم و ميخواهم ايننكته را بگويم كه براي غرب شناخت محورهاي اسلام و بويژه شيعه خيلي مطرح است. شما ميدانيد غربيها از ايران و عراق خيلي ايمن نبودند. كشورهاي عربي را با دست نشاندهها توانستند تحت سيطره خود دربياورند، امّا اينجا را نه.

در جريان فتوايي كه داده شد و مسلمانها ريختند به سفارت روسيه در ايران همه را به قتل رساندند صرف اينكه بهناموس ايران تجاوز شده بود و پشت سرش ديدند پشت همه اين جريانات يك آخوندي نشسته و دوتا جمله نوشته. اهل سنت با چنين فضايي آشنا نبود كه حكم جهاد داده بشود، اينها فهميدند يك قشري در اين وسط وجود دارد كهقدرت بسيار عظيميدارد، بعد در مسألة تحريم تنباكو  هم اين را ديدند. اينها نكات مهمي است كه در نگاه غربنسبت به شناخت مفاهيم محوري شيعه نقش داشت.

قبل از انقلاب اسلامي و فيلم«نوسترآداموس» هم اينها فعاليتهايي در اين راستا انجام داده بودند. منتهيمسألهمهدويت پس از پيروزي انقلاب ايران براي اينها مطرح شد. اين فيلم مربوط به سالهاي80 و 81 ميلادي است. در فيلمهم ذكر ميشود كه در سال گذشته ولي جهان در سال81 با اين فيلم آشنا شد. اينها وقتيبا انقلاباسلامي روبرو شدند به تصريح خودشان غافلگير شدند. رئيس سازمان سيا اين نكته را در حرفهايش گفته بود. از اين جهت شما ميبينيد خيلي خام در اين فيلم با اين مسأله برخورد ميكنند. اين فيلم را «اورسونولز» كهفوق العاده معتبر بود در جهان سينما و بنا به اعتبارش هم او را برداشتند مفسر اشعار نوسترآداموسشكردند اسكار هم به او دادند كهيهودي هم هست و فيلم«همشهريكفين» را ساخته بود، در 23 سالگي. خيلي ساده برخورد ميكند، ميگويد 600 ميليون مسلمان در خاورميانه جمع شدهاند ثروت عظيمي دارند و براي صلح جهاني خطرناكند. شما احساسنميكنيد كه بايد اين حرفرا براي مخاطبتجا بيندازيكهمسلمان چون به ارزشهاي نهفته خودش پي برده و ثروت دارد الزاماً خطر است؟ يعني هر كه ارزشش را بفهمد و ثروت داشته باشد براي صلحجهاني خطر است؟ خيلي رو برخورد كردهاست، چون خيلي سراسيمه ميخواهند امواج انقلاب اسلامي را تخريبكنند و تصوير و تفسير بدي از آنارائه بدهند و آمدند روي مسأله مهدويت، چون بالاخره آنها پي برده بودند كه بايد روي اين نظريه كار بشود.

«هايزر» و همراهانشكه در اوج انقلاب اسلامي در سال57 به ايران آمده بودند و قرار بود همان19 بهمن مدرسه رفاه، مسجد دانشگاه تهران را كه اكثر شخصيتها در آنجا بودند و فيضيه را بزنند، امّا امام با اين استراتژيكه«بگوييد اينحكم از من نيست»، توانست اين مسأله را مهار كند و بعد آمدند سراسيمه وارد عمل شدند كه اين هم قابل بررسي است. بايد روي آن تحقيق بكنيم. قبل از انقلاب هم بود، بعد از انقلاب هم سراسيمه آن فيلم را ساختند، بعد وقتي در جنگ نقش محوري امام زمان، عليهالسلام، مطرح شد. عين كلام امام اين است كه فرمانده اصلي جنگ امام زمان، عليه السلام، هستند. مسأله بسيار فراتر رفت براي غربيها كه آن كنفرانس خيلي كلاسيك و سطحبالاي تل آويو را گذاشتند.

من مجموعه گفتارهايي كه پيرامون امام زمان، عليهالسلام، را درحد توان خودم در اين كنفرانس ارائه شده، جمعآوريكردهام. در كتاب «تهاجمفرهنگي» خودم آوردهام كه برنارد لوئيس اين را ميگويد. چون مضمون مقالاتش به دستمرسيده است. ديدم چقدر مسألة امام زمان، عليه السلام، براي اينها مهم است. بعد بازي كامپيوتري«يا مهدي» ساخته شد، مقالات مختلفي نوشته شد، فيلمهاي مختلفي ساخته شد، منتهي از دهة90 آمدند سبك كار را عوض كردند. خيلي جالب است اگر به اين نكته توجه شود. ديدند اگر بيايند امام زمان شيعيان را نفي كنند به نحو ديگري اثباتش كردهاند، چون در جهان اين اتفاق وجود دارد كه چيزي را غرب نفي كند، حتماً يك ارزشي دارد. افكار عمومي جهان اين زيركي را هم دارند و در عين حال كه اين كار انجام شود به نحوي تبليغ هم هست. لذا عوض شد و در دهه90 در فيلمهايي مثل«صهيون»، «آرماگدون» يك بعد اثباتي براي آن طرف مطرح شد به جاي بعد تخريبي اينطرف. ولي باز با اين حال در سال1997 براي اينكه مسأله نوستر آداموس فراموش نشود چون در اين فيلم گفته شده بود، هر چند خود نوستر آداموس عدد نياورده و صور فلكي را گفته كه تكرار پذيرند و زمان دقيقي براي اينمسأله مشخص نكرده و نميتوانسته هم مشخص كند، چون اگر شارلاتان بوده كه قطعاً نميتوانسته و اگر نه«كذبالوقّاتون». اصلاً نميتوانسته عدد بگويد. اينها گذاشتند براي اينكه امواج انقلاب اسلامي را در جهان تخريب كنند و براي اينكه فراموش نشود كه گفته بودند سال99.

در سال97 «گاسپار وانبرگر» Next war (جنگبعدي) را نوشت و بخشي از آن را اختصاص داد به اينكه در سال99 شخصي در ايران به قدرت ميرسد، بهاسم«محمد منتظري» كه اسم اصليامام زمان، عليهالسلام، است و منتظري هم از انتظار گرفته شده و هيچ ارتباطي با «شهيد محمد منتظري» حزب جمهوري اسلامي ندارد. (در فيلمنوستر آداموس هم ميگويد مردي كه نام آخرين پيامبر را برخود دارد دوشنبه را براي تعطيل بر خواهد گزيد). ميگويد ايشان به قدرت ميرسد و دانشمندان ناراضي هسته اي شوروي را فرا ميخواند و ميگويد منبه شما دلار ميدهم اسلحه بسازيد، اينها ميآيند يك اسلحه ميسازند به اسم«ذوالفقار». كافي است شما سكانس اوليه فيلمThe sold of Islam ـ 1986، BBC را ببينيد كه ذوالفقار ميآيد كره زمين را متلاشي ميكند. اول چهار قسمت اينفيلم اين صحنه بود كه من در برنامه هاي تصويري دانشگاهي خودم از آن استفاده ميكنم. ذوالفقار آزمايش ميشود و نتيجه مثبت است، وقتي نتيجه مثبت ميشود، رئيس جمهور فرضي ايران به امريكا ميگويد خليجفارسرا خالي كنيد، آمريكا چون ارزيابي درستي ندارد. خالي ميكند. نيروهاي ايراني ميروند به سمت سرزمينهاي غربيكه صليبي ذكر ميكند.

قصه پرتي است مشخص هم بود كه ميخواهد قضيه نوستر آداموس را كه 17، 18 سال از آن گذشته و در ذهنها فراموش شده، زنده كند. شما ميگوئيد قصه اي نوشته شده است و وهم است و... امّا اينها سناريو ميسازند و مبناي برخورد سياسيخودشان را اين سناريو خود ساخته قرار ميدهند.

خبر اين است در تاريخ9 دسامبر 1998 (18 آذر 77) نيويورك تايمز، روزنامه مشهور آمريكايي، خبر دادهكه: «عده اي از دانشمندان انستيتو بيوتكنولوژي روسيه به خدمت ايران در آمدهاند... و عدهاي ديگر در روسيه براي توليد سلاحهايميكروبي همكاري ميكنند. فردي به نام مهدي رضايت مشاور علمي رئيس جمهور ايران، يكي از فعالان ايراني در اين زمينه است». اين در حالي است كه آقاي خاتمي مطقاً مشاوري به اسم مهدي رضايت ندارد. جالب اين استكه اين خبر را نيويورك تايمز ميدهد (ميخواهم بگويم پشت پرده صهيونيسم دارد همه چيز را به هم وصل ميكند). بعد دولت آمريكا به استناد خبر نيويورك تايمز بيانيه ميدهد و از تلاشهاي تسليحاتي ايران ابراز نگراني ميكند، اينها دارند اينجوري در اين فضا كار ميكنند.

ما در تهران به بچه هايي برخورد كردهايم كه«يا مهدي» و «الله اكبر» بهگوششان خورده احساس نفرت به آنها دستداده است؛ چرا؟ چون خوب دارد جوانان ما را تربيت ميكند. آخر غرب از امام زمان ما چه اطلاعي دارد كه ميآيد و بازي«يامهدي» را ميسازد. شما در نيويورك بگوئيد: Persian Gulf inferno‎ را ميخواهم. ميگويد: What do you mean?‎ ، منظورتچيست؟ شما بفرماييد «يا مهدي» بازي در اختيارتان قرار ميگيرد. ايندارد تربيت ميكند.

من در كتاب مباحث جديدم كه البته در «تهاجمفرهنگي» ذكر نكرده ام گفته ام كه الان تربيت دارد جاي تهاجم را ميگيرد و همه اينها بيانگر  آگاهي از نقش محوري مهدويت در 200 سال گذشته در تكوين حركتهاي اجتماعي و سياسي در متن شيعه است. من بجد عرض ميكنم كه غرب هرجا پا گذاشته تأثير را ديده كه انقلاب اسلامياوجش بود، لذا الان روي تخريب مفهوم مهدويت در جهان كار ميكند، از يك طرف مهدويت ما را ميكوبد، از يكطرفدارد مهدويت تخيلّي خودش را ترويج ميدهد، ماتريكس ميسازد و Zion را. جالب است بدانيد كه الان در استراليا دارند همزمان قسمت دوم و سوم ماتريكس را ميسازند. سال آينده كه به بازار خواهد آمد ببينيد چقدر استعاره هاي صهيونيستي و مهدويت در آن نقش دارد.

 

پس ظاهراً حضور نظامي آمريكا در خليج فارس چندان ربطي به صدام و عراق و كويت ندارد؟

بله، حضور دائمي خودش را با «يامهدي» كنترل ميكند.

براي اين نكته جالب شما من اشاره ميكنم به جريان قيام 1979 مكه، من متأسفانه اسم شخصي را كه با اسممهدي در مسجدالحرام قيام كرد در ذهنم نيست. اصلاً موصاد به ياري فهد آمد، سه روز اصلاً مكه و مدينه در دستاينها بود و اينها ذكر كردند كه ما با اسم امام زمان داريم قيام ميكنيم. شما اين مسأله را داشته باشيد. انقلاباسلامي ايران پيروز شد و دقيقاً مدت كوتاهي پس از پيروزي انقلاب اسلامي چنين اتفاقي در مكه و مدينه ميافتد. ميدانيد كه مكه و مدينه مركز جهان اسلام هستند. (در پرانتز هم اين نكته مهم را عرضكنم كه هيچ فكر كردهايد چرا تخريب مجسمه بودا با حج مسلمين همگام و همزمان شد؟ خيلي مهم است. همچنان كه رسانه هاي ما رويجشن كريسمس در جهان توجه دارند يك اتفاق مهم جهاني دارد ميافتد. يك ميليون مسلمان دارند جمع ميشوند مكه، طبيعي است كه رسانهها زوم ميكنند، خبر ارائه ميدهند، فيلم تهيه ميكنند. جالب است بدانيد روزنامه هاي ايران هفته پيش در ايّام عيد قربان تصويري را از مسجدالحرام در صفحه اول خودشان چاپ كردند و خيلي همزيبا بود و از رويتر بود. همزمان با انعكاس اين عظمت اسلامي در مكه و مدينه تلويزيون CNN فيلم پخش ميكند كهدارند با آر.پي.جي مجسمة بودا را ميزنند. اينها همزماني اش واقعاً مسأله دار است و دارد آن را خنثي ميكند). در فيلم نوستر آداموس هم عظمت مسلمين را در مكه و مدينه نشان ميدهد. اينها سمبل وحدت عظمت و قدرت و هويت ما هستند و غرب ميداند كه هر اتفاقي ميافتد از آنجاست، اين يك مسأله.

قيامي كه در مكه رفخ ميداد و متأثر از انقلاب اسلامي ايران بود. براي غرب خيلي مهم بود، براي غرب ميتوانستاين موضوع اينجور باشد كه مكه ميتواند مركز خيلي مسائل باشد. ضمن اينكه ميدانيم امام زمان، عليهالسلام، قيامشان را از آنجا شروع ميكند.

آنچه كه شما فرموديد كاملاً درست است. او ميخواهد اولاً نيروي نظامي اش يك سد بين ايران و عربستان باشد. سياست خارجي غرب در خليج فارس اين است كه نگذارد بين اين دو قدرت ائتلاف استراتژيك صورت بگيرد؛ از يكطرف هم نميخواهد تنازع باشد چون خيلي ها طرف ايران را ميگيرند و او مشروعيتش را ازدست ميدهد و تنازعبه نفع ماست. چون افكار عمومي دنياي اسلام با ماست و اگر اين افكار عمومي مواجه بشوند كه دشمن ايرانعربستان است، خادم الحرمين مشروعيت خود را در دنياي اسلام ازدست ميدهد لذا شما نقشه را اينطور ببينيد كه اين نيروها حائل بين مكه و مدينه هستند، با ايران، ايراني كه پيام انقلابي دارد و آنجايي كه مشروعيت مذهبيدارد البته حرمين، نه حاكمانش و طبيعي است كه در چنين فضايي ميآيند در اينجا نيرو پياده ميكنند.

نكته ديگري هم هست، امام در سال 1359 سخنراني داشتند، در آن سخنراني كه پيرامون نيمه شعبان بود، فرمودند: «در تمام بشر كسي نبوده الا مهدي موعود، سلام الله عليه، كه خداي تبارك و تعالي ذخيره كرده استبراي بشر. هر يك از انبياء كه آمدهاند براي اجراي عدالت آمدهاند و مقصدشان اين بود كه در همه جهان عدالت را اجرا كنند. لكن موفق نشدند بعد از انبيا و اولياي بزرگ از پدران حضرت موعود كسي نبوده است كه عدالت را اجرا بكند و اين يك موجودي است كه ذخيره شده استبراي همچنين مطلبي». اين سخنراني وقتي پخش شد اولينجايي كه در كشورهاي عربي انعكاس داشت«الرأيالعام» بود در كويت.

پس از آن40 مقاله يا فتوا صادر شد مبني بر تكفير حضرت امام به سه دليل كه مثلاً ايشان معتقد شده پيامبرانعاجزند، توانايي امام زمان، عليهالسلام، فوق قدرت است. و تكميل شريعت، پس شريعت ناقص است و ايشان ميآيند و شريعت را تكميل ميكنند. غرب از اينجا هم پي برد كه مسأله مهدويت چيز بسيار خوبي است براي آنها كهبتوانند مسأله ايجاد كنند.

مجموع اين برنامه ها به گونه اي نشان ميدهد غرب واقعاً دارد روي اينمسأله كار ميكند و حداقل يكي از اهدافاستراتژيك حضور در خليجفارس كهمن يقين دارم اين است.

 

ميزان پذيرش جهاني نسبت به بحث مهدويت چگونه است؟

آفرين. اين سؤال است. وقتي من در هند ميبينم «گوتمه» را طلب ميكنند، زرتشتيها كه معتقدند دنيا دارد تمامميشود، زمانظهور «سوشيانت» دارد ميآيد، در يهود و مسيحيت هم اين مسأله بسيار بالاست. پس انگيزه ها و پتانسيل و پذيرش جهاني وجود دارد. لازم هم نيست كه ما بگوئيم شما بياييد جاي مسيح امام زمان ما را بشناسيد، بلكه امام زمان،عليه السلام، را جوري مطرح كنيد كه مسيح زير مجموعه اش بشود و بتواند به تمام نيازها پاسخ بدهد. اتفاقاً اگر بتوانيد در اينترنت سايت بزنيد و با جهان وارد مذاكره بشويد، ببينيد چقدر برايتان مطلبميآيد.

مجله نيوزويكNews week ، 23 آگوست1999، گزارش ويژه دارد و يك جمله بسيار مهمWhat must be done? (چهبايد كرد؟) انسان به بحران رسيده و انساني كه به بحران برسد ناخودآگاه چشمش به آسمان است و آينده.

رسالت شناساندن امام زمان، امام حسين و امام علي، عليه السلام، به جهان كم از شناسايي آنها توسط خود ما نيست. منتهي نوع بيان بسيار مهم است.

پي نوشته ها:

2. سوره بقره(2)، آيه17: «مَثَلشان، مَثَلآنكسياستكهآتشيا فروخت، چون پيرامونش را روشن ساخت، خدا روشنايي از آنان بازگرفتو نابينا در تاريكي رهاي شان كرد.»

3. همان، آيه19: «يا چونبارانيسختدر ظلمتهمراهبا رعد و برقاز آسمانفرود آيد، تا مباد كه از بانگ صاعقه بميرند، انگشتان خويش در گوشها كنند. و خدا بر كافران احاطه دارد



:: برچسب‌ها: ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،هاليوود, غرب و مهدويت،هاليوود و مهدويت (قسمت دوم)، ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : دو شنبه 16 شهريور 1394
هاليوود و مهدويت "قسمت اول"

هاليوود و مهدويت "قسمت اول"

 

فيلمسازان‌ آمريكايي‌ مهدويت‌ را نشانه‌ گرفته‌اند

اشاره‌:

دكتر حسن‌ بلخاري‌، فارغ‌التحصيل‌ رشته‌ اديان‌ و عرفان‌، از اساتيد دانشكده‌ هنر دانشگاه‌ تهران‌ و آشنا با علوم‌ ارتباطات‌ هستند. با توجه‌ به‌ اطلاعات‌ جامعي‌ كه‌ ايشان‌ در زمينه‌ فعاليتهاي‌ رسانه‌هاي‌ غربي‌ درخصوص‌ مقابله‌ انديشه‌ اسلامي‌ و بويژه‌ موضوع‌ مهدويت‌ دارند، خدمت‌ ايشان‌ رسيديم‌ و سؤالاتي‌ را درهمين‌ زمينه‌ مطرح‌ كرديم‌.

 

با تشكر از اينكه‌ وقت‌ گراميتان‌ را دراختيار ما قرار داديد، به‌عنوان‌ اولين‌ سؤال‌ بفرمائيد كه‌ نقش‌ و جايگاه‌ سينما و رسانه‌هاي‌ صوتي‌، تصويري‌ در غرب‌ و خصوصاً آمريكا چيست‌؟

به‌ يك‌ عبارت‌ جهان‌ امروز جهان‌ تصوير است‌ و عمده‌ترين‌ مصداق‌ اين‌ تصوير سينماست‌. «پفستمن‌» در كتاب‌ «زندگي‌ در عيش‌، مردن‌ در خوشي‌» خود سه‌ دوره‌ را يا سه‌ سپهر را اصطلاحاً براي‌ انتقال‌ معلومات‌ ذكر مي‌كند. دورة‌ اول‌ دوره‌ انتقال‌ معلومات‌ به‌ وسيله‌ زبان‌ بود. پدر مي‌گفت‌ فرزند حفظ‌ مي‌كرد، دوره‌ دوم‌ دورة‌ مكتوب‌ بود و كتاب‌ حافظ‌ و حامل‌ معنا براي‌ نسل‌ بعدي‌ شد. ايشان‌ سومين‌ دوره‌ را دورة‌ تصوير مي‌داند كه‌ تصوير سينمايي‌ و تلويزيوني‌ جاي‌ دو موج‌ قبلي‌ نشسته‌ است‌. البته‌ تحليل‌ ايشان‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ تصويرها به‌صورت‌ خاص‌ دارد ساخته‌ مي‌شود و به‌ جهان‌ ارائه‌ مي‌شود، ما در قلمرو افزايش‌ دامنة‌ جهل‌ انسان‌ قرار داريم‌ تا علمش‌. تحليلي‌ كه‌ پستمن‌ ارائه‌ مي‌دهد تحليل‌ درستي‌ است‌ و اين‌ تقسيم‌بندي‌ نسبت‌ به‌ سه‌ دورة‌ انتقال‌ معلومات‌. واقعيت‌ قضيه‌ اين‌ است‌ كه‌ ما داريم‌ در عصر تصوير و عصر سينما زندگي‌ مي‌كنيم‌ و عنواني‌ كه‌ شما تحت‌ عنوان‌ دنياي‌ anformatic ، information يا اطلاعات‌ و انفجار اطلاعات‌ داريد عصاره‌اش‌ تصوير است‌، يعني‌ از يك‌ طرف‌ ما الان‌ در عصر اطلاعات‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌ كه‌ اين‌ اطلاعات‌ جذابترين‌، مؤثرترين‌، كارآمدترين‌ و ماندگارترين‌ شيوة‌ ابراز آن‌ تصوير است‌. البته‌ فقط‌ اين‌ نيست‌ كه‌ حالا قدرتها دارند از اين‌ عنصر بالاترين‌ استفاده‌ را مي‌كنند. ذهنيت‌ مخاطبها هم‌، چنين‌ قدرت‌ و جايگاه‌ پذيرشي‌ را دارد. ما در شبانه‌روز بين‌ 78 تا 79% اطلاعات‌ دريافتي‌ روزانه‌ را از چشممان‌ به‌دست‌ مي‌آوريم‌ و بقيه‌ حواس‌ درصد بعدي‌ را به‌خود اختصاص‌ مي‌دهند. درعين‌ حال‌ شما اگر به‌ سيستم‌ دريافتي‌ انسان‌ نگاه‌ كنيد مي‌بينيد كه‌ نيمكرة‌ راست‌ مغز مربوط‌ به‌ علوم‌ حضوري‌ و شهودي‌ به‌صورت‌ تصوير است‌. طبق‌ تحقيقاتي‌ كه‌ طي‌ 10، 15 سال‌ گذشته‌ صورت‌ گرفته‌، انسان‌ با نيمكره‌ راست‌ مغزش‌ با اطلاعات‌ برخورد شهودي‌ مي‌كند يعني‌ در آنجا ماندگار است‌ و بزرگترين‌ و عميق‌ترين‌ تأثيرات‌ را روي‌ شخصيت‌ انسان‌ مي‌گذارد. مجموعة‌ اين‌ قضايا كه‌ من‌ به‌صورت‌ مختصر خدمت‌ شما عزيزان‌ ذكر كردم‌ معنايي‌ را مي‌سازد كه‌ تصوير را كارآمدترين‌ عامل‌ نه‌تنها براي‌ انتقال‌ معلومات‌، بلكه‌ تأثيرگذاري‌ روي‌ شخصيت‌ و روان‌ افراد قرار مي‌دهد. اين‌ مقدمه‌ به‌نحوي‌ بيانگر جايگاه‌ تصوير و سينماست‌.

ببينيد! غرب‌ در ذات‌ تكنولوژيكي‌ خودش‌ تفوق‌ طلب‌ است‌. يعني‌ ما بحثي‌ داريم‌ در فلسفه‌ علم‌ كه‌ علم‌ وقتي‌ مجتمع‌ شد في‌حد نفسه‌ قدرت‌ را به‌دنبال‌ مي‌آورد. برگرديم‌ به‌همان‌ كلامي‌ كه‌ «فرانسيس‌ بيكن‌» در ابتداي‌ رنسانس‌ گفته‌ كه‌ «هدف‌ نهايي‌ علم‌ قدرت‌ است‌». در چنين‌ فضايي‌ غرب‌ براي‌ اعمال‌ اين‌ قدرت‌ و كسب‌ مطامع‌ بيشتر از تصوير دارد بهترين‌ استفاده‌ را مي‌كند. هاليوود به‌عنوان‌ مركز فيلمسازي‌ آمريكا، كه‌ در سال‌ 700 فيلم‌ توليد مي‌كند و سالانه‌ 15، 16 ميليارد دلار سود خالص‌ دارد و نزديك‌ به‌ 78% سينماها و تلويزيونهاي‌ جهان‌ از آن‌ تغذيه‌ مي‌شوند. شما كلمات‌ را كه‌ كنار هم‌ قرار بدهيد به‌صورت‌ بسيار وسيعي‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ ما با چه‌ قدرت‌ و تأثير و برنامه‌ريزي‌ عظيمي‌ از آن‌ طرف‌ روبه‌رو هستيم‌. واقعيت‌ مسأله‌ اين‌ است‌ كه‌ غرب‌ به‌ اهميت‌، قدرت‌ و تاكتيك‌ تصوير پي‌ برده‌ است‌ و از آن‌ در قالب‌ سينما دارد استفاده‌ مي‌كند. ما در غرب‌ فيلم‌ خنثي‌ نداريم‌، يعني‌ از اين‌ 600، 700 فيلمي‌ كه‌ در سال‌ توليد مي‌كند 30، 40 فيلم‌ است‌ كه‌ در سطح‌ جهان‌ مطرح‌ مي‌شوند، البته‌ آنها را هم‌ خودشان‌ مطرح‌ مي‌كنند با اسكارهايي‌ كه‌ مي‌دهند و بعضاً هم‌ به‌دليل‌ جذابيتهاي‌ عامه‌اي‌ كه‌ دارند در سطح‌ جهان‌ مطرح‌ مي‌شوند و واقعاً فرهنگسازي‌ مي‌كنند. مانند جرياني‌ كه‌ «تايتانيك‌» با دو ميليارد بيننده‌ در سطح‌ جهان‌ ايجاد كرد. اين‌ نكات‌ را به‌صورت‌ پراكنده‌ دارم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ چون‌ درهر بعدش‌ يك‌ معناي‌ عظيمي‌ وجود دارد، مي‌خواهم‌ با اين‌ دلايل‌ نشان‌ بدهم‌ كه‌ غرب‌ به‌قدرت‌ عظيم‌ سينما پي‌ برده‌ است‌. به‌همين‌ دليل‌ الان‌ مهمترين‌ كاري‌ كه‌ مي‌كند اين‌ است‌ كه‌ مباني‌ نظري‌ خودش‌ را كه‌ محصول‌ ايده‌ها و اهدافش‌ است‌ به‌ زبان‌ تصوير ترجمه‌ مي‌كند. يعني‌ من‌ بزرگترين‌ ويژگي‌ غرب‌ را ترجمة‌ معنا به‌ تصوير مي‌دانم‌. چون‌ روانشناسي‌ مدرن‌ بيانگر اين‌ است‌ كه‌ تأثيري‌ كه‌ تصوير دارد هيچ‌ كلامي‌ ندارد و بحثي‌ در روانشناسي‌ داريم‌ كه‌ هر تصوير معادل‌ هزار كلمه‌ است‌.

كار ديگر تصوير و سينما توأماً درگير كردن‌ احساسات‌ و ادراك‌ است‌. سخنورها ادراك‌ را مخاطب‌ قرار مي‌دهند و فيلمهاي‌ بي‌محتوا احساس‌ را و فيلمهاي‌ هدفمند ادراك‌ و احساس‌ را با هم‌. در چنين‌ قلمرويي‌ احساس‌، جذابيت‌ را، ادراك‌ معناپذيري‌ را و جمع‌ آنها سينما را مي‌سازد. من‌ معتقدم‌ و در حقيقت‌ واقعيتهايي‌ جهاني‌ و هاليوود و فرهنگسازي‌ آن‌ بيانگر اين‌ است‌ كه‌ غرب‌ دارد از سينما حداكثر استفاده‌ را مي‌برد، چون‌ برايش‌ استفاده‌ دارد لذا جايگاه‌ ويژه‌اي‌ هم‌ دارد.

با توجه‌ به‌ اهميت‌ مسأله‌ فرهنگ‌سازي‌ كه‌ فرموديد، نكته‌اي‌ كه‌ معمولاً در فرهنگها مطرح‌ است‌ مقوله‌اي‌ به‌نام‌ «مدينة‌ فاضله‌» و يا «آرمانشهر» است‌ و قطعاً غرب‌ هم‌ به‌دنبال‌ ترويج‌ چيزي‌ با اين‌ عنوان‌ است‌. براي‌ عرضه‌ الگوي‌ مطلوب‌ غرب‌ دراين‌ زمينه‌ سينما و رسانه‌هاي‌ تصويري‌ چه‌ نقشي‌ را ايفا مي‌كنند؟

 

ما در دهة‌ 90 دو اتفاق‌ جدّي‌ داشتيم‌ در چارچوب‌ همين‌ آرمانشهري‌ كه‌ غربيها تعقيب‌ مي‌كنند: يكي‌ كاربرد اصطلاح‌ نظم‌ نوين‌ جهاني‌ (New World Order) توسط‌ بوش‌ و گفتند ما داريم‌ اين‌ را تعقيب‌ مي‌كنيم‌ و يكي‌ هم‌ نظريه‌ پايان‌ تاريخ‌ فوكوياما. در نظريه‌ پايان‌ تاريخ‌ فوكوياما مي‌گويد: دموكراسي‌ ليبرال‌ آرزوي‌ نهايي‌ است‌ كه‌ با فروپاشي‌ رقيب‌ سرسخت‌ ليبرالها كه‌ كمونيسم‌ بود، ما داريم‌ وارد اين‌ فضا مي‌شويم‌ و تاريخ‌ دارد عملاً پروسة‌ تكاملي‌ خودش‌ را درحد نهايي‌اش‌ طي‌ مي‌كند. اين‌ دو مسأله‌ به‌نحوي‌ از نيت‌ سياسي‌ غرب‌ در Globalization (جهاني‌ شدن‌) و در ايجاد يك‌ فرهنگ‌ جهاني‌ و تحميل‌ آن‌ بر جهان‌ پرده‌ برداشت‌. مي‌خواهم‌ اين‌ نكته‌ را خدمتتان‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ رسانه‌ها مهمترين‌ و اصلي‌ترين‌ ابزار تسلط‌ فرهنگي‌ غرب‌ محسوب‌ مي‌شوند چون‌ اولاً تصوير يك‌ زبان‌ بين‌المللي‌ است‌. ما در زبان‌ مشكل‌ داريم‌. مثلاً يك‌ آفريقايي‌ اگر زبان‌ انگليسي‌ نداند نمي‌تواند با فرهنگ‌ غرب‌ ارتباط‌ برقرار كند. ولي‌ ازطريق‌ تصوير چرا. اخيراً در يكي‌ از روزنامه‌ها گزارشي‌ خواندم‌ با عنوان‌ مسجد و ماهواره‌ كه‌ بررسي‌ كرده‌ بود تأثير ماهواره‌ را در فرهنگ‌ مراكش‌ به‌عنوان‌ يك‌ كشور مسلمان‌، نتايجي‌ كه‌ گرفته‌ بود وحشتناك‌ بود، نسبت‌ به‌ آن‌ مباني‌ ارزشي‌ كه‌ ما داريم‌.

مي‌خواهم‌ اين‌ نكته‌ را خدمتتان‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ غرب‌ مدينة‌ فاضله‌اي‌ در ذهن‌ خودش‌ ساخته‌، گرچه‌ در خود غرب‌ هم‌ اين‌ مدينة‌ فاضله‌ منتقدان‌ جدّي‌ خودش‌ را دارد مثل‌ «آلن‌ دومينو»، «برژينسكي‌» و «روژه‌ گارودي‌» هم‌ به‌عنوان‌ يك‌ مسلمان‌. ولي‌ واقعيت‌ قضيه‌ اين‌ است‌ كه‌ آن‌ كساني‌ كه‌ دارند برنامه‌ريزي‌ مي‌كنند در اين‌ قلمرو اينها دنبال‌ اهداف‌ و منافع‌ خاص‌ خودشان‌ هستند و سعي‌ مي‌كنند كه‌ اين‌ مدينة‌ فاضله‌ را فقط‌ و فقط‌ ازطريق‌ تصوير به‌وجود بياورند. الان‌ مقاله‌ و سخنراني‌ جواب‌ نمي‌دهد. سمينارهاي‌ تخصصي‌ شايد روشنفكران‌ جهان‌ سومي‌ را مجاب‌ كند امّا غرب‌ يكي‌ از اهداف‌ اصلي‌اش‌ جلب‌ افكار عمومي‌ است‌. در فضايي‌ كه‌ دموكراسي‌ اصل‌ مي‌شود رأي‌ عمومي‌ قدرت‌ساز است‌ به‌همين‌ دليل‌ شما بايد روي‌ رأي‌ عمومي‌ كار بكنيد، روي‌ جلب‌ آراء عمومي‌ بايد كار كنيد، لذا او هدف‌ جدّي‌اش‌ را جلب‌ ا فكار عمومي‌ قرار داده‌ و فيلمها دارند در اين‌ قلمرو آن‌كار را مي‌كنند، شما اگر به‌ مجموعة‌ فيلمهايي‌ كه‌ در اين‌ دو دهه‌ بويژه‌ پس‌ از طرح‌ نظم‌ نوين‌ ساخته‌ شده‌ نگاه‌ كنيد اين‌ مسأله‌ كاملاً ملموس‌ است‌. اجازه‌ بدهيد من‌ يك‌ مثال‌ مصداقي‌ مشخص‌ بزنم‌. آمريكايي‌ها فيلمي‌ ساخته‌اند به‌ روز استقلال‌ (Independence day) . اين‌ فيلم‌ از لحاظ‌ جلوه‌هاي‌ ويژه‌ (Special effect) بسيار بالاست‌ و خيلي‌ هم‌ در آمريكا مطرح‌ شد و در جهان‌ هم‌ روي‌ آن‌ خيلي‌ تبليغ‌ شد. چهارم‌ ژوئيه‌ در تقويم‌ آمريكايي‌ روز استقلال‌ آنها محسوب‌ مي‌شود. در اين‌ فيلم‌ يك‌ گروه‌ فضايي‌ به‌ كره‌ زمين‌ حمله‌ مي‌كنند و امريكايي‌ها دفاع‌ مي‌كنند، درنهايت‌ در روز استقلال‌ اينها دشمنان‌ را دفع‌ مي‌كنند. خيلي‌ها اين‌ فيلم‌ را به‌عنوان‌ action و با جلوه‌هاي‌ ويژة‌ برتر گرفتند امّا به‌ پيامي‌ كه‌ اين‌ فيلم‌ داشت‌ اصلاً توجه‌ نشد.

پيام‌ اين‌ بود كه‌ آمريكا و نظام‌ فرهنگي‌ حاكم‌ بر غرب‌ تنها سيستمي‌ است‌ كه‌ جهان‌ را از خطراتي‌ كه‌ وجود دارد حفظ‌ مي‌كند و اين‌ پيام‌ را در اكثر فيلمها ترويج‌ و تبليغ‌ مي‌كند، حتي‌ در فيلمي‌ كه‌ اخيراً تلويزيون‌ ما (احتمالاً در ايّام‌ نوروز 79) نشان‌ داده‌ شد كه‌ باز هم‌ آدم‌ فضايي‌ها حمله‌ مي‌كنند، آمريكايي‌ مردم‌ را نجات‌ مي‌دهند. در فيلم‌ پيشگوئيهاي‌ نوستر آداموس‌ كه‌ حتماً بحثمان‌ به‌ آن‌ خواهد رسيد اين‌ امريكاست‌ كه‌ مقابل‌ مسلمانها مي‌ايستد يا مثلاً بازي‌ كامپيوتري‌ خيلي‌ مشهور «يا مهدي‌» كه‌ اسم‌ اصلي‌اش‌ ûPersian Gulf inferno‎ (جهنم‌ خليج‌ فارس‌) است‌. خليج‌ فارس‌ را مركز حركتهاي‌ تروريستي‌ جهان‌ جلوه‌ مي‌دهد. ما در بعد روانشناسي‌ مي‌گوئيم‌ اين‌ بازي‌ افراد را نسبت‌ به‌ امام‌ زمان‌ و لفظ‌ «يا مهدي‌» شرطي‌ مي‌كند ولي‌ وقتي‌ باطن‌ قضيه‌ را نگاه‌ مي‌كنيد مي‌بينيد پيام‌ ديگري‌ هم‌ دارد و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ خليج‌ فارس‌ مركز حركتهاي‌ تروريستي‌ جهان‌ مي‌شود حضور نظامي‌ امريكا در خليج‌ فارس‌ توجيه‌ مي‌شود. غرب‌ يكي‌ از كارهايش‌ اين‌ است‌ كه‌ قبل‌ از اينكه‌ به‌ عمليات‌ گسترده‌ دست‌ بزند ازطريق‌ رسانه‌ها كار خودش‌ را توجيه‌ مي‌كند. شما جريان‌ خليج‌ فارس‌ را ببينيد، ما يك‌ بحث‌ بسيار مهمي‌ را درباره‌ بحران‌ خليج‌ فارس‌ داشتيم‌ كه‌ گفتند جنگ‌ رسانه‌هاست‌، نه‌ جنگ‌ تسليحات‌. سي‌. ان‌. ان‌ (CNN) نقش‌ بسيار جدّي‌ داشت‌، وقتي‌ كه‌ فضا دارد وارد چنين‌ قلمرويي‌ مي‌شود، رسانه‌ها در پياده‌كردن‌ اهداف‌ غرب‌ نقش‌ جدّي‌ دارند. مثال‌ ملموس‌ ديگري‌ را خدمتتان‌ عرض‌ كنم‌. ما الان‌ جنگي‌ را در نظام‌ جنگهاي‌ مدرن‌ داريم‌: جنگ‌ اينترنت‌ و الكترونيك‌، به‌عنوان‌ مثال‌ يكي‌ دوماه‌ پيش‌ بود كه‌ اسرائيليها سايت‌ حزب‌الله را شكسته‌ بودند و پرچم‌ اسرائيل‌ را در سايت‌ آنها گذاشته‌ بودند و كاري‌ كه‌ حزب‌اللهي‌ها كرده‌ بودند خيلي‌ جالب‌ بود، آنها آمده‌ بودند ساعتها كنگره‌ «كفنفست‌» اسرائيل‌ و مراكز حساس‌ اسرائيل‌ را اشغال‌ كرده‌ بودند، يعني‌ بلافاصله‌ جواب‌ داده‌ بودند و پاتك‌ كرده‌ بودند. لذا مي‌بينيد اصلاً فضاي‌ جنگها، برخوردها و تأثيرگذاري‌ در جهان‌ دارد عوض‌ مي‌شود و من‌ در قلمروهاي‌ مختلف‌ كه‌ بررسي‌ كرده‌ام‌ ديده‌ام‌ كه‌ در اكثريت‌ اين‌ قلمروها تصوير است‌ كه‌ حرف‌ اول‌ را مي‌زند، همه‌ مي‌خواهند مخاطب‌ را جلب‌ كنند آن‌ هم‌ به‌ بهترين‌ و جذابترين‌ شكل‌ كه‌ تصوير است‌. يك‌ جمله‌ خدمتتان‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ عصارة‌ بحثم‌ و جواب‌ كلي‌ سؤال‌ شما باشد كه‌ غربيها اولاً قطعاً مدينة‌ فاضله‌ دارند، اين‌ مدينة‌ فاضله‌ را دارند ذكر مي‌كنند كه‌ همان‌ دموكراسي‌ ليبرال‌ است‌.

وقتي‌ تافلر در كتاب‌ «جابجايي‌ قدرت‌» خودش‌ مي‌گويد: «بسياري‌ از فرهنگها و مردم‌ جهان‌ تشنة‌ اقتباس‌ از زندگي‌، مفد و فرهنگ‌ غربي‌ هستند» (كه‌ من‌ روي‌ اين‌ اصطلاح‌ تكيه‌ مي‌كنم‌) دارد به‌نحوي‌ تبليغ‌ مي‌كند گرچه‌ برخوردش‌ نقادانه‌ است‌ ولي‌ بطن‌ اين‌ نقادي‌ از لحاظ‌ روانشناسي‌ متهم‌ است‌ و در اصل‌ تبليغ‌ است‌.

ثانياً، بستر اين‌ جهاني‌ سازي‌ و اين‌ معنا كه‌ جهان‌ را تحت‌ اين‌ مدينة‌ فاضله‌ تسخير كنند رسانه‌ها هستند. من‌ در همين‌ فضا يك‌ نكته‌ مهم‌ ديگر را عرض‌ كنم‌ كه‌ باز مصداقي‌ است‌. ما در سال‌ 2000 فيلم‌ ديگري‌ داشتيم‌ در هاليوود با عنوان‌ ماتريكس‌ (Matrix) . اين‌ فيلم‌ فروش‌ و استقبال‌ غيرمنتظره‌اي‌ داشت‌.

چهار جايزه‌ اسكار گرفت‌ ،به‌دليل‌ اينكه‌ جلوه‌هاي‌ ويژه‌ و بهترين‌ تدوين‌ صدا و مواردي‌ از اين‌ قبيل‌ داشت‌. من‌ در دانشگاههاي‌ كشور بحثي‌ تحت‌ عنوان‌ «هويت‌ انسان‌ فردا» داشتم‌ و بعد از آن‌ نقد و نمايش‌ ماتريكس‌ و اخيراً اين‌ برنامه‌ را در دانشگاه‌ تهران‌ داشتيم‌. نكته‌ مهمي‌ كه‌ در چارچوب‌ بحث‌ ما از اين‌ فيلم‌ وجود دارد اين‌ است‌ كه‌ در اين‌ فيلم‌ هويت‌ انسان‌ آينده‌ كه‌ به‌ ماشين‌ تبديل‌ شده‌ زير سؤال‌ مي‌رود. امّا نجاتي‌ كه‌ براي‌ فرار از اين‌ بحران‌ ذكر مي‌شود شهري‌ است‌ به‌اسم‌ Zion (صهيون‌) يعني‌ شما در اين‌ فيلم‌ پنج‌، شش‌ بار كلمه‌ صهيون‌ را مي‌شنويد با اصطلاح‌ لاتين‌ آن‌ و با چهرة‌ شهر منجي‌. يعني‌ تصويري‌ كه‌ ارائه‌ مي‌شود اين‌ است‌ كه‌ فقط‌ يكجاست‌ كه‌ در آنجا مي‌توانيد نجات‌ پيدا كنيد، چه‌ در قلمرو ماده‌ و چه‌ معنا و آن‌ Zion است‌.

مي‌خواهم‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ وقتي‌ شما مي‌بينيد كه‌ ماتريكس‌ ساخته‌ مي‌شود و در جهان‌ آن‌ را در بوق‌ و كَرنا مي‌كنند، جلوه‌هاي‌ ويژه‌ بسيار عظيمي‌ درآن‌ به‌كار مي‌رود كه‌ واقعاً حيرت‌انگيز و بسيار جالب‌ است‌، امّا برفراز اين‌ معاني‌ صهيون‌ قرار داده‌ مي‌شود يعني‌ اينكه‌ براي‌ غرب‌ جا انداختن‌ مسألة‌ مدينة‌ فاضله‌ مهم‌ است‌ و بسترش‌ را تصوير برگزيده‌ است‌. مگر در دهة‌ 50 ميليونها دلار در صحراها خرج‌ ساختن‌ فيلمهاي‌ پرخرجي‌ مثل‌ «بن‌هور» و «ده‌ فرمان‌ موسي‌» نشد؟ الان‌ اين‌ مسأله‌ براي‌ ما دارد كشف‌ مي‌شود كه‌ در آن‌ زمان‌ اسرائيل‌ مشكل‌ مشروعيت‌ را داشت‌ و مشكل‌ مشروعيت‌ را فقط‌ تصوير حل‌ مي‌كرد. سينماها هم‌ پر مي‌شد، خبري‌ خواندم‌ كه‌ وقتي‌ فيلم‌ بن‌هور وارد ايران‌ شد، (حالا چطور اسرائيل‌ با رژيم‌ تماس‌ گرفته‌ بود نمي‌دانم‌) بسرعت‌ ترجمه‌ شد. يعني‌ در تاريخ‌ سينماي‌ ايران‌ فيلمي‌ كه‌ بسرعت‌ و در كمترين‌ زمان‌ ترجمه‌ و ديالوگهاي‌ آن‌ جهت‌ ارائه‌ آماده‌ شد، فيلم‌ بن‌هور بود و بعد هم‌ ده‌فرمان‌. اسرائيل‌ قدرت‌ تصوير را شناخت‌ و از سيستم‌ سينما استفاده‌ كرد و خود را جا انداخت‌. اين‌ مثالها بحث‌ را براي‌ خواننده‌ ملموس‌ مي‌كند. من‌ يك‌ سخنراني‌ در دانشگاه‌ شيراز داشتم‌، سال‌ 77 كه‌ بحثم‌ مهدويت‌ و غرب‌ بود ـ بحثي‌ كه‌ در جاهاي‌ مختلف‌ دارم‌ ـ در آنجا از كنفرانس‌ سال‌ 1984 تل‌آويو پرده‌ برداشتم‌ و سياستهايي‌ كه‌ اينها داشتند و بازي‌ كامپيوتري‌ «يا مهدي‌» را به‌ آنها نشان‌ دادم‌. چند روز بعدش‌ بخشهاي‌ مهم‌ سخنراني‌ من‌ و تصاويري‌ از اين‌ بازي‌ در مجلة‌ دانشگاه‌ شيراز منتشر مي‌شود و پنج‌، شش‌ صفحه‌ را به‌خود اختصاص‌ مي‌دهد. اين‌ مجله‌ در اينترنت‌ سايت‌ داشت‌، حدود يكماه‌ بعد تدوين‌كنندگان‌ مجله‌ رفته‌ بودند كه‌ مجله‌ خودشان‌ را ورق‌ بزنند ديدند كه‌ مثلاً از صفحه‌ 4 يكدفعه‌ مي‌رود به‌ صفحه‌ 11، يعني‌ بررسيهايي‌ كه‌ كرده‌ بودند ديدند كه‌ سيستمي‌ (كه‌ آنها حدس‌ مي‌زدند اسرائيل‌ بوده‌) سايت‌ را شكسته‌ و وارد آن‌ شده‌ بود و اين‌ چند صفحه‌ را حذف‌ كرده‌ بود. چرا؟ چون‌ اينترنت‌ جهاني‌ است‌. يعني‌ اينقدر براي‌ آنها رسانه‌ها مهم‌ است‌.

با توجه‌ به‌ مطرح‌ بودن‌ بحث‌ آيندة‌ جهان‌ در صحبتهاي‌ انديشمندان‌ مختلف‌ غربي‌ نظير هانتينگتون‌ و فوكوياما و... و مسأله‌ آرماگدون‌ (Armageddon) يا نبرد آخرالزمان‌، ديدگاه‌ غرب‌ نسبت‌ به‌ مسألة‌ آخرالزمان‌ چيست‌ و چطور مي‌توان‌ اين‌ نظريه‌پردازي‌ را در صحنة‌ عمل‌ سياسي‌ و نظامي‌ و فرهنگي‌ و سينمايي‌ ديد؟

 

به‌ نكته‌ مهمي‌ اشاره‌ كرديد. اگر شما به‌ تاريخ‌ سينما مراجعه‌ كنيد از تقريباً 1964، 1965 (غير از مسأله‌ اسرائيل‌ كه‌ مربوط‌ به‌ دهة‌ 50 است‌ و به‌ فيلم‌ بن‌هور يازده‌ اسكار دادند) سينما وارد مرحلة‌ جديدي‌ مي‌شود كه‌ اين‌ مرحله‌ توجيه‌كننده‌ افزايش‌ قدرت‌ تسليحاتي‌ شرق‌ و غرب‌ است‌، يعني‌ از آن‌ موقع‌ فيلمها مي‌روند سراغ‌ بشقاب‌پرنده‌ها و موجودات‌ فضايي‌ مثل‌ فيلمهاي‌ جنگ‌ ستارگان‌ (Jour locus) كه‌ از همان‌ موقع‌ شروع‌ شد، بعد كشف‌ شد كه‌ شرق‌ و غرب‌ كه‌ اين‌ فيلمها را مي‌سازند تعمّد دارند. اگر انسان‌ نسبت‌ به‌ يك‌ قدرت‌ فضايي‌ بسيار قدرتمند ترسانده‌ مي‌شد تلاش‌ در جهت‌ افزايش‌ قدرت‌ تسليحاتي‌ شرق‌ وغرب‌ توجيه‌ مي‌شد و توجيه‌ هم‌ شد.

يك‌ دروغ‌ اگر به‌ حد تواتر برسد مي‌شود حقيقت‌. وقتي‌ ده‌نفر هي‌ بيايند يك‌ دروغ‌ را تكرار كنند، انسان‌ از لحاظ‌ رواني‌ تكان‌ مي‌خورد. فيلمهاي‌ مختلف‌ وقتي‌ بينندگان‌ را مي‌ترساندند توصيه‌ مي‌كردند كه‌ ما بايد اين‌ فضا را رشد بدهيم‌. پس‌ اينكه‌ ذهن‌ طراح‌ غرب‌ درجهت‌ شيوع‌ مطلوبهاي‌ خودش‌ و جا انداختن‌ آن‌ در سطح‌ جهان‌ با تصوير مسأله‌ كاملاً روشني‌ است‌؛ چرا كه‌ نيازي‌ به‌ ايجاد رابطه‌ ندارد. تاريخ‌ سينما و همچنين‌ گذر زمان‌ و پرده‌ برداشتن‌ اهداف‌ پشت‌ پرده‌ غرب‌ اين‌ را روشن‌ مي‌كند. امّا اين‌ موضوع‌ چه‌ ارتباطي‌ با بحثهاي‌ آخرالزماني‌ (فيوچريسم‌) كه‌ مثل‌ تافلر و فوكوياما، هانيتنگتون‌ و برژينسيكي‌ و... مطرح‌ مي‌كنند، دارد؟

واقعيت‌ قضيه‌ اين‌ است‌ كه‌ بحث‌ آينده‌گرايي‌ در غرب‌ خيلي‌ جدّي‌ است‌ و به‌عبارتي‌ جدي‌تر از فضاي‌ ما و علتش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ ما با مسأله‌ انتظار در بعد مذهبي‌ و ديني‌ خودمان‌ روبرو مي‌شويم‌، حضرت‌ امام‌ زمان‌، عليه‌السلام‌، در قلمرو ديني‌ ما حضور دارد. من‌ البته‌ حالا يك‌ بحثي‌ را خدمتتان‌ ارائه‌ مي‌دهم‌ كه‌ اين‌ مطلب‌ در تمامي‌ ابعاد سياسي‌ و اجتماعي‌ و فرهنگي‌ شيعة‌ ناب‌ حضور دارد ولي‌ در ذهن‌ عامه‌ وقتي‌ بعد مذهبي‌ مطرح‌ است‌ امام‌ زمان‌، عليه‌السلام‌، مطرح‌ است‌، در بعد سياسي‌ و اجتماعي‌ و علمي‌ ديگر مطرح‌ نيست‌. امّا در غرب‌ بحث‌ آينده‌نگري‌ در تمامي‌ ابعاد فوق‌العاده‌ جدّي‌ است‌ به‌همين‌ دليل‌ متفكران‌ بخش‌ مهمي‌ از افكارشان‌ را صرف‌ اين‌ مي‌كنند، چرا؟ چون‌ قلمرو Scientific (علمي‌) غرب‌ بالاست‌. شما در علوم‌ تجربي‌ وقتي‌ به‌ دوتا فرمول‌ برسيد مي‌توانيد پيش‌بيني‌ كنيد. يعني‌ با چهار مورد استقراء وقتي‌ آزمايش‌ كرديد و به‌ يك‌ نتيجه‌ رسيديد قانون‌ مي‌سازيد كه‌ پس‌ در اين‌ شرايط‌ اگر چنين‌ بشود، چنان‌ مي‌شود. اين‌ «مي‌شود» امري‌ آينده‌اي‌ است‌، امر زماني‌ فراحال‌ و فراگذشته‌ است‌. در ذات‌ تمدنهاي‌ بشدت‌ علم‌گرا متأثر از آينده‌نگري‌ و پيش‌بيني‌ علم‌ في‌نفسه‌ روانشناسي‌ وجامعه‌شناسي‌ و سياست‌ و... آن‌ جامعه‌ هم‌ آينده‌نگر مي‌شود و دنبال‌ سيستمهايي‌ مي‌گردد كه‌ به‌ آينده‌ نفوذ كند. فيلمي‌ دارند آمريكائيها كه‌ بسيار هم‌ قوي‌ هست‌ به‌ اسم‌ Goast (روح‌) كه‌ ترجمه‌ دقيقش‌ در فارسي‌ مي‌شود «شبح‌». اين‌ فيلم‌ چند اسكار گرفت‌.

پي‌نوشت‌ها:

1. «در دسامبر 1984 م‌ (1356 ش‌.) در دانشكدة‌ تاريخ‌ دانشگاه‌ تل‌آويو با همكاري‌ مؤسسة‌ مطالعاتي‌ شيوهه‌ ـ كه‌ يك‌ مؤسسه‌ مطالعاتي‌ غيرانتفاعي‌ است‌ و متصل‌ به‌ صهيونيسم‌ ـ كنفرانسي‌ با حضور 300 شيعه‌شناس‌ درجة‌ يك‌ جهان‌ برگزار شد و ظرف‌ مدت‌ 3 روز در آن‌ 30 مقاله‌ ارائه‌ شد و به‌قول‌ مارتين‌ كرامر يكي‌ از شيعه‌شناسان‌ جهان‌ كه‌ دبير اين‌ كنفرانس‌ بود، هدف‌ اصلي‌ از برپايي‌ اين‌ كنفرانس‌، شناخت‌ مفاهيم‌ محوري‌ در تمدن‌ شيعة‌ اثني‌عشري‌ و بعد بالطبع‌ شناسايي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ سال‌ 57 در كشور ايران‌ بود». تهاجم‌ يا تفاوت‌ فرهنگي‌، حسن‌ بلخاري‌، ص‌ 93.



:: برچسب‌ها: ظهور , مهدویت , منجی , آخرالزمان , منتظران مهدی , مهدی موعو , نور تولی , هاليوود , غرب و مهدويت , هاليوود و مهدويت (قسمت اول) , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : ALI
تاریخ : دو شنبه 16 شهريور 1394
علائم ظهور(بخش چهارم)

http://img1.tebyan.net/big/1388/05/53023224234151240211127112188103151196197137.jpg

401- بناها محكم ساخته شود

402- بناهای عمارات و قصرها طولانی و بلند ساخته شود

403- كودك ها كرسی نشین شوند

404- معاملات اضطراری زیاد شود

405- شهادت ها برای همدیگر قرض داده شود

406- ربا گرفتن كسب آنها شود

407- ازدواج ها برای مال و عنوان شود

408- پست ترین مردم بر مردم رئیس شوند

409- نویسندگان دولتی زیاد شوند

410- شرطی ها و لشكری ها زیاد شوند

411- مسلمانان به كفار فروخته شوند

412- تجار و صنعتگران در تجارت و صنعت خود دروغگویند

413- شریك با شریك خود دروغ گوید و خیانت كند

414- مردمان متقلب و ریاكار زیاد شوند

415- مردمان شرافتمند و نجیب ذلیل و خوار شوند

416- مردم در كارهای خود سرگردان شوند

417- مردم نه مسلمان باشند و نه نصرانی

418- حیا و عفت از مردم برداشته شود

419- اختلاف در دین و مذهب زیاد شود

420- مردم مانند اشخاص تازه مسلمان شوند

421- تقلب و تزویر زیاد شود

422- دین به دنیا فروخته شود

423- تعارفات دروغی زیاد شود

424- مسلمانان به همدیگر كه می رسند سلام نكنند مگر از روی آشنایی و شناسایی یا احتیاط

425- مردم تابع لغزش های علماء شوند

426- از علماء حقه فرار كنند

427- عالم را به لباس خوب شناسند نه به زهد و تقوی و علم

428- زنها را قبل خود قرار دهند

429- مردم در فكر شكم و فرج خود باشند

430- كوچك ها احترام بزرگتران را نگه ندارند

431- بزرگترها به كوچكترها رحم نكنند

432- دین را آلت دنیای خود قرار دهند

433- به قرآن تجارت كنند

434- قماربازی كردن زیاد شود

435- دشنام دادن شعار ایشان شود

436- مردم راغب به دنیا شوند

437- در ذات خدا فكر و تعمق كنند

438- بالای منبرها امر به تقوی كنند و گوینده به آن عمل نكند

439- ماه ها ناقص شود

440- ماه ها بزرگ نماید

441- بعضی از ماه ها دیده نشود تا مردم از فیض عید فطر و عرفه محروم شوند

442- ركوع و سجودها برای جلب نان و پول شود

443- عجب و كبر و خودبینی و خودپسندی در مردم ظاهر و زیاد شود

444- مومن در میانشان ذلیلتر از هر كسی باشد

445- خروج عوف سلمی از جزیره كویت یا تكریت و كشته شدن او در مسجد دمشق

446- خروج شعیب بن صالح از سمرقند

447- منكر معروف و معروف منكر گردد

448- زینت كردن مردان به طلا و حریر

449- غلبه هند بر سند

450- غلبه قفص بر سعیر

451- غلبه قبط بر اطراف مصر

452- غلبه اندلس بر اطراف آفریقا

453- غلبه حبشه بر یمن

454- غلبه ترك بر خراسان

455- غلبه روم بر شام

456- غلبه اهل ارمنیه به ارمنیه

457- بلند شدن صدا در عراق به هتك حجاب

458- برداشتن بكارت دختران

459- قیام مردی از قم كه مردم را دعوت به حق كند و با او باشند جماعتی از مردان كه دلهاشان مانند پاره های آهن است در محكمی

460- پادشاه عجم از عجم الترك وزیر و والی گیر

461- انداختن آثار قرآن در پشت سر

462- استعمال ظرف های طلا و نقره

463- شایع شدن گرفتن سازها و نوازها و خوانندگی ها و رقاصی زنان در همه جا

464- بلند گذاردن جوانان و مردان گیسوان جلو سر خود را

465- سر برهنه راه رفتن جوانان و مردان

466- ظهور كلاه های ترك دار و بند دار و كلاه های اهل شرك در مسمانان و كلاه های بین المللی

467- زنار بر كمر بستن مسلمانان

468- بستن قلادها بر گردن ها با تكمه طلا

469- مردان صورت های  خود را صاف و براق كنند

470- جام های كوتاه و تنگ و نازك پوشیدن مردان

471- پس گرفتن روم آنچه را كه از او گرفته شده

472- پس گرفتن ترك آنچه را كه از او گرفته شده

473- كشتگان و مجروحین را با هم دفن كردن

474- فرورفتن بصره به زمین

475- پوشیدن جام های بافته بی درز

476- ظاهر شدن معادن بسیار كه به دست مردمان رذل و پست افتد

477- كندن و تونل زدن بعضی از كوه ها

478- ظهور اختراعات بزرگ

479- كنده شدن كوه ها پیش از صیحه آسمانی

480- ظاهر شدن لباس های مخصوص برای پوشیدن زنها

481- رواج یافتن سرودهائی كه آخر آوازان مانند صدای خر كشیده شود

482- رای گرفتن زنها از عموم مردم در امور عامه

483- خروج قومی از سمت مشرق كه قاری قرآن باشند با ریش های تراشیده كه مانند خوارج از دین بیرون باشند و قتل آنها بر مسلمانان واجب باشد

484- زینت كردن دیوارها و خانه ها را به روغن مالی و نقاشی و رنگها



:: برچسب‌ها: ظهور , مهدویت , منجی , آخرالزمان , منتظران مهدی , مهدی موعو , نور تولی , علائم ظهور , علایم ظهوراز دیدگاه حضرت صادق (ع) , امام صادق , علایم ظهور , علائم ظهور , نشانه هاي ظهور , علامات ظهور و با عدم رعایت ترتیب بر گرفته از کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور , علامات ظهور , علائم ظهور (بخش چهارم) ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : ALI
تاریخ : یک شنبه 15 شهريور 1394