اين ترتيبي که در امامت اين دوازده نفر است، براي بعضي اين گمان را بر مي انگيزد که نظام امامت هم يک نظام وراثتي و خانوادگي است. در صورتي که اين شکل نظام قابل توجيه نيست؟
اين ترتيبي که در امامت اين دوازده نفر است، براي بعضي اين گمان را بر مي انگيزد که نظام امامت هم يک نظام وراثتي و خانوادگي است و معيار اين است که فلاني، پسر فلاني و نوه فلاني است بنا بر اين داشتن يک نَسَب اين چنيني براي رهبري نظام و زمامداري کافي است. در صورتي که اين شکل نظام قابل توجيه نيست؟
به جناب زيد شهيد، کتابي به نام «الصفوه» نسبت مي دهند که در آن کتاب اين مسأله اصطفاي اهل بيت و اختصاص آنها به بعضي شؤون و خصائص، مطرح شده و اين مسأله را که از نظر ايشان و همچنين عموم کساني که معتقد به نظام امامت مي باشند کمال اهميّت را دارد، در پرتو دقت و تعمق در آيات قرآن مجيد، بسيار دقيق و کافي اثبات فرموده است. کساني که بخواهند پيرامون اين موضوع و رفع استعباداتي که در آن شده است اطلاع و بررسي بيشتر بنمايند مي توانند به اين کتاب مراجعه نمايند.
و اجمالاً اصل اصطفاء و برگزيدن و تفضيل الهي، در مورد بعضي اشخاص و خاندانها و قبايل، قابل انکار نيست و در قرآن مجيد و احاديث نيز به آن تصريح شده است. مثل اين آيه:
(إن الله اصطفي آدم ونوحاً وآل ابراهيم وآل عمران علي العالمين ذرية بعضها من بعض). [1] .
در مورد مريم مي فرمايد:
(إن الله اصطفاک وطهرک واصطفاک علي نساء العالمين). [2] .
و در مورد ابراهيم مي فرمايد:
(رحمة الله وبرکاته عليکم أهل البيت). [3] .
و در مورد بني اسرائيل مي فرمايد:
(وأني فضلتکم علي العالمين). [4] .
و درباره موسي مي فرمايد:
(إني اصطفيتک علي الناس برسالاتي وبکلامي). [5] .
و در مورد آن بندگان برگزيده اي که به علم کتاب مشرف به عنايت مي شوند مي فرمايد:
(ثم أورثنا الکتاب الذين اصطفينا من عبادنا). [6] .
و در مورد تفضيل برخي پيامبران بر برخي ديگر مي فرمايد:
(تلک الرسل فضلنا بعضهم علي بعض). [7] .
و نيز مي فرمايد:
(ولقد فضلنا بعض النبيين علي بعض). [8] .
بر حسب تفاسير در مورد آنانکه به اهل بيت حسد ميورزيدند مي فرمايد:
(أم يحسدون الناس علي ما آتاهم الله من فضله). [9] .
و در مورد شخص شخيص خاتم انبياء (ص) مي فرمايد:
(وعلمک ما لم تکن تعلم وکان فضل الله عليک عظيماً). [10] .
و در مورد عترت طاهره و اهل بيت آن حضرت مي فرمايد:
(انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت ويطهرکم تطهيراً). [11] .
اينگونه آيات که اصطفاء و برگزيدگي بعضي از بندگان بر بعضي ديگر از آنها استفاده مي شود، بيش از اينها است. احاديث شريفه در اين باب و همچنين متون زيارات معتبر، مثل زيارت جامعه که شرح اين برگزيدگيها است، قابل تأويل و توجيه نيست و در نهج البلاغه نيز در موارد بسياري مثل خطبه 1 و 33 و 89 و 106 و 149 و 173 و 196 و 211، به اين حقيقت تصريح و تثبيت شده است. و خلاصه علاوه بر آيات قرآن مجيد، روايات متواتر نيز براي اثبات اين موضوع کافي است.
بعضي که مي خواهند خود را روشنفکر جلوه بدهند مانند آنان که انبياء را رجال ژني و نابغه مي شمارند، و وحي خدا را بر آنها به گونه اي تفسير مي نمايند که مساوي با انکار آن مي شوند، اين مسائل را با ديد مادّي و عدم تسليم به قضا و قدر و حکمت الهي بررسي مي کنند، و عجز خود را از درک اسرار افعال خداوندي، دليل بر عدم حکمت گرفته و مغرورانه اظهار نظر مي نمايند که نفي بعضي مواهب و مقامات از اهل بيت: موضع هاي خاص و بزرگ آنان را در امور فردي و اجتماعي و سياسي و غيره محکم تر و ارزش کارها و اقدامات و خودداري آنها را از گناه، بيشتر مي سازد، و مناسب تر مي دانند که اين بزرگواران را با افراد عادي از جهت ميزان درک و شعور برابر بگويند و عنايات خدا را بر آنها که يک امر واقع شده است، قبول ننمايند. و بالاخره مدد غيبي و اعانت و رعايت مستقيم الهي را که از انبيا و نصرت دين آنها شده، و رشته آن تا امروز و تا روز قيامت امتداد يافته است، منکر شوند، و يا به حساب نياورند، تا بچه هاي غرب زده آنها را روشنفکر بخوانند ولي اين حقايق قابل ترديد نيست و مسائل ديني قابل تفکيک از يکديگر نمي باشد و آيات قرآن در کلِ محتوا و مفادي که دارند بايد مورد قبول مسلمان باشد.
بنا بر اين، مسأله امامت ائمه: يکي پس از ديگري، به اصطفاء و اختيار الهي است و با وراثت عادي از زمين تا آسمان فرق دارد و هرگز در گزينش امام، اينکه امام دوم براي اين امات است که پسر امام اول است، يا امام چهارم براي اينکه پسر امام سوّم است، معيار نيست، و صرف اينکه اهل بيت متوالياً به اين مقام امامت اختصاص يافته اند، دليل بر اين معيار نيست; چنانکه پيامبران ابراهيمي که همه از نسل، و بيت ابراهيم خليل بوده اند، نبوّت و اختصاص يافتنشان به اين مقام به اينکه آنها از نسل ابراهيم هستند، توجيه و خلاصه نمي شود با اينکه در قرآن مجيد مي فرمايد: (ووهبنا له اسحاق ويعقوب...) و پس از آنکه نام پانزده نفر از انبياء ابراهيمي را مي برد مي فرمايد:
(ومن آبائهم وذرياتهم واخوانهم واجتبيناهم وهديناهم الي صراط مستقيم). [12] .
اين اجتباء و گزينش، اجتباء و گزينش الهي و بر معيارهاي اصيل واقعي و معنوي است; اگر بر آن ارث و ميراث هم اطلاق شود، نه ارث و ميراث يک وارث عادي از پدر و مادر و برادر است چون اين ارث و ميراث به علت ارتباط جسمي و مادي بين وارث و مورّث است امّا وارث بودن امام، امام ديگر را به علت ارتباط معنوي و روحي و علائق فکري و مشترکات غير مادّي است.
لذا در زيارت معروف وارث و در زيارتهائي که هر يک از ائمه: به خطاب «يا وارث آدم»، يا «يا وارث ابراهيم» و ساير انبياء زيارت مي شوند، بر اساس وراثت ولادت جسماني آنها از پيغمبران گذشته نيست، زيرا در ميان آنها کساني نام برده مي شوند که در سلسله نسب اين بزرگواران نيستند، مثل حضرت موسي کليم الله و حضرت عيسي روح الله، مع ذلک ائمه: را وارث آنها مي شماريم، چون اين برزگواران وارث دعوت و علم و هدايت و امامت آنها هستند، و وراثت امامت و هدايت در اينجا به اين معاني است، نه اينکه چون امام يازدهم پسر امام دهم است و امام دهم هم غير از او پسري نداشت، او به امامت رسيد.
تاريخ ائمه: و سيره و سلوک و علومي که از ايشان به مردم رسيد، نشان داد که اين وراثت آنها از پيغمبران، و وراثت هر امام از امام ديگر، به حق بوده و براي انبياء در اين امّت، وارثاني چون علي (ع) و ساير ائمه نمي توان نشان داد.
آيا مثل علي (ع) با آن همه فداکاري و حق پرستي و علم و زهد و عبادت و ايمان چه کسي را مي توان معرفي کرد؟
آيا نظير حضرت حسن (ع) و آن گذشت تاريخي و قبول يک موضع به ظاهر مقهور، براي حفظ اسلام، و آن همه حلم و بردباري، و سيادت و آقائي در بين امت، چه کسي را نشان داده اند؟
آيا در جهاد و قيام براي خدا و ابطال باطل و استقامت در راه حق و فداکاري و پاسداري از دين، چه کسي را مانند حسين (ع) در قبول مصائب جانکاه و داغ جوانان و برادران و ياران و اسارت اهل بيت و گذشت از جان نفيس خود، نشان مي دهند؟
وآيا وآيا وآيا...
بالاخره اين تاريخ بود که نشان داد، و اين حتي دشمنان اهل بيت بودند که تصديق کردند که آنان به حق داراي مقامات بزرگ و رهبري امّت بودند. حتي اشخاصي مانند «ابن خلدون» در برابر آنها و عظمت مقام مثل امام جعفر صادق (ع) و علم او به مغيّبات، خاضعانه اعتراف مي نمايد.
بي جهت نبود که شعراي آزاده و زنده دلي مانند «فرزدق» در موقعي که مدح اين خاندان بزرگترين و بلکه يگانه جريمه سياسي بود، به مثل آن قصيده اي که تا تاريخ اسلام باقي است زنده و جاودان و نمونه بهترين اثر ادبي و حِماسي و ايماني و اعتقادي است، امام زين العابدين (ع) و همه اهل بيت را مدح مي نمايد، و نه فقط احدي نتوانست به آن مدح ايراد بگيرد و اين را ناحق گوئي بشمارد، از آن زمان تا حال همه آن را نمونه شعور زنده شاعر و شجاعت ادبي او و ترجماني از فضايل اهل بيت و بيان مقامات و مناصب الهي آنها دانستند، و حتي خليفه مستبد اموي هم جز زنداني ساختن فرزدق، نتوانست عکس العمل ديگري نشان دهد.
خواننده عزيز! در اين بحث مطالب و اسرار زياد قابل طرح است که اگر دنبال شود سخن به درازا خواهد کشيد. ما در نوشته هاي ديگر نيز پيرامون اين موضوع به گونه ديگر توضيحاتي داده ايم که اميد است به نشر آنها موفق شويم.
پي نوشته ها :
[1] سوره آل عمران، آيه33.
[2] سوره آل عمران، آيه42.
[3] سوره هود، آيه73.
[4] سوره بقره، آيه122.
[5] سوره اعراف، آيه144.
[6] سوره فاطر، آيه32 ـ چنانکه يعقوبي در تاريخ خود نقل مي کند منصور دوانيقي با اينکه سياست حکومتش کوبيدن شيعيان و انکار فضائل اهل بيت: بود حضرت امام جعفر صادق (ع) را مصداق اين آيه مي دانست.
[7] سوره بقره، آيه253.
[8] سوره اسراء، آيه17.
[9] سوره نساء، آيه54.
[10] سوره نساء، آيه113.
[11] سوره احزاب، آيه33. راجع به اينکه اراده در اين تکويني است و به فرض آنکه تشريعي باشد نيز دليل بر عصمت و طهارت اهل بيت: است اينجانب را تحقيق و بياني است که در کلمات ديگر به آن بر نخورده ام، اين بيان که علمي و دقيق است، تمام شبهه هاي معاندين را باطل مي سازد.
والحمد لله ولا حول ولا قوة الا به.
[12] و نيز برخي از پدران و فرزندان و برادران آنها را فضليت داده و بر ديگران، آنان را برگزيده و به راه راست هدايت نموديم. (سوره انعام، آيه87).