چه مانعي دارد که براي حکومت اسلامي دو دوره معتقد باشيم، دوره نخست حکومت انقلابي و نظام امامت، و دوره دوم دموکراسي و شورايي، چنانکه بسا باشد که بتوانيم اين دو دوره اي بودن را از آيات و احاديث استفاده کنيم؟
اولاً لازمه اين گفتار اين است که نظام دوره نخست که مطمئن تر و رهبرانش از ديگران فاضل تر و کامل تر و به صفات امامت و پيشوائي آراسته اند جاي خود را به نظام دوره بعد که هيچ تضميني براي صلاحيت رهبران و شايسته تر بودن آنها از ديگران وجود ندارد بدهد و بنا بر اين بشريّت از عصر حکومت افضل (دوره نخست) به عصر حکومت غير افضل (دوره دوم) منتقل خواهد شد و به جاي ترقّي; تنزل خواهد کرد و در معرض آن قرار گيرد که فردي که از جهت فهم و شعور و بينش و لياقت و کفايت از ديگران کمتر باشد، بر همه و بر کساني که از او فهميده تر و کافي تر و داناتر باشند حکومت و رهبري يابد، و اين چيزي است که اسلام آن را نمي پذيرد و عقل سالم نيز آن را رد مي کند.
ثانياً، گفته مي شود اگر غرض از رژيم رهبري انقلابي، رسيدن به رژيم دموکراسي از قماش همين دموکراسي هاي ملّتهاي به اصطلاح پيشرفته باشد که رهبرش کندي ها و جرالد فوردها، و بانوي اولش ژاکلين کندي و اوناسيس و همسر فورد باشد، نيازي به رهبري انبياء و راهنمائي آنها و به سيستم حکومت و زمامداري نيست، همان گونه که در آنجاها اين گونه رژيمها بدون رهبري انبياء بر قرار شده و در جاهاي ديگر هم استقرار آن امکان پذير است و سير در عالم حيوانيّت محض، رهبري و راهنمائي انساني و معلم شديد القواي الهي لازم ندارد، و نيازي به حکومت انقلابي ديني نيست و لزومي ندارد که اين رژيم رهبري انقلابي پشنهادي کنفرانش باندونگ از جانب خدا باشد، و اگر غرض استقرار رژيم سالم و مطمئن و هدايت کننده و انساني از جهت وسيله و شرط و نتيجه باشد جز در سايه رهبري معرفي شده از جانب خدا و بر قراري رژيم مستمر امامت امکان پذير نيست.
وثالثاً، آيات و روايات و دلايلي که رژيم امامت را تثبيت و توجيه مي نمايند، همه دلالت بر يک دوره اي بودن اين رژيم و عدم انقراض آن دارند،: مانند حديث ثقلين و سخن صريح علي (ع) در نهج البلاغه:
«اللهم بلي لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً واما خائفاً مغموراً... [1] بار خدايا آري، زمين از کسي که حجت را از سوي خدا بر پاي دارد خالي نمي ماند، ظاهر و مشهور باشد، يا خائف و پنهان».
و روايات بسيار ديگر، که طبق اين احاديث و ادّله ديگر، زمين و جامعه بشري خالي از اين نظام و وجود رهبر آن نخواهد ماند، بلکه در احاديث است که اگر در روي زمين باقي نماند مگر دو نفر، يکي از آنها بر ديگري از جانب خدا حجت و امام خواهد بود. [2] .
رابعاً، ادّله شور و مشاوره که عمده اش آيه (و شاورهم في الامر) [3] «و با آنان در امر مشاوره کن». آيه (وأمرهم شوري بينهم) [4] «و کارهايشان را با مشورت يکديگر انجام دهند». است، قابل تقييد به پس از دوران امامت نيست و به عبارت علمي، عموم مکاني و زماني بودن آن، تمام زمانها و مکانها را شامل است و به مناسبت حکم و موضوع نمي توان آن را به زمان خاص و عصر خاصي اختصاص داد، يا عصر و زماني را از آن خارج ساخت.
امّا آيه: «وشاورهم في الامر» که خطاب به پيغمبر (ص) است به هيچ وجه قابل اين تقييد نيست، بلکه به ملاحظه، آنکه خود آن حضرت وليّ امر و رهبر نظام امامت بوده، مورد مشورت، موضوعات ديگر مي باشد که يا به منظور گرم کردن نفوس و جذب قلوب است، و اينکه توهم استبداد به رأي از نظامي که در آن استبداد نيست، دفع شود، يا براي تربيت و تقويت رشد سياسي ديگران است، براي آماده شدن آنها جهت مداخله در امور و انجام مأموريتهاي مهمي که به آنها ارجاع مي شود، ويا از باب اينکه در بسياري از خطابهاي قرآن مجيد غرض شخص مخاطب، يعني پيغمبر (ص) نيست بلکه مقصود توجه دادن ساير حکّام و متصديان امور است، طبق برنامه عرفي إياک أعني واسمعي ياجارة» [5] تا در مسائلي که مبهم است يا انجام کار بدون مشورت مورد تهمت و اعتراض است و مراجعه به مشورت، موجب روشن شدن اطراف موضوع يا دفع تهمت مي گردد، مشورت نمايند.
و آيه «وأمرهم شوري بينهم» نيز به ملاحظه اينکه مدح مؤمنين است قابل تقييد نيست، هم به ملاحظه حکم و موضوع که چنين صفت نيکي قابل انفکاک از مؤمنين نيست، و هم به اين جهت که در اينکه شامل مؤمنين عصر نزول آيه است، شکي نيست، در حالي که براي آنها چنين اختياري نبوده که در امر رهبري در عصر پيغمبر دخالت کنند. پس آيه، از اول شامل مسأله امامت و نظام رهبري امّت نبوده است; بلکه در کنار اين نظام، و با آن، و مکمّل اجراي آن است.
به هر حال اين تصرف که نظام امامت را يک دوره بدانيم و دلايل آن را با اينکه قابل تقييد نيست، مقيد به آن دوره بنمائيم، و ادلّه شوري و مشورت را به دوره بعد مقيد سازيم، يک تصرف دل بخواهي و مداخله غير قابل توجيه و بي مدرک دلا دلائل شرعي بوده و باطل است.
و اگر گفته شود که: اساساً آيات شورا دلالت بر چيزي دارد که از آن به حاکميّت ملي تعبير مي شود و بنا بر آن مردم مختارند هر نوع حکومت و هر کسي را که بخواهند با اکثريّت به رهبري انتخاب نمايند.
جواب داده مي شود که: چنانکه بيان کرديم تعيين نوع نظام، و رهبر امّت، مورد مشورت قرار نمي گيرد، چون مسأله اي است که از جانب خدا معين شده است، چنانکه ساير اصول و احکام اسلام نيز در مشورت گذارده نمي شود، و آنچه که مورد مشورت قرار مي گيرد موارد اجراي برنامه هاي اسلامي و رساندن رسالت اسلام، و تکاليف کفائي و اتخاذ تصميمات انتظامي و دفاعي و عمراني و اجتماعي و سياسي و تربيتي و اقتصادي و دفاعي و غيره است، که اگر چه موازين و معيارهاي کلي آن معلوم است، در چگونگي پياده کردن آن به شور و مشورت نياز مي افتد، و چنان نيست که کارگران و حکّام و عمّال نظام امامت، با احتمال وجود رأي ها و پيشنهادهاي بهتر در بين امّت بتوانند خودسرانه و مستبدانه تصميم بگيرند.
» مسأله اکثريت
» شوراها
» حاکميت ملي
مسأله اکثريت
و امّا مسأله اکثريّت نيز به نحوي که در زمان ما مطرح است، که اصولاً ملاک و معيار در اصل حکومت و تمام برنامه ها و قوانين، رأي اکثريت است، علاوه بر معايب بسياري که دارد، شرعي نيست. و اينگونه اکثريّت که در همه جا ملاک و معتبر باشد، بر حسب آيات متعدد قرآن بي اعتبار است.
اسلام برتري جوئي و گردنکشي و استبداد به رأي و خودسري را با شدت رد مي کند، و حکومت بر اين اساس را باطل مي داند، اگر چه مورد قبول اکثريّت باشد و لذا بسياري از مراسم و تشريفاتي که در نظامهاي دموکراسي براي رؤساي حکومت داده اند، با اينکه اکثريّت، بلکه همه، آن را قبول دارند، از نظر اسلام مردود است چون نظام اسلام، نظام: (تعالوا الي کلمة سوائ بيننا وبينکم أن لا نعبد الا الله ولا نشرک به شيئاً) [6] «به سوي کلمه اي بياييد که ميان ما و شما يکسان است، که جز خداي را نپرستيم و براي او شريکي قرار ندهيم».
ونظام: «هون عليک فاني لست بملک انما أنا ابن امرأة تأکل القديد [7] بر خود آسان گير (راحت باش) که من پادشاه نيستم جز اين نيست که من فرزند زني هستم که گوشت خشک مي خورد». و نظام (ان أکرمکم عند الله أتقاکم) [8] «همانا گرامي ترين شما در پيشگاه خداوند پرهيز کارترين شما است مي باشد».
شوراها
اما شوراها، به گونه اي که در برابر رهبر نظام، حق اخذ تصميم داشته باشند، يا اکثريتشان معتبر باشد و رهبر ملزم به اجراي نظر آنها باشد، اگر چه خلاف آن بر او روشن باشد، در اسلام نيست. در مورد تخلف حکومت از برنامه هاي حکومتي و نظامي و وظايف اسلامي خود، هيچ کس نبايد از او اطاعت کند که: «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق [9] براي هيچ مخلوقي در معصيت خالق، اطاعت و فرمانبرداري از مخلوق ديگر نيست». و همه حق اعتراض دارند و بايد اعتراض کنند و امر به معروف و نهي از منکر نمايند، و همه اطاعتها و فرمانبريها، در تمام ارگانها و سازمانها بايد بر اساس اطاعت از خدا و اجراي قوانين الهي باشد، و اطاعت شخص از شخص مطرح نيست. شور و مشاوره براي امر به معروف و نهي از منکر، و تضمين اجراي احکام و عدالت هم براي روشن شدن اطراف يک موضوع و مصلحت شناسي اسلامي است.
مثلاً براي تعيين يک فرمانده يا يک فرماندار، مقامي که بايد او را تعيين کند مي تواند از زير دستان او و از ديگران نظر بخواهد و آنان نيز مي توانند آن مقام را در جريان امور بگذارند و اطلاعاتي به او بدهند اما اين در اسلام سابقه ندارد که بدون اذن کسي که حق تصميم گيري دارد، ديگران و کارمندان، فرمانده و رئيس خود را انتخاب کنند يا پيشنهادهاي ديگر بدهند.
حق اظهار نظر و نصيحت براي هر کسي هست، اما پس از تصميم گيري کسي که شرعاً حق تصميم دارد، همه بايد از او اطاعت نمايند چنانکه حضرت امير المؤمنين (ع) به ابن عباس فرمود: «لک أن تشير عليّ وأري، وان عصيتک فاطعني [10] بر تو است که مرا راهنمايي کني و من مصلحت و انديشه خود را در آن مي نگرم پس هر گاه تو را پيروزي نکردم تو مرا پيروي کن» و حاصل اين است که مسأله شوراها بايد بگونه اي مطرح شود که همه در مسير اجراي احکام اسلام و امر به معروف و تثبيت از حکومت «الله» و نظام امامت قرار داشته باشند، نه اينکه شوراها وسيله رد احکام خدا و الزامات بي مورد و تحميل رأي اکثريّت بر اقليّت، فقط به اعتبار اکثريّت، شود يا اينکه در داخل سازمانها موجب جبهه گيري ها و اختلافات شود.
بيشتر ايا گرايش هائي که اکنون بر رژيم هاي سوسياليستي يا دموکراسي غربي هست، از اين جهت است که در اثر تبليغات سوء و بي اطلاعي مردم در مباني اسلام و کارسازي برنامه هاي آن، طبقات محروم و مستضعف در نظامهاي طاغوتي، بر قرار شدن آن رژيمها را موجب نجات خود از محروميّت گمان مي کنند.
لذا در سازمان بخشي به دستگاههاي مختلف، مايلند آن نظامها پياده شود، اما اگر اين قشر محروم که اکثريّت جامعه را تشکيل مي دهند، از نظام اسلام آگاهي داشتند و مي دانستند که اگر اين نظام صحيح و دقيق پياده شود، هيچ نيازي به آن نظامها و شوراهاي آن، چنانکه گروههاي چپ گرا يا راست گرا عرضه مي دارند نيست، و کارگر و کشاورز و زحمتکش و همه طبقات، در صلح و صفا و شرافت و همبستگي، در رفاه و برادري زندگي، و از عدل اسلام بر خوردار مي شوند، همه به سوي اين نظام روي مي آورند.
چنانکه کارگران مسلمان و کشاورزان مسلمان ما که الحمد لله آگاهانه عمل مي کنند به اين نکات توجه دارند و لذا مي خواهند همه چيز و همه کارها طبق نظام اسلام و احکام حقوقي که اسلام براي کارگر و کشاورز و کارمند و زحمتکش و مرد و زن قرار داده، مرتب و منظم شود. بديهي است در اين مقاصد، شوراهاي اسلامي نقش مؤثر و حساس و سازنده خواهند داشت و همکاري همگان را در پيشرفت امور فراهم خواهند کرد.
حاکميت ملي
و امّا مسأله حاکميّت ملّي، اگر مقصود از آن، اين باشد که غير از خدا هيچ ملّتي به عنوان يک ملّت برتر يا پيشرفته تر و هيچ نظام و ابرقدرتي بر ملّت ديگر حاکميّت ندارد، بديهي است که اين يک اصل انساني و اسلامي است. هر چند در اين دنياي به اصطلاح متمدن، با اينکه همه از احترام به حاکميّت ملّتها گوشها را پر کرده اند، اصل حاکميّت ملّي مورد اعتنا نيست، و ابرقدرتهاي شرق و غرب دست ستم و تجاوزشان، هميشه به سوي ملّتهاي ضعيف دراز است، بهر صورت اين حاکميت اسلام است و نقض آن نقض قانون خدا و نقض کرامت انسان، و حقوق انسان، و سوء استفاده از قدرت است. در قرآن با شديدترين تهديد، اين گردنکشي ها و برتري جوئي ها ـ چه فردي و چه جمعي باشد ـ محکوم شده است.
و اگر حاکميت ملّي به اين معني باشد که هر ملّت و هر جمعيّت حق دارد هر نوع نظام و هر نوع قانون را براي خود انتخاب نمايد، چنانکه هر فردي مي تواند هر عملي را بخواهد نسبت به مال خود و جان خود و هر چه به او تعلق دارد انجام دهد، اين نيز اصالت ندارد و اسلامي نيست، و فرد و ملّت هيچ کدام اين حاکميّت مطلق را ندارند، علاوه بر آنکه اين قانون و حاکميت، عملي نيست، زيرا حدود آن مشخص نيست. جامعه و ملّت بر اهل يک زبان، يک نژاد، يک منطقه، يک شهر و يک روستا هم اطلاق مي شود در حالي که در هيچ کجاي دنيا، چنين حق حاکميّت را قائل نيستند و به عنوان تجزيه طلبي آن را مي کوبند.
و اگر از حاکميت ملّي، مقصود اين باشد که مردم در حدود اختيارات شرعي و قوانين امر به معروف و نهي از منکر و وجوب اعانت مظلوم و اينگونه برنامه ها، مي توانند و حق دارند امور را تحت نظر داشته باشند و تذکر بدهند و بخواهند که به قوانين عمل شود و حق دارند، بلکه بر آنها واجب است که تسليم خودسريهاي زمامداران و متصديان امور نشوند و دستورات خلاف قانون خارج از حدود و ظايف آنها را اطاعت ننمايند، اين حاکميّت براي ملّت مسلمان و براي هر فرد انساني در نظام اسلام ثابت است، و در اعمال آن، تشکيل شورا و هم پيمان شدن و همکاري در حدودي که اعمال اين حاکميّت به آن محتاج است لازم است و بقاء و ترقّي و سعادت و آزادي و حفظ حقوق هر جامعه اي بسته به إعمال اين حاکميت است.
پي نوشته ها :
[1] نهج البلاغه صبحي صالح / بخش حکم / رقم147 (در ترجمه فيض الاسلام، رقم139).
[2] رجوع شود به تعليقه «4».
[3] سوره آل عمران، آيه159.
[4] سوره شوري، آيه38.
[5] معادل اين مثل در فارسي عبارت: «در به تو مي گويم، ديوار تو بشنو» است.
[6] سوره آل عمران، آيه64.
[7] حديث معروف نبوي، سنن ابن ماجه، ج2، ص313، باب القديد.
[8] سوره حجرات، آيه13.
[9] نهج البلاغه صبحي صالح / بخش حکم / رقم165.
[10] نهج البلاغه صبحي صالح / بخش حکم / رقم321 (شرح ابن ميثم / ج5 / 402).
:: برچسبها:
ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،پرسش و پاسخ, امامت،حکومت،حکومت اسلامی،حکومت اسلامی در دو دوره معنقد،حکومت انقلابی،دموکراسی،شورایی، ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0